روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

من,یک پزشک

جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ۰۵:۳۴ ق.ظ
این روزا بیشتر از همیشه حس میکنم زندگیم توی یه دور باطل گیر کرده...دور باطلی که فقط شده بیهودگی...من 7 سال درس خوندم...درس خوندم که از علمم استفاده کنم واسه سلامتیه ادما...ولی فهمیدم فقط دارم خودمو گول میزنم...یه تلاش عبث میکنم...نه میگم خدام نه میگم یه پزشک عالیم...میگم کار من درمان مریضاس من مریضایی دارم که به حرف پسرشون که تا سوم دبستان درس خونده بیشتر از من اهمیت میدن...من مریض هایی دارم که همیشه الویتشون پزشک مرد مرکزه نه من...من مریض هایی دارم که حرف منو اصلا قبول نمیکنن چون زنم... حتی خونوادم...دوستام...کسایی که ادعا میکنن دوسم دارن نظر خودشون توی طبابت و تجویز دارو رو بیشتر از من قبول دارن...ادم هایی که حتی اگه نظرتو بخوان حتما بعدش از یه پزشک مرد دیگه میپرسن... موقع انتخاب رشته دندون پزشکی رو انتخاب نکردم چون از مقایسه شدن از مردی که برادرم باشه متنفر بودم و نمیخواستم خودمو تو این شرایط بذارم...و فکر میکردم پدرم دیگه پیر شده و علمش قدیمی شده و شاید بعضیا به حرف من بیشتر از اون اهمیت بدن...ولی مردم همیشه تجربه رو به علم روز ترجیح میدن... هر لحظه انقدر از مشکلات قانونی که مریضا به علت نااگاهی میتونن برامون پیش بیارن میترسیم که تقریبا به جز مریض های ساده و روتین همه رو ارجاع میدیم به بیمارستان شهر...نه هیجانی در کاره...نه نشون دادن توانایی نه خلاقیت...فقط مریض هایی هستن که احمقانه فقط برای شنیدن حرف شما که نظرشون رو تایید کنید و داروهایی که میخوان رو براشون توی دفترچه بنویسیم تا با نرخ دولتی بگیرن...همین و مسخره تر از اون وقتیه که درس بخونی...از تفریح های نداشته ات بزنی....به امید اینکه بری توی یه شهر بهتر و جدید تا شاید دوستای جدید پیدا کنی و لازم نباشه برگردی به شهری که تنهاییش و غمش دورتو احاطه کرده...4سال بیخوابی و زجر بکشی که دوباره برگردی به وضعیت امروزت...که دوباره مجبور باشی بری تی یه روستای بد اب و هوا با مردمی که نه تو نه دکتر بودنت و نه زن بودنت رو قبول ندارن پی نوشت:چند7روز قبل خونه کنار مرکز یه قتل ناموسی اتفاق افتاده...دختر 16 ساله بخاطر علاقمند بودن به پسری توسط برادر هاش با چاقو صلاخی شده...و من از این مردم که زن براشون از یه گوسفند کمتره انتظار دارم منو به عنوان یه پزشک زن بپذیرن.... اینا همه مردانی هستن پرورش یافته زیر دستای مادرای ما...مادرایی که حق انسان بودن از خودشون و دختراشون رو گرفتن و هرگز سهم خودشون از زندگی رو به پسرهاشون یاد ندادن شاید یه روز داستان زندگی این دختررو بنویسم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۹/۲۴
زیرزمینی

نظرات  (۷)


هر چی میخوام مثبت ببینم زندگی ُ, باز تهش میرسم به نهیلیستی
پاسخ:
واقعا چرا
نمیخام ناراحتت کنم ولی تو بیمارستان ما هم پیش اومده بود که به همکار پزشک خانم گفته بودن برو بگو دکتر بیاد
در مورد هیجان اورژانس آره خیلی لذت بخش تره و احساس مفید بودن میکنی ولی کم کم از شدت استرس به مرز جنون میرسی
پزشک خانواده آخرش افسردگیه تازه تو که خوبی اونایی که داهات دور افتاده هستن گاها میزنن تو کار ابیوز دارو
پاسخ:
واقعا مسخره است...کاش لااقل شما مردای تحصیل کرده سعی میکردین یاد بگیرین خشونت علیه زنان یعنی همینا
در مورد دندونپزشکی واقعا چرا نرفتی دندون ؟
کار بی استرس و تمیز (نسبتا) و پر پول
با داداشت دوس باش!
پاسخ:
با داداشم دوستم ولی مشکل اینجاس همین الانشم خانواده و اطرافیان حتی حرفای چرت و پرت اونو تو مسایل پزشکی بیشتر قبول دارن.مثلا یکی از مسخره تریناش اینه که یکی از اشناها دوقلو پسر و دختر زاییده بعد میپرسه بچه ها هم سان هستن؟
اگر یه مرد تو این کشور پیدا میشه باید اون برادرا رو تیکه تیکه کنن اشغالای عوضی. دختره اگر کار خلافی هم کرده بود سزاش مرگ نبود.
اگر یه مرد تو این کشور پیدا میشه باید اون برادرا رو تیکه تیکه کنن اشغالای عوضی. دختره اگر کار خلافی هم کرده بود سزاش مرگ نبود.
پاسخ:
مرد؟؟؟مرد...مرد کجا بود...حتی همسایه زنگ زدن پلیس ولی چون ناموسی بوده پلیس نیومده
متاسفانه هنوز اکثر جاها مردها رو بیشتر قبول دارن. مورد سراغ داشتم که توی فیلد سال پایینی ها خانومه اومد پیشم گفت شما بهورزی؟! منو بفرست پیش یه دکتر مرد دندونم رو بکَنه. فرستادمش پیش یکی از پسرا گفت سخته نمی تونم. یکی از دخترا قبول کرد و خیلی راحت و تمیز خارج کرد دندونش رو. کلی مورد اینجوری سراغ دارم ولی بازم میگن مردا مردا!
پاسخ:
دقت کردی تو اموزمشون حتی استادا و پرستارا هم هرچقدرم پسرا بد باشن بازم بیشتر قبولشون دارن
دکتر هر چی بوده انتخاب خودت بوده ، پای انتخابت وایسا و تا تهش برو ؛ تو که نمی تونی برگردی میتونی ؟
همین چند روز پیش تو مطب یکی از همکارا بودم یه دختر سیزده ساله رو واسه گواهی عروس آورده بودن ، تازه مامانش داشت به منشی میگفت خدا رو شکر بالاخره یکی پیدا شد اینو ( این = درخت ) ببره ! حالا اینکه دختره داشت از استرس میمرد اصلا مسئله ای نیست ، مسئله اینه دختره اصن از لحاظ فیزیولوژیکی آماده نبود چه برسه روانی ! بچه بود بچه ! اصن حتی سینه هم نداشت ، دختر بچه ای که هنوز فکر نمیکنم پریود شده باشه حتی ؛یا اگه شده هنوز با این قضیه کنار نیومده چه طور میتونه با یه مرد بخوابه ؟
*** چند روز پیش یه خانومی با کلی اصرار اومد بهم گفت دکتر بیا خونمون مریض بدحال داریم ،وقتی رفتم آقاهه برگشته میگه : این ( همچنان = درخت ) چیه آوردی ؟ گفتم یه دکتر ( =مرد ) بردار بیار
پاسخ:
خب دیگه وضعیت ما همینه دیگه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی