رفیق
رفیق اگه بهترین ادمی نباشه که تو زندگیم دیدم یکی از بهتریناشونه...حالا دومین کسی که توی زندگیش میخواسته باهاش ازدواج کنه و دوسش داشته دوباره تموم شده فقط بخاطر اینکه پدرش حس خوبی به اون ادم نداره...
چند روز پیش وقتی خرید کردم و اوردم خونه بابام فقط غر زد و من گفتم کاش من خونه خودمو داشتم و واکنش بابام این بود که تو غلط میکنی
و من توی این ۳۰ سال هر لحظه بیشتر متنفر شدم از زن بودن خودم...از اینکه حق ندارم به میل و اراده خودم ازدواج کنم یا طلاق بگیرم...از اینکه ناقص العقلم همیشه... از اینکه جنس دومم همیشه...از اینکه چه زن چه مرد بهم بگن جنس دوم عاطفی یا هر کوفتی متنفرم...متنفرم از اینکه باید همیشه معشوق باشم نه عاشق...خواسته باشم نه خواهان...و من متنفرم از زن بودم...هر لحظه برای من درد و درد و درد داره
فیلم جاده قدیم رو دارم میبینم و زار زار گریه میکنم برای تمام زنانی که متنفرن از زن بودن و متنفرن از دوم بودن و اسیب دیدن فقط بخاطر جنسیتشون
و من عاشق همین خود ناقص العقل بی اعصاب تنهام...حتی اگه روزگار باهام نسازه
رفیقم....نگرانتم...روزای سخت دیده میشد از دور همونجوری که تو حتما روزای سختو دیدی برای من...و من بهترینا رو از خدا میخوام برات...میخوام تنها نمونی و مثل من تنهایی رو انتخاب نکنی...مردی که تو رو داشته باشه خوشبخت ترین مرد دنیاس
:(