روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

۱۵ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

۱۲دی
ما سالها پیش اشنا شدیم...دوستی که خیلی ساده و اتفاقی شروع شد ولی برای من پر از عجایب بود...چند سال بعد هر دو ما سعی کردیم این دوستی رو تغییر بدیم...چرا خودمم نمیدونم...تلاش هایی خنده دار و در لفافه کردیم...و هردو یکبار یه تلاش بزرگ کردیم...تلاشی که الان هردوتا به چشم سوتی های بزرگی نگاهش میکنیم...نه من نه اون هیچوقت درباره اون دوتا اتفاق حرف نمیزنیم ...هنوز هم کسی به روی خودش نمیاره...این دوستی رو دوس دارم یه جوری انگار وسط مه باشیم....پراز ناشناخته هایی همراه با دلهره و ناپیدایی ها...فقط خواستم بگم دوست دارم دوست عزیزم...
زیرزمینی
۰۸دی

شما هم مثل من فکر میکنید ادمایی که خوشگلن نباید درس بخونن؟خب خوشگلن دیگه درس برا چیشونه؟واقعا به نظر من وقتی موهات بلند و بور و خوش حالته چشماتم رنگیه هیچ دلیلی برای درس خوندن وجود نداره...یه کنکوری کنارم میشینه که این مشخصات رو داره😂

پی نوشت:گفتم انقدر ازم تعریف نکن...من خرم عاشقت میشم

زیرزمینی
۰۶دی

توی اکثر خوابایی که درباره تهران میبینم همیشه با یه نفر یه جایی قرار دارم و اون یه نفر نمیاد و من تنها و ناراحت به راهم ادامه میدم...همیشه هم وقتی نمیاد راهمو کج میکنم سمت کوه...دیشبم خواب میدیدم دوستم بهم میگه بیا خیابان جمهوری دم هایپر می(اصلا نمیدونم جمهوری داره تهران یا نه هایپر می داره یا نه)بعد من تو کلی شلوغی میرم اونجا و اون نمیاد...بعد تو خوابم از شهر غریب با رفیق راه افاده بودیم رفته بودیم تهران...رفیق ازم خواسته بود برم پیشش تا خواستگار دومشو ببینم که خیلی خفن طوره ولی به رفیق گفته باید حجاب کنی...پسره خیلی خوشگل و جذاب بود...بعد به من میگفت من از رفیق خوشم میاد چون وقتی رابطه اش بهم خورد یک سال با کسی نبود بعد من همونجور با بدبینی نگاهش میکردم که یهو یه خانم بچه بغل حامله رسید و مرده رو گرفت زدن که این دوتا توله مال توان حالا زن دومم میخوای بگیری(اینجاش مثل فیلم ترکی شده بود)بعد یهو مرده چاقو دراورد چاقو خورد به شکم زنه بعد من اون وسط دستگاه فشار اوردم فشار خانمه رو گرفتم 6.5بودرفتم سرم براش بیایم وصل کنم بابام داد زد نرمال سالین نه حامله است رینگر بیار بعد همونجور که داشتم یه سرم یه لیتری میاوردم دوباره سرم داد زد که این خودش فشار خونیه تو میخوای یه لیتر مایع بهش بدی؟نیم لیتری بیار(اخه دیشب خواهرم گفت بچه 4 ماهه اش داره دندون درمیاره و توی کتابای ما و کتابای داداشم نوشته دندون زیر6 ماه باید ارجاع بشه اطفال بعد خواهرم بچه اشو برده بود دکتر اونجا گفته بودن نه طور نیست بعد بابام جلو کل خونواده خواهرم و خودمون منو قهوه ای کرد که بیسوادی و فقط ادعا داری😂بعد جالبترش اونجا بود که تو کتاب ما فقط نوشته ارجاع بشه چون ممکنه از نظر بیماری های ژنتیکی بررسی بخواد من ادعایی نکرده بودم فقط گفته بودم از دکترش بپرسید...خلاصه که کلا جلوی داماد بابام شرفم رو برباد داد...یعنی من فوق تخصصم بگیرم مطمینم بابام میگه بیسوادی)(دیشب داشتم با رفیق یه ساعت حرف میزدم و از بدبختیاش میگفت بعد من بدبختیامو با خنده گفتم انقدر خندیدیم که مردیم...بعد اومدم همون بدبختیای خنده دارمو برای مامانم گفتم انقدر بهم چشم غره رفت گفت خاک برسرت با این انتخابای زندگیت...گفتم خب چکار کنم زندگی منم این شکلی بود دیگه)

زیرزمینی
۰۴دی

خب اینکه من کلا با پسرا نمیسازم چیز جدیدی نیس...چشم دیدن پسرای پزشکی رو هم تو اون 7 سال تحصیل نداشتم هم بماند...با سال بالا و سال پایینم حتما دعوام میشد هم به کنار....ولی تازه فهمیدم پسرای پزشکی میتونن باحال باشن...یک دوست اقای دکتری پیدا کردم که انقدرررررر منو میخونده که حد نداره...کلا بحثا و حرفامون خیلی خنده داره...یعنی الان حسرت پسر نبودنم صد چندان شده...واقعا پسر بودن خیلی خوبه...هی میرم پیاماشو میخونم هی کرکر میخندم

هیچی بهتر از داشتن یه دوست بی تربیت نیس...خدایی اینایی که فحش نمیدن و حرفای بی ادبی نمیزنن چجوری زندگی میکنن(یعنی یه زاویه دیگه از خودمو در28 سالگی دارم بروز میدما)من کلا با دوستام خیلی بی ادبم معمولا همینم باعث شده جلوی زید رفیقم یه چند تا سوتی بدم...اخرش اگه زن زیدش بشه میگه بااین دختره بی ادب رفت و امد نکن

بعدا نوشت:نشستم با طنز درباره این  مسایل بی ادبی با دوست مثلا بی ادبم حرف زدم انقدر اخ و تف بهم کرد...چرااا؟؟؟!!!

زیرزمینی
۰۲دی

من میگم خدا علاوه براینکه یکی باید  به ادم متصل میافرید که همش قربون شدقت بره و بغلت کنه یکیم باید می افرید از که به جونش غر بزنی عصبانی هم شدی بزنی لهش کنی...همشم بهت بگه بقیه عنن تو خوبی...والا...

انقدر عصبانیم که حد نداره...سرما نخورم صلوات

فردا نوشت:خب عصبانیتم هنوز ادامه داره به حمدا...گلو دردم گرفتم وهنوزم عصبانیم...

انقدر عصبانیم که واقعا دوست دارم یکو بزنم...انقدر بزنم که واقعا درد بکشه ...ولی خب بجای این کار نشستم یه گوشه و گلو درد گرفتم...گوشامم سوت میکشه...خیلی دوست دارم درمورد با یکی حرف بزنم ولی نمیدونم کی

بعدا نوشت:اول اهنگ گذاشتم رقصیدم بعدم یه دل سیر گریه کردم

زیرزمینی