روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

روزها

يكشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۷، ۰۳:۲۵ ب.ظ

گفتم اگه ازدواج میکردیم جدا میشدیم حتما نه؟

سر تکون میده و صدایی از خودش درمیاره و میگه احتمال زیاد

میگم پس خوب شد ازدواج نکردیم

گفت چون جدا میشدیم؟

گفتم نه چون ازم متنفر میشدی

گفت متنفر نمیشدم

گفتم چطور

گفت تو واسه من یه تصویر داری...تصویر اولین باری که دیدمت...بادی که توی شال سیاهت و موهات میپیچید...دختری با بزرگترین خنده ای که میشدتوش غرق شد

گفتم از دست زبون تو...ادمو خوب خر میکنی

گفت زبون بازی نیس چیزیه که فکر و احساس میکنم

گفتم نمیفهمم ادمی که انقدر میتونه قشنگ حرف بزنه چرا نتونسته زندگیه خوبی داشته باشه



من میگم هر دختری باید تو 20 سالگی این حرفارو بشنوه...یکی باشه باهاش اینجوری حرف بزنه...حتی اگه دروغ باشه...هر دختری یه روزگاری باید باور داشته باشه شاهزاده با اسب سفید هست...هردختری باید خاطره های این شکلی داشته باشه برای دوران میانسالی و تنهاییش....یادش بخیر اون روزا چقدر این ماجراهام باعث حسادت دوستام میشد...چقدر سر همین چیزا رفیق با زید سابقش دعوا میکرد...همه اینا اون روزا واسه من که سخت ترین و سنگ ترین دختر عالم بودم پیش اومد...خشن ترین دختر دنیا رمانتیک ترین مرد دنیا جلوش ایستاده بود...دوتا ادم اسیب دیده و پر ازکمبود بودیم که گیر کرده بودیم بهم...گیر کردیم بهم...



پی نوشت:هر روز میخوام بهش زنگ بزنم پیام بدم...تا تو این شهر لعنتی زادگاه تنها نباشم...تا کسی باشه که گیر کنم بهش...وهر بار میگم28 سالگی خیلی زوده برای گیر کردن...میگم اونی که گیر میشه منم...اونی که یکی بهش قلاب میشه منم...اگه الان 100درصد هم زنم هم مرد اون موقع هم 50 درصد زنم و 30 درصد مرد...بازم چیز زیادی از بار زندگیم کم نمیشه...میگم سیو چند سالگی برای سنگ قلاب شدن بهتره...وهربار میدونم که اون دیگه نیست و میدونم ما دیگه اصلا اون ادم هانیستیم

(لازم نیست که بگم این نوشته از اوج گرفتن هرمون های زنانه توی خونم میاد...همون لحظه هایی که پر از هراس تنهایی میشم)

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۱۶
زیرزمینی

نظرات  (۵)

اگه یکی تو بیست سالگی هم این حرفارو به ما میزد و چه بسا که نزده باشن ! بازم ما جفتک مینداختیم ! جوونی هست و اووج زیبایی و خاطرخوایی به هر حال جفتک اندازیی با من عجین شده ، کلا آدم مغروری هستم و مرده شور این غرورمو ببرن !
ولی تو دیگه از عشقت واسه کسی نگو خب ؟ آخه شاید یه بدبختی باشه که کسی دوسش نداشته باشه و دلش میشکنه به اون که رسیدی بگو اصلن عاشقی چیز خوبی نیست :))
پاسخ:
ولی من میگم همه ادم ها رو حداقل یه نفر دوست داشته...فقط این دید ادم هاس به قضیه که رمانتیک ببیننش یا مثل من و تو توی 20 سالگی جفتک بندازن و مغرور باشن و همه این چیزا رو دروغ بدونن...ولی تو میانسالی میشه عاشق همین دروغا شد نه؟
من هنوزم این چیزا رو وقتی برای کسی میگم یا پر از طنز میگم یا پر از نفرت که طرف مقابل نمیفهمه کجای ماجراواقعیت بود کجا احساس من...هرچند من میگم واقعیتی وجود نداره...همه چی فقط باور و فکر ادماس
دقیقا همینه که بتونی باور کنی ، حتی اگه دروغ باشه این به نگاه خودت بستگی داره ولی من ادمی نیستم که به راحتی باور کنم و شاید به خاطر همین هستش که زود دل نمیبندم و اگرم این اتفاق بیوفته خیلی راحت میتونم بگذرم:)

پاسخ:
اینهمه سرسخت بودن ماها هم همیشه چیز خوبی نیس...اینم به نظرم جز همون چیزای احمقانه ایه که تو مخ ما دهه شصتیا کردن
من تو بیست و دو و بیست و سه سالگی این حرفارو شنیدم منی که اون روزام یه آدم مغرور و خودخواه و سگ اخلاق بودم وقتی با ایما اشاره از کلاس دانشگاه منو کشوند بیرون رفتم که مثه همه قبلیا سکه یه پولش کنم و برگردم سر کلاسم شروعش هم خوب بود اولش نذاشتم اصلا حرف بزنه همچین بهش توپیدم که آقا شما فک کردی کی هستی که منو از کلاسم میکشی بیرون اونم طوری که استاد بهم بگه برو کارت داره!!! اما تا شروع کرد با آرامش  به حرف زدن و کلی عذرخواهی و ... یه لحظه احساس کردم دیگه من همون آدم سابق نمیشم و نشدم.
خاله ام همیشه میگه با اینکه بهم نرسیدین اما باید شکرگذار باشی خیلی ها هستن این احساس رو تو کل عمرشون نخواهند داشت نمی دونم شایدم باید خداروشکر کنم ولی همون احساس کاملی که داشتیم به همدیگه و عشقی که ازش گرفتم تا الان که ده سال میگذره از اون روزا هنوز که هنوزه کسی نتونسته اون حس رو بهم منتقل کنه و چون یکبار چشیدمش هر دوست داشتنی  برام نمیچسه و همچنان منتظر اون حس ناب و عالی ام
پاسخ:
واقعا چرا ما دخترا هممون یه روزگاری سگ بودیم؟😂
ولی به نظر اون حس ناب و عالی تکرار میشه؟اخه تو که همون ادم 10سال پیش نیستی با اون فکرا...
من میگم برای خودم دیگه تکرار نمیشه...هردونوعش...اینکه من عاشق بشی یا کسی عاشقم بشه...دیگه تو سن و سال ما واقعیت خیلی سیاه تر روی زندگیمونو پوشیونده و عقل دیگه جای عشقو گرفته...اونجوری میشد یه زندگی پر تطلاطم و هیجان انگیز...اینجوری میشه زندگی اروم

خشن ترین دختر دنیا رمانتیک ترین مرد دنیا جلوش ایستاده بود

واقعا؟؟؟؟

من یکی از بزرگ ترین اشتباهات زندگیم رو تو 20سالگی مرتکب شدم سر  شنیدن همین حرفهای درگوشی و دختر خرکن

منهم خشن بودم همیشه اما ای کاش اون بار هم خشن بودم.خیلی خشن.

پاسخ:
اره واقعا من یه روزگار سرسخت ترین و خشن ترین دختر دنیا بودم
حرفتو میفهمم و قبول دارم...اگه منم با اون حرفا خر میشدم که البته بعد چند سال شدم ولی دست روزگار باعث شد جدا بشیم ولی اگه ازدواج میکردیم و چند سال بعد با کلی بغص و نفرت و کینه جدا میشدیم میشد بزرگترین اشتباه زندگیم...ولی میشه یه جور دیگه هم داستانو تعریف کرد همیشه...مثلا من پیر بشم برای خواهرزاده و برادرزاده هام از عشق اتشین یه پسر بگم که چه حرفایی بهم نمیزد...خب اینجوری خیلی جذاب میشه...اگه از عقده های روحی دوتامون دعواهامون و هرچیز بد دیگه ای نگم...مثل تعریف کردن بدبختیا با طنز میمونه...
سلام ولی هیچ کس تا حالا منو دوست نداشته
پاسخ:
سلام
همون گلی خودمون؟؟؟
خب حتما بوده فقط اونجوری که تو میخواستی نبوده

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی