روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

بخش قلب و لهجه اصفهانی

جمعه, ۲۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۳۲ ب.ظ
حالا که امتحان گوش رو دادیم نوشتن راحتترهمن منتظرم تا نی نی دنیا بیاد تا یکی دو هفته دیگه...نیومده انقدر عزیزه وای به روزی که بیاد...مریم مدام حرف از رفتن میزنه ومن نمیدونم اگه تا اخر امسال یا سال دیگه بچه اش رو ببره چی میشه...این بچه هیجچ وقت نمیفهمه که ما چقدر دوسش داریم وچقدر منتظرش بودیم...شکم مریم عین موج مکزیکی بالا پایین میشه...یه دفعه یه طرفش میره تو و یه طرفه دیگش میزنه بیرون...فکر عجیب غریبی میاد تو ذهنم.مثلا اینکه من کی حاضر میشم که اینهمه خودمو بندازم وتو زحمت و حاضر بشم وجود یکی دیگه رو درون خودم تحمل کنم...ولی الان دیگه دلم میخواد زندگی خودمو بسازم دیگه میخوام یه سری چیزا ثابت بشناین روزها وقتی میگم دوس دارم اینو بخرم واسه خودم یا اون کارو کنم یا دوس دارم خونم فلان شکل باشه یا توی فلان شهر باشه همه فکر میکنن دوس دارم شوهر کنم ولی من دوس دارم دیگه کامل مستقل بشم...خونه وشغل خودمو داشته باشم شاید این همون چیزیه که مریم به خاطرش داره از ایران میرهدوس دارم به خیلی چیزا برسم الان اولیش برام یه دکتر خوب شدنه...میخوام که خوب درس بخونم ودیگه هیچوقت خسته نشمشهریور پارسال بخش قلب بودیم و شهریور یعنی ماه خالی بودن بخش و نبودن اتند ها و اموزش صفر...با وجود همه اینا مدیر گروه اصرار داشت اخر بخش 4 تا شرح حال 14 صفحه ای بهش تحویل بدیم...یه روز ظهر بعد از راند باقی موندم تا شرح حال مریضم رو کامل کنم...اقایی 60-70 ساله که به علت unstabhe angina بستری بود...رسیدم به شرح حال خانوادگی ازش  پرسیدم چند تا بچه داره واون گفت 5 تا که 2 تاشون فوق شدنن...این مریض ما 5 تا هم اتاقی دیگه هم داشت که حال عمومی هیچکدوم بد نبود اون موقعی هم که من داشتم شرح حال میگرفتم همه داشتن به من وسوالایی که از بیمارم ودختر وپسرش میپرسیدم گوش میدادن...گفتم بچه هاتون تو چند سالگی مردن؟-پسر بزرگم 5 سالش بود که فوت کرد-علت مرگشون چی بود؟-والا خانم دکتر ما توی دهات زندگی میکنیم که از اصفهانم دوره توی روستامون هم درمونگاه نداشتیم خیلی سال پیش.یه دلاکی داشتیم که کار ختنه واینا رو میکرد...منم پسرم رو بردم پیشش که سر ک×ی×ر پسرم رو ببره ولی عوضش زد ک×ی×ر ش رو از بیخ برید ....حالا تمام این حرفارو با لهجه غلیظ اصفهانی تعریف میکرد من که جلوی اون همه مرد هم خندم گرفته بود هم داشتم از خجالت داشتم اب میشدم دست کردم توی جیبم  و الکی شروع کردم به گشتن که مثلا چیزی رو جا گذاشتم به همین بهمونه رفتم ازاتاق بیرون همین که به بیرون بخش رسیدم چنان زدم زیر خنده که دیگه کسی نمیتونست جلومو بگسره همون موقع فاطی اومد وپرسید که چی شده منم براش تعریف کردم ودوتایی مردیم ازخنده.بعد از یه ربع برگشتم به اتاق...تمام وسایلمو گذاشته بودم تو اتاق بعدم گفتم دیگه یادشون رفته...وارد که شدم دیدم نخیر انگار هنوز داشت حرف میزد برای هم اتاقیاش:-راه ما هم از شهر دور بود بجه افتاد به خونریزی منم ک×ی×ر بچه تو دستم تا بیایم بریم به بیمارستان بچه بیچاره از خونریزی تلف شدوای دیگه من روم نشد حرف بزنم جلو 6 تا مرد.زود گفتم حاج اقا دراز بکشید باید صدای قلبتون رو گوش کنم...حرف نزنین لطفاخب هم حرفاش غم انگیز بود هم طرز بیانش که خیلی عامی روش میشد واسه یه دختر جوون تعریف کنه خنده دار بود
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۷
زیرزمینی

نظرات  (۴)

۳۰ تیر ۹۳ ، ۱۱:۱۹ بوسه ی زندگی
این چه طرز تعریف کردنه آخه!!!
پاسخ:
خب دیگه
o.O
O.o
O.o o.O
O.o O.o
o.O o.O
0.o
:|
خخخخخخخخخخخخ

افزایش بازدید کاملا رایگان- افزایش رتبه گوگل سایت شما
تبادل لینک رایگان با سایت دارای رنک 5 گوگل و بیش از چندین هزار بازدید روزانه
برای ثبت لینک سایت خود بصورت کاملا رایگان به آدرس زیر مراجعه کنید.
http://smics.org/links
سلام خیلی وبلاگ زیبایی دارید، خیلی لذت بردم از وبلاگتون، اگه دوست داشتید خوشحال میشم باهم تبادل لینک داشته باشیم
پرتال تبادل لینک رایگان ما دارای بیش از 12000 بازدید است، به آسانی لینک خودتون را ثبت کنید و بازدید سایت خودتون و ورودی گوگل سایت یا وبلاگ خودتون را افزایش بدید