روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

تشخیص

دوشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۴۸ ق.ظ
اورژانس اطفال انقدر شلوغ شده بود که حتی یه لحظه نتونسته بودم بشینم...دکتر پا به پای من مریض میدید...روی هر تخت دو تا بچه خوابونده بودم با این وجود هنوز یه مادر بچه به بغل روی زمین نشسته بود...تریاژبد مریضا...اوردن تعداد زیادی تصادفی باعث شده بود اورژانس جنرال هم شلوغ بشه..ساعت حدودای یک شب بود که دکتر داشت اخرین مریض رو میدید که پرستار تریاژمنو صدا زد تا یه بچه رو ویزیت کنم که ببینم بستری میخواد یه نه...مادر بچه یه زن قد کوتاه خیلی اسلوموشن بود که صدتا لباس پوشیده بود و پدر بچه یه مرد خیلی قد بلند ریشو و چهاشونه...ازخستگی نای سرپا ایستادن نداشتم از مادر خواستم بچه رو بذاره رو تخت تا معاینش کنم...به خاطر گذروندن جراحی اطفال خیلی خوب میتونستم جراحی اطفالو تشخیص بذارم...مادر شرح حال استفراغ دوشب پیش...بیقراری شبانه...ودل درد میداد...سابقه سرماخوردگی اخیر هم نمیداد یعنی اینو دقیق یادم نیس خداییش...ولی الان بیشتر بخاطر بیقراریش اورده بودنش...بچه معاینه از نظر شکم جراحی شد سالم بود...سابقه مصرف متوکلوپرامید دوساعت قبل با سفکسیم میداد.. ولی تمام معاینات نرمال بود...من گفتم بستری نمیخواد و صبح سرپایی بره متخصص اطفال درمانگاه...مقیم اطفال هم که از مریض های زیاد اون شب اژیته شده بود گفت اول تریاژبشه ارشد ببینه بعد من میبینم....به پزشک ارشد گزارش دادم...وگفتم بستری نمیخواد پزشک ارشد معاینه کرد گفت بستری....متخصص اطفال گفت بستری نمیخواد...پزشک ارشد گفت من حداقل یه ادرار و خون اورژانس براش میدم...میخواستم برم پاوییون اخر شب شده بود و اورژانس اروم شده بود...ولی دیدم نمیصرفه تو این سرما برم و برگردم...موندم تا جواب ازمایشات اومد...همه چیز طبیعی بود و مریض بابرگه ارجاع برای درمونگاه فردا رفت...فردا مریض بستری شد...تو سرویس یکی دیگه از ادندهامون...شرح حال مریض رو برای اتند خودم گفتم و پرسیدم کار اشتباهی کردم که بستری نکردم...بهم گفت با شرح و معاینه ای که تو میگی نه ولی خب بیقراری خودش علامت مهمیه...... امروز رفتم تو بخش و کل سیر مریض رو چک کردم...سونوی شکم طبیعی...ازمایش خون ادرار مدفوع طبیعی ای اس ار و سی ار پی طبیعی...مشاوره جراحی طبیعی..وتنها اردری که مریض روزانه داشت نصف مایع میتننس و امپول اندانسترون بود.... موندم تشخیص ممکنه چی باشه مثلا؟جوابشو پیدا کردم بهتون میگم پزشکان عزیز نظرتون چیه؟شما بودید درنظر اول به چیا شک میکردین؟بنظرتون الان تشخیص چیه؟بعدا نوشت:امروز بعد از مورنیگ و امتحان اخر ماه رفتیم درمونگاه بعد از تمام شدن درمونگاه یادم افتاد یه سر برم تو بخش و اوردر بچه رو ببینم...دیدم اسمش از رو تابلو خط خورده یعنی ترخیص شده...پرونده رو در اوردم و نگاه کردم ...اوردر اخر همون سرم و اندانسترون بود...وتشخیص گاسترو انتریت ویروسی....رفتم پاویون و داشتم تا یه ساعت میرقصیدم ...بچه هیچیش نبود...تمام پاراکلینیک ها کار اضافه بوده...خب کلی ذوق داشتم دیگهخداییش به انواژیناسیون فکر نکرده بودم...چون مادر میگفت بی قراری بچه بعد از مصرف متو کلوپرامید شروع شده بود...سفکسیم هم درد و توجیح میکرد...اسهال حجیم نبود که باعث دهیدریشن بچه بشه...معاینه شکم طبیعی بود...بیقراری بچه با معاینه شکم هیچ تغییری نمیکرد...انواژیناسون هایی که من دیدم توی سن کمتر بود...با زور پیچ و دل درد های کولیکی شدید تر...این بچه ناحیه اپی گاستر رو دست میذاشت و میگفت درد داره...دل دردهای انواژیناسیون واقعا بچه به خودش میپیچه...ولی خب منم باید بش فکر میکردم...شاید چون بیشتر انواژیناسیون رو با همون مدفوع ژله ای صورتی میشناسم...دیدم که متوکلوپرامید بی قراری های خیلی ناجوری میده مخصوصا شب هاخلاصه اینکه امروز کلی واسه خودم جشن گرفته بودم...رفتم و کلی خوراکی خریدم و پولی که با کشیک خریدن در اورده بودم رو خرج کردم...شیرینی خریدم و برا خودم شام سوخاری میگو درست کردم با مخلفاتخدا رو شکر که تا حالا کسی رو نکشتم...البته اشتباه کم نداشتم ولی یه تشخیص های اینجوری هم خیلی خوشحالم میکنه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۲۶
زیرزمینی

نظرات  (۲۰)

من فقط امیدوارم حالش بهتر شه
پاسخ:
خخخ
چن وقتش بود کولیک می خوره
در هر صورت اگه اینتوساسپشن نباشه که با این شرح حال بعید باشه پیگیری سرپایی بهترین کاره
بعضی ببماریتان براشون عین خونه می مونه مریضی نیومده پیشگیرانه میان
پاسخ:
2.5 ساله...تشخیص معلوم شده نظراتو بگیذ تا جوابو بگم
سلام دوست عزیز من مدیر یک وبلاگم یه پیج تبادل لینک میشناسم که میتونی توش وبلاگتو معرفی کنی حتما سر بزن
سلام.
تا گقتی بچه با بی،قراری ذهنم رفت سمت انتوساسپشن. که البته گفتی معاینات طبیعی بوده.
بااین چیزای ک نوشتی و ازمایشات، ظاهرا مشکلی نبوده. ولی کلا بی قراری بچه ها یه اندیکاسیون بستری میتونه باشه.
ممکن هم هست بچه دهیدره بوده و واسه همین بی قرار. یا شاید نفخ شکم و دل درد غیر جراحی داشته.
بعد از بستری بی قراریش تموم شده؟
پاسخ:
دهیدره نبوده.بعد از بستری من فقط پروندشو خوندم خود بچه رو ندیدم...معایناتشم به شکم جراحی نمیخورد بعدم یه سوال ابانا خیلی از بچه همین که ما رو با روپوش سفید میبینن بیقرار میشه ما از کجا بدونیم علت ما بودیم یانه
نمیخواسته دندون در بیاره؟
پاسخ:
2.5ساله؟دندون؟دلدرد؟استفراغ؟
منم با اقا ایمان موافقم ;-)
خب بچه اگه از روپوش سفید ترسبده باشه از شرح حالش مشخصه.و هم این که تا پزشک دور میشه بچه اروم میشه خب معلومه از کجا آب میخوره!!!
الکترولیتاش نرماله؟
فقر اهن هم تو بچه ها بی قراری میده ولی به این شکل ب این بچه نمخوره.
بگو ببینیم تشخیصش چی بوده؟!
ناز pain بوده حتما؟!!
خانم دکتر ما همیشه کارش درسته :-)
پاسخ:
قربونت عزیزم
دکتر
تبریک
پاسخ:
ممنون
تبریک
پاسخ:
ممنون
خوش ب حالتون
پاسخ:
ممنون
خدا رو شکر ..
پاسخ:
بله شکر
باریکلا نه باریکلا نههههههه باریکلاااااا ......آفرین صدآفرین فرشته ی روی زمین(یادش بخیر)
باریکلا نه باریکلا نههههههه باریکلاااااا ......آفرین صدآفرین فرشته ی روی زمین(یادش بخیر)
پاسخ:
مرسی شما لطف دارین
سلام مهربون خواستم بگم شاید برای همیشه دیگه نتونم بیام اینجا و نوشته های قشنگ تو بخونم اگه تو این مدت کامنتی از من ناراحتت کرده ببخش گلم و برات آرزوی موفقیت میکنم آجی.....
پاسخ:
مرسی عزیزم چه بد که نمیتونی دیگه سربزنی.کاش اسمتم مینوشتی
منم دقیقا اول به انواژیناسیون شک کردم
بعدش به عارضه متوکلوپرامید که احتمال قوی همونه.
اینکه بچه رو به زور بستری کردن هم از سر بی سوادی شون بوده وگرنه یه مریض گاستروانتریت ساده که بستری نمیخواد.
خیلی خوبه که درگیر مریضا میشی و مریضا رو سمبل نمیکنی
کم کم درس هم بخون برا تخصص که مثل من تو سر خودت نزنی که ای کاش تو دوره تحصیلم درس میخوندم...
یه نکته دیگه . همه پستاتو میخونم .سیمپاتی هم میکنم ولی کامنت نمیذارم .
نگی یه وقت سایه بی معرفته هااااا
ببخش یادم رفت زهره ام مهربون
سلللللللام
سلللللللام

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی