روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

خواهرانه

سه شنبه, ۵ تیر ۱۳۹۷، ۰۵:۵۴ ب.ظ
الان حس میکنم تنها کسی که با تمام وجود از قبول نشدنم خوشحاله خواهرمه.نظر شما چیه؟درست فکر میکنم؟دلیلش چی میتونه باشه؟ 1.بهش میگم ادرسی که فرستادی فیلتره.میگه مگه شما کجا زندگی میکنید...میگم همونجایی که خودت 30 سال زندگی کردی...میگه یادم نمیاد...میگم حرفات واقعا ازاردهنده اند
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۴/۰۵
زیرزمینی

نظرات  (۹)

سلام این چه حرفیه خانم دکتر.من که فکر نکنم این طوری باشه مگه میشه ادم از قبول نشدن خواهرش خوشحال باشه!!!هیچ کس عزیزتر از خواهر نیست.
پاسخ:
پس این چه اصراریه که بگه یرو بابا تو عمرا قبول بشی
ای که هم دردی و هم درمان من
وی که هم جانی و هم جانان من
دردم از حد رفت درمانی فرست
ای دوای درد بی درمان من(فیض کاشانی)
باور نمی کنم
مگر اینکه هزارتا دلیل منطقی و یا احساسی پیدا بشه
پاسخ:
امیدوارم پیدا نشه
خانم دکتر جون یادم رفت سلام کنم
سلام عزیزم
یه چیزی بگم؟
من سال 80که ازدواج کردم تو 27سالگی یه خواهرم 2 سال از من بزرگ تره ولی 18 سالگی ترم اول دانشجوییش ازدواج کرده بود ولی با ازدواج من با شوهرم کلا مخالف بود(دلایلش هم الان فکر می کنم خب غیر منطقی نبود ولی من هم دلایل خودم رو داشتم برای ازدواج)
بعد من رفتم 10سالی طبقه دوم مادرشوهرم زندگی کردم.خونه ی مادرشوهرم کمی حاشیه شهر بود و کمی پایین شهرتر از خونه ی بابام(خودمون هم پایین شهری بودیم البته) یه روز بعد زا عروسی که زندگ زده بودم خونه مامانم همون اوایل خواهرم اونجا بود گوشی رو گرفت باهم حرف بزنیم گفت راستی طیبه کد اونورا چنده؟؟گفتم اینجا قم هست دیگه از قم به قم که کد نداره گفت نه بابا اونجا فکر نکنم قم حساب بشه حتما پیش شماره داره
درحالیکه خونه مادرشوهرم تا خونه مامانم با ماشین ده دقیقه هم راه نبود
خب حرفش خیلی آزار دهنده بود ولی من می دونستم طبیعت خواهرم بد زبون و نیش داره وگرنه قلبا خیلی مهربونه
اما این زبون...متاسفانه زبون تلخ و نیشدار خیلی دل ها رو می شکنه
ببخش من کامنت هام خودش یه پست هست
پاسخ:
سلام.خوشحال میشم که تجربتونو با منم در میون میذارین.من خودمم مثل شما قکر میکنم و سالها جلوی تفکر مادرم که میگفت خواهرش بهش حسودی میکرد ایستادم.ولی حالا هر روز رفتار خواهرم برام ازار دهنده تر میشه
راستش من فکر میکنم ادمها هر چی صمیمی تر بشن فکر میکنن دیگه اشکالی نداره شوخی کنن فکر نمیکنن که اون شوخی باعث ناراحت شدن خواهر یا دوست صمیمیشون میشه
پاسخ:
شاید
خدایا تو را شکر می‌کنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم
خدایا هدایتم کن زیرا می‌دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا می‌دانم ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد، شرف ندارد.
خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همانا کیفر خدای بزرگ است. خدایا مرا از بلای غرور وخودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.
عزیز دلم من کمی با حرف دوستان مخالفم. به نظر من حسادت در وجود همه هست. خواهر و برادرها هم خیلی نسبت به هم حسادت دارنر. ولی با غریبه ها یه فرقی دارند. اونم اینه که محبت و مهربونیشون بیشتر و صادقانه تره. یعنی ممکنه به موفقیت تو حسودی کنه. به بودن تو کنار مادر حسودی کنه. یا خیلی چیزای دیگه. اما حسادتش آسیبی به تو نمیزنه. به وقتش بیشتر از همه پز موفقیت تو رو به دیگرون میده. بیشتر از همه هواتو داره.
الان خواهرت دوره. تو از خیلی چیزای زندگیش خبر نداری. اون میخواد وانمود کنه خیلی خوشحال تر و خوشبخت تره. اما شاید خیلی روزها به خودش میگه کاش منم مثل خواهرم بودم. ازدواج نمیکردم. کنار خونواده ام بود. به درسم میرسیدم....
اصولا حسادت آدم ها ریشه در غصه هاشون داره. ازش نرنج. سعی کن درکش کنی. خواهرک بیشتر از هرکسی تو چند ماه قبل منو رنجوند. اما میدونستم اینا همش به خاطر اینه که به همکلاسی حسادت میکنه و فکر میکنه منو از دست داده.
پاسخ:
شاید اسیب نزنه ولی خیلی ناراحتم میکنه.و عمیقا از ته دلم میخوام که باور کنم حسادتی وجود نداره
این قضیه زیاد هم استثنائی نیست تو هر خانواده ایی ممکنه پیش بیاد حسادت و چشم و هم چشمی بین اعضای خونواده طبیعیه! به این چیزا اصلا فکرم نکن! باید بگم من هم حسادت می کردم هم مورد حسادت واقع می شدم اما یه جایی دیدم واقعا دارم اذیت می شم سعی کردم خودم رو بی خیال جلوه بدم هم در ظاهر و هم در دلم! بعدش سعی کردم این رو بصورت حسرتی بذارم که من چرا نباید اون نعمت رو داشته باشم! بعدش به خدا سپردم و خدا هم بهم داد
پاسخ:
باورش برای من خیلی سخته که خواهر و برادر بهم حسودی کنن
ببین تو یه پزشکی. نه چیز کمیه و نه سادست. یه چیز فوق العاده و بی نظیره که هرکسی فرصت تجربش رو تو زندگیش به دست نمیاره. مهم اینه که تو یه مسیر خیلی سختو پشت سر گذاشتی و الان یه پزشکی. خواهرت هیچ وقت تصورشو هم نمیکنه واسه این نقطه ای که هستی چقدر زحمت کشیدی. هیچ چی هم نمیتونه اون چیزی رو که با زحمت به دستش اوردی ازت بگیره. تو اگه تخصص قبول شی فوووق العادست ولی اگه نشی هم هیچ اتفاق خاصی نمیفته. چیزی رو از دست ندادی. این همه فشاری که رو خودت گذاشتی رو درک نمیکنم. تو که بچه ۱۸ ساله پشت کنکوری نیستی. هزار بار دیگه هم که کنکورت بد بشه بازم فرصت داری. حتی اگه نشه هم همچنان توی موقعیت فوق العاده ای هستی. از اون نقطه ای که توشی، از داشته هات لذت ببر. انقدر از موضع ضعف به همه چی نگاه نکن. انقدر از موضع ضعف به خودت و همه چی نگاه میکنی که به دیگران اجازه میدی از بالا بهت نگاه کنن درصورتی که ازت بالاتر نیستن.. میشه لطفا انقدر اعتماد به نفست کم نباشه؟! من میشناسمت و خیلی صادقانه و با صراحت میگم جز فوق العاده ترین ادمایی هستی که دیدم. زیبایی، مهربونی، با سوادی و بنظرم هیچ‌ چی کم نداری جز یه کم اعتماد به نفس بخصوص توی فضای خونتون.
شاید یکی بگه داره بهش اموزش خودخواهی میده ولی خودت باور داشته باش که توی همه زمینه ها انقدر خوبی که دیگران بعیده بتونن به پات برسن. مطمئن باش بقیه هم به مرور میفهمن که باید اونطوری باهات برخورد کنن که واقعا لایقشی.. نه این مدل رفتارایی که اصلا دلیلشو نمی فهمم :| ضمنا لازم نیست همه چیزو خیلی جدی بگیری. به کتفت بگیر عزیز من.‌ خیلی وقتا نشنیده بگیر و عبور کن.ارامش فکری خودت خیلی مهم تره..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی