روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

مینویسم برای تو که از یادم نروی

دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۱۷ ق.ظ
دختر بچه ده ساله بیهوش روی دست پدرش به اورژانس اورده شد...مادرش اژیته پشت سرش از راه رسید...روی تخت خوابوندنش و شروع کردن شرح حال گرفتن ...مسمومیت با ایمی پرامین...-صبح 6 تا قرص ایمی پرامین 25 خورده-قرص از کجا اورده؟-به خاطر شب ادراری دکتر بهش داده بودوضعیت مریض چک میشه تقریبا استیبله و مشکل قلبی تنفسی نداره ...اوردر براش گذاشته میشه اول از همه مایعات میگیره و بعدش NGTبراش میذارن...مریض تحت نظر میمونهپدر و مادر بچه ظاهر موجهی دارن اصلا نمیفهمم چرا یه بچه توی این سن باید همچین کاری بکنه؟خوندیم که TCA درابتدای درمان شانس خودکشی رو بالا میبرن ومخصوصا در بچه ها احتمالش بیشتره...دختر بچه معصوم که انگار به راحتترین خواب دنیا رفته کم کم هوشیاریشو به دست میاره و بهتر میشه به بخش منتقل میشه و به خانوادش گفته میشه که باید حداقل یه شب بستری باشهصبح توی بخش شرح حال رو من میگیرم-چی شده بود؟-دیروز دیدیم کل روز رو خواب بود وهرچی صداش میکردیم از جاش تکون نمیخورد فقط یکم ناله میکرد ودوباره میخوابید تا کنار بالشش بعد از چند ساعت بسته قرص ایمی پرامینو پیدا کردیم که 6 تاش خورده شده بود-ایمی پرامین از کجا اورده ؟-دکتر برای شب ادراری بهش داده بود-دارو رو خودش میخورد؟شما بهش نمیدادین؟-نه بزرکه دیگه همیشه خودش میخوره-روش های دیگه درمان شب ادراری رو امتحان نکردین؟مثل مشاوره که ببینید علتش چیه تو این سن یا ببرینش پیش روانپزشک اطفال؟-نه فقط یه ازمایش ادرار براش نوشتن واونم نرمال بود بچه من مگه دیوونس که ببرمش پیش روانشناس و روانپزشک...-شغل شما چیه؟-دانشگاه تدریس میکنم-پدرش؟-مهندسه عمران توی یه شرکت مهندسی کار میکنه...دخترک با چشمهای وحشت زده و مظلوم داره نگاهم میکنه...لبخند میزنم و میرم بالای سرش بهش میگم حالت چطوره عزیزم؟سرشو تکون میده که یعنی خوبم...عزیزم چی شد که چند تا قرصو با هم خوردی؟نمیدونستی که باید شب بخوری اونم یکی؟با چشمای پر از اشک نگاهم میکنه وهیچی نمیگه...مامانش میاد بالای سرش و قربون صدقش میره وبوسش میکنه ومیگه مامان جان نترس به خانم دکتر بگو چی شد-گریه میکنه و وسط گریه هاش میگه:نمیخواستم مامانم اذیت بشه هر روز جای منو بشوره و هی بگه مردم از خستگی هی بگه چرا اذیت میکنی و بزرگ نمیشی...داداشیا مسخرم میکردن...میخواستم دیگه شبا نخوابم تا جامو خیس نکنم ولی بازم خوابم میبرد ...با یه دونه قرصم گاهی جامو خیس میکردم گفتم شاید اگه چند تا بخورم دیگه اینجوره نشهزن بهت زده به دخترش خیره شده بود و نمیتونست حرف بزنه سعی کردم مادر و دختر رو یکم اروم کنم وقتی حالشون بهتر شد وشرح حال رو نوشتم از اتاق اومدم بیرون...در عجب بودم از هوش زیاد این دختر ده ساله که میدونه با بیشتر شدن تعداد دارو اثرشم بیشتر میشه وخیلی ناراحت بودم  براش که سعی داشته به خودش اسیب بزنه تا دیگه کسی بهش غر غر نکنه تا شاید یکم جلوی ترس های وحشتناکی رو که این ده سال وجودشو پر کرده بود بگیره ...ونمیدونستم باید عصبانی باشم از دست این زن وشوهر یا نه که با وجود ادعای تحصیلات و امروزی بودن بدترین کار ممکن رو با این دختر کرده بودن...جای بردنش پیش یه روانشناس یا حتی روانپزشک کودک واموزش نگه داشتن ادرار و بررسی علت ترسش برعکس اومده بودن با یه قرص ارام بخش قوی برای این بچه حالشو بدتر کرده بودن تا زحمت نگهداری کمتری به خودشون بدن که مسئولیت بچه ای که به دنیا اوردن و گردن نگیرن...دارویی که خط اخر درمان توی شب ادراری کودکان نیست...بدون وقت گذاشتن و محبت کردن به این بچه و کمک به بهتر کردن حالش کاری کردن که بدتر دخترشون حس گناه رو برای کاری که نکرده تجربه کنه...بعدا نوشت:این روزها دختر بودن جرم است گناه است هر روز به یک بهانه مواخذه میشویم یک بار دستگیری و تهمت به بی عفتی یکبار فریاد سوختم ها به دلیل اسید پاشی...این روزها بیشتر از هر زمانی متنفرم از دختر بودن
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۸
زیرزمینی

نظرات  (۱)

۲۹ مهر ۹۳ ، ۱۳:۰۰ بوسه ی زندگی
تربچه ی خودم رو توی این دختر بچه دیدم و خوندم ... طفلک معصوم ...

واقعا ادم انتظار بیشتری از تحصیل کرده ها داره ...
پاسخ:
شایدم باز قضاوت من اشتباه باششه ولی منم موافقم ادم انتظارش از ادمای امروزی یه چیز دیگس