روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

درمونگاه گوش

دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۱۴ ق.ظ
بخش گوش واسه ما فقط درمونگاه بود.اصلا توی بخش یا سر عمل نمیبردنمون.یه روز که با دکتر ش درمونگاه داشتیم .بعد از کلاس صبح لخ لخ کنان به سمت درمونگاه راه افتادیم.ما 6تا استاجر با 5تا اینترن.این جناب دکتر ش تنها دکتری بودن توی بخش گوش که اعتقاد داشتن مریض رو باید اینترن ببینه و صد البته که علاقه زیادی هم به زیبایی افراد و رینوپلاستی و سایر اعمال زیبایی داشتن...خلاصه ما نشستیم ویکی از اینترن ها شروع کرد به پرزنت کردن مریضش دکتر از ما پرسید که دیگه چه سوالایی باید از مریض پرسید.وچون مریض مشکل شنوایی داشت صد البته شغلش خیلی مهم بود.خلاصه استاد مارو کلی دعوا فرموندن که اخر بخشه وشما هنوز بلد نیستین شرح حال بگیرین.منم که طبق معمول جویای علم بودم چسبیده بودم به مریضا و استاد که خدای نکرده مطلبی از دستم در نره.مریض بعدی که اومد تو اشنا بود هفته قبلش با یه دکتر دیگه دیده بودیمش.استاد دستی به سیبیلش کشید و به تخت سلطنش تکیه داد ونگاه عاقل اندر سفیهی فرموندن و گفت:خب بپرسینمنم باذوق فراوان که مریض رو میشناسم سریع گفنم:بیمار اقای 30 ساله ای هستن دامپزشک....اینو که گفتم اتاق منفجر شد.استاد نگاه غضب الودی فرمودن به من که این هم از سخنان شیخ ما...بنده هم تا بنا گوش سرخ شده ورو به استاد کرده وگفتم :اخه با دکتر ف دیدیمشون...شانس اوردم که مریض حرفمو تصدیق کرد وگفت بله هفته پیشم که اومدم همین خانما بودن و....فقط خداخدا میکردم که دکتر مریض وسایر افراد فکربدی نکرده باشنبعد از رفتن مریض دکتر بحث رو به ازدواج کشوندن وگفتن :خانم ها تا سی سالگی جذابن پس باید زودتر ازدواج کنن چون بعدش واقعا وا!!!!میرن ولی ما اقایون تازه از سی سالگی شروع میکنیم به زیبا شدن و جذاب شدن.وقتی البومای قدیم رو نگاه میکنیم میبینیم توی جوونی چیز مالی نبودیم وتازه بعد از ازدواج چیزخوبی شدیم ولی خانما برعکس.و رو کردن به ما خانم ها که اکثریت رو تشکیل میدادیم وپوزخندی زدن وباز هم اظهار فضل فرموندن که دخترا برید زودتر شوهر کنید...بنده که هم خیلی ضایع شده بودم سر مریض قبلی سررا بالا اورده ورو به اینترن ها پسر واقای دکتر فرمودم:اقای دکتر ما از حرف شما اینجوری برداشت کردیم که ازدواج یه خانم رو پیر وداغون میکنه و اقارو جوان وشاداب پس ازدواج برای اقایون چیز خوبیه وبرای خانم ها مضردر همان لحظه بود که خانم های جمع به تایید حرف من به جوش و خروش امدند
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۳
زیرزمینی