روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

چرا همه از مرگ میترسن؟

شنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۳۳ ب.ظ

اپیزود اول:

بیمارم یه مرد ۵۸ ساله است با لخته توی هردو شریان ریوی به دنبال انجام عمل قلب باز...هر روز ازم میپرسه خطرناکه؟زنده میمونم؟میمیرم؟....و من هر روز جلوی خودمو میگیرم که نگم همموم اخر یه روزی میمیریم چه فرقی میکنه کی و کجا....در عوض اه عمیقم رو قورت میدم و محکم میگم حالت خوبه نگران نباش

 

اپیزود دوم:

همراه مریض میاد بالای سرم که دارم کارای مریضو انجام میدم و میگه مادرش که ۶۳ سالشه استاد دربارش چی گفته؟ من نفهمیدم منظور استادتون چی گفت؟ همونجوری که تند تند دارم مینویسم با خودم فکر میکنم مریضش کولیت اواسرو مقاوم به درمان داره کلیه اش از کار افتاده...بهش میگم احتمال زیاد سرطانه...من هنوز سرم پایینه ولی میفهمم که خشکش زده...دوباره میگه یعنی حتما سرطانه؟ تو دلم میگم وقتی مریضش انقدر حالش بده یعنی منتظر خبری جز این بوده...ولی در عوض بهش میگم ولی هنوز قطعی نیست بافت نکروتیکه و فردا باید از بافتش نمونه برداری بشه بعد اونو بفرستیم ازمایشگاه تا مطمین بشیم سرطان هست یا نه

مطمینم بازم هیچی از حرفام نمیفهمه

 

اپیزود سوم:

پسر مریضی که ۹۷ سالشه بهم میگه حالش چطوره میگم که عفونت تمام بدنش رو گرفته میپرسه میمیره؟میگم به دوزودی نه ولی احتمالا یکی دوماه اینده اره

 

اپیزود چهارم :

پسر ۱۵ ساله میگه ریه ام میسوزه چیز بدی نباشه نمیرم؟این دفه بلند اه میکشم میگم نه نمیمیری و تو دلم میگم همه یه روزی میمیرن

 

اپیزود پنجم:

خواهر شوهر بزرگه داره وصیت میکنه و میگه اگه رفتم زیر عمل و برنگشتم....میخندم و میگم همه یه روزی میمیرن

 

اپیزود ششم:

خواهر شوهر کوچیکه زنگ میزنه و میگه امروز دوبار سرم گیج رفت میخندم و میگم نگران نباش نمیمیری اگه بازم مشکل داشتی بگو ازمایش بنویسم

دندون موشی که میاد خونه میگه بعد از اینکه با تو حرف زد مامانم اومد بردش دکتر ازمایش داد و رفت فوق تخصص قلب اکو داد...میگم ادم به جون دوستی شما ندیدم تا حالا

 

اپیزود هفتم:

به دندون موشی میگم بغلم نکن روی کبدم درد میکنه...قرص میخورم...شب تا صبح چند بار بیدار میشه و میگه چطوری...صبح زنگ میزنه تا بیمارستانی سونو بده ازمایش کبد بده...انقدر میگه که میگم انجام دادم...میرسم خونه میگه تابلوه الکی گفتی...میگم خب تابلوه سنگه...خب چکار کنم

 

اپیزود هشتم:

مادر اتند زنان با ۹۸ سال سن بستری میشه...سال اولم مریضم بود...چقدر بدم میاد ازش...قصه حسین کرده کارا و داروهایی که به مادرش داده...تو دلم میگم بذار تو ارامش بمیره بیچاره...انواع و اقسام پاراکلنیک و دارو های غیر ضروری رو بدون اوردر ما براش انجام داده...هر لحظه تو دلم میگم عمرش تموم شده بذار با ارامش تو خونه خودش بمیره ولش کن

 

اپیزود نهم :

با داداش و دندون موشی داریم تلویزیون میبینیم فکر کنم برنامه مهمونی بود از یارو داشت میگفت از مرگ خیلی میترسه...من گفتم ولی من راحتترین قسمت زندگیه چرا همه انقدر میترسن...مگه زندگی چی داره کهانقدر بهش چسبیدن!داداش میگه ولی مردن برای اطرافیان ادم سخته...گفتم میدونم منم نگفتم سخت نیست گفتم برای خود ادم راحتترین قسمت زندگیه

 

 

اصلا اصلا اصلا ادمایی که از بیماری یا مرگ میترسن رو درک نمیکنم...اینکه ادم از درد بترسه رو درک میکنم ولی اکثر مرگ ها درد ندارن یا یه درد خیلی کوتاه دارن...چی زندگی رو برا ادما جذاب میکنه انقدر که نخوای بمیری؟بعدم ادم که بمیره دیگه چیزی رو حس نمیکنه که....نه دردی که قبل مرگ کشیده...نه دردی که نزدیکانش بعد از مرگش میکشن رو میبینه...پس چیه مرگ ترسناکه و چیه زندگی جذابه؟

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۳/۲۸
زیرزمینی

نظرات  (۱)

من همیشه دلم می خواست تا ۴۹ سالگی زنده باشم تا در اوج سرحال بودن و سلامتی برم !

 

حالا که در اواسط دوره سوم زندگیم گاهی سردردم بیچاره ام می کنه، همش با بعض میگن خدایا چرا زنده ام ؟ مگه نگفتم من زندگی رو با سلامتی و حال خوب میخوام ؟

 

+گاهی میگم کاش میشد بفهمیم با شرایط و کارایی که تا حالا کردیم وضع اون دنیامون چطوریه !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی