روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

نامه

سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۰۷ ب.ظ
سلام خداخوبی؟ خسته نباشی...توخسته نشدی؟ جدی خسته نشدی؟...من یه پیشنهاد دارم...شاید تو هم قبول کنی...میگم بیا باهم دست بدیم ودوتایی بیخیال بشیم...ها؟نظرت چیه؟...من خسته شدم دیگه...بیا یه مدت بیخیال بشیم بیا با هم دست بدیم وبه روی هم لبخند بزنیم با یه لبخند گرم وروبوسی تو بیای خونه من...من چای دم کنم...از نوع لیوانی...باشکلات تلخ...ظهر جمعه باشه بشینیم پشت پنجره بالکن....یکمم برف بیاد...اگه صلاح میدونی...با هم بگیم وبخندیم وشکلات تلخ باهم بخوریم...بعد تو به من بگی چرا اینجوری شده ...خب؟...تا منم انقدر به تو گیر ندم هم خودمو عذاب بدم هم تورو...بعدم بیخیال بیخیال بریم بیرون یکم دور بزنیم و از سرما صورتمون یخ بزنه...هنوز چیزی از ظهر نگذشته باشه که هوا تاریک بشه وبرگردیم خونه...من برم خونم و بایه دل اروم بخوابمنظرت چیه؟...قبول؟؟؟؟؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۱۸
زیرزمینی

نظرات  (۱)

۱۹ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۵۱ بوسه ی زندگی
^_^