27 دی
چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۶، ۰۶:۲۴ ق.ظ
بعداز کلی کتاب و وسیله نقاشی خریدن...حالا ویر هنر یاد گرفتن گرفتم...کلاس بافتنی و قلاب بافی و عروسک بافی حرفه ای...دوستان میدونن که خودم اینا رو بلدم...
یعنی امتحان خیلی داره فشار میاره دیگه؟
2_بهم گفت با این لباس در جذابترین حالت ممکنی...و من دیگه هیچوقت اون لباسو نپوشیدم
3_نشسته بود جلوم سیگار میکشید...میگفت تو سرما سیگار میچسبه...میگفت دهنم از تلخی مزه زهر مار میده...
گفت میدونی بزرگترین حسرتم چیه؟...سرمو به نشانه منفی تکون دادم
گفت باید اونروز میبوسیدمش...بوسه ها خیلی وقتا سرنوشتو عوض میکنن
4_اوایل شروع به کارم بود...یه روز بد...یه روز شلوغ و مریضی که اومده بود بزنم و من فرار کرده بودم...خلاصه با چشمای پر از ترس و یه مترگود رفته...موهای پخش و پلا...تیپ ظایع اداری ...مقنعه یه متری زنگ زدم بهش گفتم ناهار مهمون من؟
نشستیم پشت میز...گوشیشو دراورده عکس پرو فایلمو دراورده نشونم میده میگه من زیرزمینی این شکلی دوس دارم...میخواستم اون اپلشو تو صورتش خورد کنم...دقیقا تو صورتش نه تو سرش...بیشعور
توضیح:من یکی از. خوش عکس ترین ادمایی هستم که ممکنه دیده باشین و عکسام خیلییییی بهتر از خودمه و مسلما عکسی روی پروفایلم بود یه تیپ بیرونی نه اداری و باارایش کامل بود...شعور حرف زدن داشته باشیم لطفا
5_دیشب خواب میدیدم قبول شدم رزیدنتی و هی دارم کشیک میدم و بیخوابی...بعد من کلا مغزم 12 شب به بعد کرکره میکشه پایین و کار نمیکنه...بعد مریض اومده بود و یهو ارست کرد و مرد...بعد صبح اتند اومده بود منو دعوا میکرد...منم شروع کردم گریه که بخدا خوابم مباد دارم میمیرم از بیخوابی....اتنده بدتر دعوام میگرد...هیچی دیگه ماه دو رزیدنتیم رفتم انصراف دادم
۹۶/۱۰/۲۷
2 - مشکلت با اون جمله چی بود؟