روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

کتابخونه

شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۷، ۰۲:۳۷ ب.ظ

یکی از اولین عاشقانه های خیلی از دخترا...صحبت های یه جمله ای و لبخندای استادای کنکورشونه...مدام و مدام به همون یه جمله فکر میکنن هزار جور تجزیه تحلیلش میکنن و خجولانه عاشق میشن

موافقین ۵ مخالفین ۲ ۹۷/۱۱/۰۶
زیرزمینی

نظرات  (۷)

حالا اگه مجردو خوشتیپو یه ذره شیطونم بود که کلا خودتو تو لباس عروس کنارش میدیدی 😂😂😂 البته ما یکیشو داشتیم فرتی ازدواج کرد اتفاقا با یکی همسن و سال خودمون هیفده هیجده ساله !!!  
پاسخ:
دقیقاااا...خواستم بگم ما دهه شصتیا اینجوری بودیم ولی دیدم دختری که کنارمه و داره از استاد کنکورش میگه الان دهه هشتادیه...
ماهم از این استادا داشتیم مخصوصا که دکترم بودن ولی استادای من فقط با خوشگلای کلاس دوست میشدن😂😂😂
عزیزم... عزیزم ...😊
پاسخ:
وای دقیقا..من پارسال تجربش کردم
جوری که بچه های دیگه شک کرده بودن:))

پاسخ:
اره باحاله ...همنجوریه که پسرا یا عاشق یکی از دخترا فامیل میشن یا دختر همسایه
جدی؟ به مشاوره ی کنکور علاقه مند شدم
کسی مشاوره خواست شماره ی منو بهش بده. خب؟
پاسخ:
برووووو....برو منو رنگ نکن😂😂😂
دکتر جوون جذاب باابهت رو روهوا میزنن مشاوره کنکور نمیخواد😂😂😂
وای آره :-))))
پاسخ:
ارهههههه😂😂😂
ما دهه پنجاهی های بدبخت اونم نداشتیم
عوضش دبیرای ریاضی و فیزیک دبیرستانمون آقا بودن که تو شهر لامصب ما می بایست تو کلاس چادرمون رو جوری سر می کردیم که فقط نوک دماغمون پیدا بود و البته نوک دماغ من همه ی دماغم بود چون کوچولو بود آخه
بعدش هم دبیرامون هم از حراست و اینا خیلی می ترسیدن و نمی دونم چطوری اونجوری سر به زیر فرمول ها رو پای تخته می نوشتن و توضیح می دادن بدون اینکه یه بار حتی اتفاقی نگاهشون به یکی بیفته تو کلاس.
حالا من خیلی ریز بودم و هنوز زبون در نیاورده بودم و نگاه کردن نداشتم ولی خداییش دخترای خوب و سرزبون دار و خوشگل و قابل نگاه کردن هم داشتیم
پاسخ:
وای چقدر سخت...سر کلاس با چادر...دبیرستان ما هرسال سر دبیرای اقا دعوا داشت چون هی از اداره قدغن میکردن...تازه دوتا داشتیم اونا هم پیییییییر موها سفید
یادش بخیر اون روزامون
پاسخ:
یادش بخیر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی