روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

مدام مینویسم

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۳۵ ب.ظ
روزهای من شدن خوندن و خوندن وخوندناخریش سمفونی مردگانه.یه کتاب فوق العاده.با هرصفحه کتاب میشه ساعتها گریه کرد...نمیخوام فکرکنم به سرمه لینه وایدین...به ایدا وابادانی...به اورهان....نمیخوام گرفتار عشق بشم...الان اصلا وقتش نیس.....خبر جدایی پسر دایی منو به یاد سه سال پیش شانداخت روزهای تلخ جدایی اجی...روزهایی که روزگار بیشتر از هروقت دیگه ای داشت نشونم میداد پزشک شدن لزوما توانایی نمیاره...یادم مینداخت که دست هام چقدر میتونن بیخاصیت باشن....تنها باری که گریه بابامو دیدم....چکار میتونستم بکنم؟جز اینکه بخندم...مدام ومدام ومدام...تا شاید حتی برای لحظه ای هم که شده اونا هم بخندنتنهایی مخ ادمو ذوب میکنه...استروژن ادمو خل میکنه...میخوام دلمو خوش کنم...به هرچیاینکه ماه تو اسمونه....اینکه اب میتونم بخورم....اینکه امروز اول ماه رمضونه وسه سال پیش اولین بار همچین روزی بود که دیدمش....که تو این سه سال هیچ اتفاق بدی نیوفته که میتونم تحمل کنممن یه پزشکم باید مشکلات مردمو حل کنم.لاید فراموش کنم خودمو.فراموشی از نعمت های خوب خداش.هنوزم بی فایدم تو خونواده...بود ونبودم چقدر فرق میکنه؟بچه که بودم میخواستم کسی بشم که بعد از مرگم یه چیزی از این دنیا کم بشه.ولی اگه همین الانم بمیرم هیچ فرقی نمیکنه.اونقدر ادم مهمی نبودم که کسی نتونه فراموشم کنه...خاک سرده....هربار اینو به اجی میگم میزنه زیر گریه....میگه من خرم...ولی راس میگم هرجوری حساب میکنم فقط منم از بین ما 5 نفر که اگه نباشم خونواده از هم نمیپاشه...همه اینا از خواب چند ماه پیشم میاد...خوابایی که همیشه دعا میکردم واقعی نشن ولی استثنا دوست دارم این یکی اتفاق بیوفته...نا امید نیستم ولی بهش فکر میکنم چون مردن به نظرم چیز بدی نمیادمن همیشه یه بچه بودم...هیچوقت تصمیم گیرنده نبودم هیچ وقت داخل ادم حساب نشدم....هیچ وقت نظرم پرسیده نشد...چون یه ادم الکی خوشم فقط تو شوخی ها دخالت داده میشم..ادمی که به الکی میخنده وسرحاله.برای سرحالیش دلیل نمیخواد....این منم توی تصور اعضای خونواده...مهم نیس...تصمیمات مهم هم همیشه با اونا بوده....بیخیال...پر کردم این دم امتحان چشمی رو از شعر وداستانبه حرفهای مردم کاری نداشته باش....به زیباییت ادامه بدهمیان خیال های شبانه ام...کامران رسول زادهبرای تو که معشوق خیالی منی...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۰۸
زیرزمینی

نظرات  (۲)

۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۵۶ ردیاب خودرو
بسیار مطلب عالی بود، ممنونم از وبلاگ خوبتون
بسیار مطلب عالی بود!
ممنونم از وبلاگ خوبتون