روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

صدای محزون موزیک در هدفن

چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۸ ق.ظ
1 بعد از تو کلاف اندوهم را به هر سو میغلطانمتا مگر چیزی از ان کاسته شود2شکستن ظرف ها در اشپزخانه صدای تنهایی استبفهم لعنتی!زنی که بی دلیل زیر اواز میزندوبه یک پهلو میخوابدبی شک اندوه فراوانی دارد3شعرم را دوست داشته باشاگر با خودم کنار نمیاییاز من مهربان تر است نه مشغله ای دارد نه زنی..بچه ای نه بدهکاریهرجا که بخواهی با تو می ایدامادستی ندارد که تو را در اغوش بگیردودر گوش ات زمزمه کند:تابستان سال بعد تو را به قفقاز خواهم برد4توقعی ندارم که در خوشی یادم کنیدلم میخواست پس انداز مختصری بودمکه در تنگدستی یک باره به یادم می افتادی5برای زنانی که عاشق میشونددلتنگی از نان شب واجب تر استدست و دلشان به کار نمیرودگوشه گیر میشوندشمعدانی نقره را برق می اندازندو انگاه دلشان راکنج  دیوار به میخ می اویزند6این روزها انقدر تنهایمکه ارزو میکنممرگ ناگهاناز پشت سر بیاید و مرا بترساند7باید از همین لحظه که تنهایم میگذاری بترسیوقتی من با گوشه ی پرده رفتنت را از پنجره پاک میکنموقتی که تنهایم میگذاریومن گوشه لبم را میجوماز اینکه اندوه بلند این پل هوایی کار دستم بدهدباید بترسیاز ولگردی های منوقتی دستم را در جیب ام فرو میبرموقوطی حلبی را با پا لگد میزنمعزیزم از همین چیزهای سادهاز همین چیزهای ساده بترس8تو حتی خط قران رابه دقت پشت قرص های من نمیخوانیمن و قرص هایم در زمستانتو و لبخندت در بهارمن و تو و قرص هایم در پاییزکاش میشد این روزهااندوهم را مثل شال گردندر گنجه لباس بگذارموتاپاییز سال بعد فراموش کنم9نه راه گم کرده امنه بیرون..باران میبارددیگر برای مهمانی نیست که به خانه ات می ایمگمان میکنممرگ یکی از ما نزدیک استوباید در اخرین روزهابیشتر وقت مان اربا هم سپری کنیم10خدا خدای مهربان من!که چشم هایت را روی هم گذاشتیو اندوهم را ندیدیوخواهرم که مرد به تسلی خاطرم نیامدیوتنهایی گرده ام را دریدوباز نیامدیودنیا بزرگ بودوتو بزرگ بودی حتماکه باز نیامدیخداخدای مهربان منشاید همین حالاداری از چین عمق پرده هامرا نگاه میکنیجواد گنجعلیپی نوشت:جز کتاب شعرایی بود که خیلی دوست داشتمپی نوشت:اینجا نوشتن اصلا مثل شعر خوندن با یه ادم واقعی نیست ولی بالاخره کاچی بهتر از هیچیپی نوشت:اگه کسی اینجابلده با کیبورد لپ تاپ چجوری میشه کاما کذاشت یادم بده ممنون میشم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۲۸
زیرزمینی