روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

دنباله

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۹ ق.ظ
...باید بگم کیم...تا یادم نره ...خودمو ارزو هامو اهدافمو....من...یه دختر24 ساله.دانشجوی پزشکی...که هراز گاهی ساز میزنم.درسامو میخونم.از وقتی 4 سالم بود میخواستم دکتر بشم واز وقتی 14 سالم شد میخوام فوق تخصص هماتولوژی و مدیکال انکولوژی بگیرم.میخواستم بزرگترین ویولونیست ارکستر سمفونیک تهران بشم.وقتایی که ذهنم اشفتس بافتنی میکنم و اشپزی....تا یه ماه دیگه خاله میشم...مامان بابایی دارم که قد دنیا جای خالیشونو تو این شهر غریب حس میکنم...یه خواهر خوشبخت دارم ویه داداش جونی...و5 ساله دارم خفت تحصیل توی دانشگاه ازاد رو میکشم که ایشالا با قبولی داخلی دانشگاه تهران حل میشه.هر از گاهی مطب بابایی کار کردم.دوم دبستان شاگرد مامانی بودم.وقتی خواهرم دانشجو بود شبا که تشنش بود بهش اب میدادم واولین دندونمو پیش داداشم پر کردم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۰۸
زیرزمینی

نظرات  (۹)

تو هم دیوانه ای ها!!!
راستی بافتنی رو میبافن فگر کونم؟
یعنی اشتباه میکونم؟
خدائیش یعنی بافتنی رو میکونن؟
یعنی یه عمر اشتباه فکر میکردم که میبافن!!!
چی؟
بگم یا نگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نگم؟
nagam rahatin???
بگم راحتین؟؟؟
دیگه یادم هم نیس که چی میخواستم بگم!!! :|