روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

5 روز تا دستیاری

جمعه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۱۹ ق.ظ
یادمه اول دبیرستان که بودم بعد از امتحان ریاضی خیلی ناجوری که دادیم و واسه من یه شوک بزرگ بود انقدر که به خنده و گریه های هیستریکم تبدیل شد که برام قابل جلوگیری نبود...کم کم براضطرابم غلبه کردم...البته غلبه ای که بعد ها فهمیدنم نشان از شدتش داشت...چیزی که نمیتونستم کنترلش کنم و به پس ذهنم فرستادمش تا انکارش کنم...وقتی تو دوران دانشجویی حرکات عجیب و اضطرابای وحشتناک بچه ها مثلا غش کردن...استفراغ کردن رفتارای غیر معمول رو دیدم تعجب می کردم که چطور نمیتونن خودشونو کنترل کنن...ولی حالا خودم کم کم حس میکنم ممکنه هر لحظه عقلمو از دست بدم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۳۱
زیرزمینی