تغییر اموزش
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۲۲ ق.ظ
نشستم و با س حرف میزنم راجع به پسرا راجع به خواستگاراش... بعد از بهم خوردن رابطه12سالش... حالا اصرار داره که دیگه زودتر ازدواج کنه... مخصوصا که خواهر کوچیکترش موقعیت خوبی داره و در شرف رسمی شدن رابطشه... البته س هم به واسطه موقعیتش و چهره زیبا و شناخته شدن خونواده اش توی شهر کوچیک خودشون تقریبا هر هفته یه خواستگار. داره.... زنگ زده بود تا ماجرا یکی از این خواستگارا رو تعریف کنه... میگفت حوصله ایراد و بحث و جدلش با خونوادشو نداره... ولی از طرفی اصرار پسره و خونوادش بعد از شنیدن جواب منفی هم براش جذاب بوده... کلی باهم خندیدیم و گفتم خب معلومه همیشه به ما تو قصه ها یاد دادن دخترا ناز میکنن و میگن نه و پسرا هی اصرار میکنن ولی چیزی که ما دیدیم حتی اگه پسره کلی عاشق و دل خسته هم بود با یبار جواب نه شنیدن یا دیدن مشکلات دمشو گذاشت رو کولشو رفت... البته خب شاید منم جای پسرا بودم همین کارو میکردم... حرف یه عمر زندگیه چرا ادم انقدر سختی به خودش بده برای زندگی که بعدش معلوم نیس...
بهش گفتم من که تو کل عمرم یه خواستگار بیشتر نداشتم اونم که هم پسره هم بابام ر. ی. د. ن... والا نمیدونم چی بهت بگم ولی راس میگی ادمی که اصرار میکنه خب ادم جذابی به نظر میاد...
ک جان که زحمت مشاوره رو میکشه میگه تو یه دختر مستقل و کاملا امروزی هستی ازهمه مرزها و محدودیت ها فراری هستی نباید منتظر یه خواستگاری سنتی باشی باید بری و خودت راهتو پیدا کنی مثلا بیشتر به خودت بررسی جاهایی بری که با ادمای جدید برخورد داشته باشی و غیره... خب خیلی از این کارا از توان مم خارجه و وقتی یاد سختگیریای بابا بعدش میوفتم ترجیح میدم حداقل تا موقعی که دستیاری قبول نشدم و ازاین شهر نرفتم به فکر ازدواج نباشم... فکر میکنم شاید بعد از تخصص قبول شدن بیشتر تصمیمارو خودم بگیرم. و ادم مقابلم بفهمه چرا واسه داشتن یه زندگی اروم باید با احترام از خونواده ها دور بود... شاید بعد از تخصص قبول شدنم دیگه کسی نتونه به درس و کارم ایراد بگیره یا بترسه... هرچند دیگه متخصص بودن برای بعضیا خیلی بالا حساب میشه ودیگه کلا کسی سمتم نیاد... اینده نامعلومه
ولی دارم دوباره تمام سعی خودمو میکنم... که تنها شاد باشم که اعتماد نکنم که دل نبندم که خودم خودمو بغل کنم خودم با خودم گریه کنمو منتظر یه اغوش گرم یا یه ناز و نوازش نباشم.. خب البته ادم همیشه به محبت نیاز داره ولی خب وقتی شرایطشو ندارم بهتره به جای یه موجود شکننده و وابسته بودن یه ادم قوی که تنهایی با قدرت ادامه میده باشم و خودمو به ارزوهام برسونم... مثلا چند سال دیگه از نظر قانونی میتونم یه بچه بیارم و بزرگش کنم... میتونم سفر برم و خیلی کارای دیگه بکنم... مشاورم میگه این حس تنهایی من یه اشتباهه همه ادما یه تنهایی درونی دارنو اینو من دارم با تنهایی واقعی اشتباه میگیرم
۹۶/۰۳/۳۰
قدرت چیزی نیست که با تحصیلات بالا یا تغییر محیط یا هر چیز دیگه ای ,بدست بیاد ...
قدرت درونیه ..... وقتی درون خودت حس کردی به بیرون منتقل میشه و بقیه هم تو روقدرتمند حس میکنن