روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

سعی کن ادم بهتری باشی

چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۰۹ ب.ظ

مورد اول:

من یه عادت بدی دارم که کارای اشتباهی که میکنم خیلی زیاد یادم میمونه و بعد بار ها وبارها بهش فکر میکنم و انقدر خودم و ازار میدم...مثلا یبار یه جمله ای رو که توی یه فیلم شنیدم به پسر داییم گفتم...من منظور بدی نداشتم و فقط ۱۱ سالم بود وبقیه هم فقط خندیدن ولی من هنوز که ۳۳ سالمه اینو یادمه و هربار با خودم فکر میکنم چرا اون حرف بد رو زدم...و مثلا یبار وقتی دوستم داشتم داشت تعارف میکرد که چه غذای خوشمزه ای براش پختم و گفت خیلی غذای با کلاسیه من خواستم در جوابش بگم که مثلا نه بابا کاری نکردم که به جاش گفتم نه بابا شما بیکلاسین من که کاری  نکردم و من فقط ۲۰ سالم بودم و یه جورایی اشتباه لپی و جمله بندی بود ولی هنوز فکر میکنم که چه کار احمقانه ای کردم...

و هزار تا مدل از این کارا که نمیدونم چرا بعد از این همه وقت هنوز بهشون فکر میکنم

مورد دوم:

من همیشه از ادمای خنگ بدم میومد...نه که بدم بیاد از اینکه حرفیو که میزدم نمیفهمیدن حرصم در میومد و عصبانی میشدم میشدم و البته میشم

و وقتی یکی کار اشتباهی میکنه همش میگم منطق پشت این کارش چیه؟یعنی واقعا عقلش نمیرسید این کارو اصلا به طور منطقی نباید میکرد؟

مورد سوم:

من دندون موشی رو دوس دارم و میدونم چه خوب چه بدشو دوست دارم و باید دوست داشته باشم چون هیچ ادمی کامل نیست...چون منم فرشته نیستم و اینکه خوشبخترین و خوش شانس ترین ادم دنیام که دندون موشی رو کنارم دارم

مورد چهارم:

من باید صبور باشم و خودم و بقیه رو ببخشم

مورد پنجم:

بعد از ماجرای کولونوسکوپیه دندون موشی و استرس زیادی که هر دوتامون کشیدیم همه چی خوب پیش رفت و خدا رو شکر پولیپ های ساده بود...دکتر به من گفته بود مشکلی دارم و نمیتونم حامله بشم...و من فروردین طرح یک ماهه رزیدنتی بودم تا سه روز اخر طرح که درد شکم شدیدی گرفتم و که روز اول با دارو خوب نشد روز دوم سرم زدم و خوب نشد و دیگه مطیین بودم اپاندیسه و ازمایش دادم و دیدم حامله هستم به خاطر درد شدیدی که داشتم روز اخر طرحم رو نتونستم بمونم و دندون موشی اومد و برگشتیم شهر خودمون که مرکز استان باشه....وبله من حامله ام

روزای سختی بود درد شدیدی داشتم که حدود یک ماه طول کشید...نه میتونستم بخوابم نه تکون بخورم نه چیزی بخورم...به دارو دردام کمتر شد ولی کم کم استفراغ اضافه شد...و الان بخاطر استفراغ مکرر نمیتونم چیزی بخورم نزدیک سه کیلو لاغر شدم...الان ۱۰ هفته هستم جوجه داخل شکمم قلبش میزنه و رشد داره میکنه و من با حجم بالایی از هرمون ها مواجه هستم که از نظر جسمی  و روانی بهمم ریخته

مورد ششم:

سه روزه که توالت فرنگی گیر کرده و برای فعال شدن سیفونش باید اب زیادی ریخت...و تقصیر من بود که توی سیفونش قرص نفتالن انداختم و حالا تو راه ابش گیر کرده و کاری نمیشه کرد و باید صبر کنیم تا حل بشه...وعین این سه روز دندون موشی گیر داده که این خرابه یکیو بیارم و اورد...بعد من نمیدونم چرا چشمش اون قرص نفتالن رو نمیبینه تا اخر عصبانی شدم و گفتم بابا اینا قرص نفتالینی که من انداختم گیر کرده ول کن دیگه

و باورم نمیشه امروز صبح چکار کرده

امروز من ۵ صبح باتهوع و درد کمر بیدار شدم و به زور دوساعت بعدش خوابم برد و اولین روزی بود که صبح دیر تر از دندون موشی بیدار شدم...ساعت ۱۰ بود که شنیدم که صدای دمپایی دستشویی میومد هم جارو برقی خیلی برام عجیب بود ولی کمرم خلی درد میکرد نمیتونستم پاشم دو دقه بعد دیگه از صدای جارو برقی عصبی شدم و باخودم گفتم این بچه نمیفهمه من شبا با چه عذابی دارم میخوابم و عصبانی ولی با ظاهر اروم پاشم

وخدایا صحنه ای رو که دیدم هرگز هیچ کس باور نمیکنه

دندون موشی جارو برقی رو کرده بود تو سنگ توالت فرنگی و داشتن باجارو برقی روشن اب چاه رو میکشید تا مثلا قرص نفتالن با مکش جارو برقی دربیاد....هیچ کس نمیتونه بفهمه من چقدر شوکه و عصبانی بودم....گفتم اب؟تو داری اب چاه تولت رو با جارو برقی میکشی؟مگه عقل توسرت نیست؟تو نمیدونی یه قطره اب جارو برقی رو میسونه؟ فکر نمیکنه اب کجای جارو برقی میره؟جارو رو خاموش کردم و درش رو باز کردم...تا فیها خالدون جارو برقی شده بود اب...از عصبانیت داشتم منفجر میشدم...گفتم بچه مگه تو ۵ سالته مگه عقل نداری؟تواین وضعیتی که ما محتاج یه قرونیم و دستمون جلو هر کسی درازه این خرجم بهمون اضافه کردی؟

و هیچ کس باور نمیکنه جواب دندون موشی چی بود؟خب چکار کنم....همین....خب چکار کنم

انقدر عصبانی بودم که رفتم تو اتاق و درو بستم و نشستم زار زار گریه کردم...که خدایا ما از پس خرج خودمون برنمیایم حالا یه بچه قراره اضافه بشه و حالا اون زده جارو برقی رو هم پر اب کرده  و تمام منطقش اینه که خب چکار کنم

هنوزم عصبانیم

ولی فکر کردم خیلی تحقییرش کردم...ولی وقعا نمیفهمم چرا اون به هیچی دقت نمیکنه...انگار فکر نمیکنه...انگار پاش رو زمین سرش تو اسمون سیر میکنه

و مطمین شدم ای کیو من خیلی بیشتر از اونه و داشتم فکر میکردم بچم اینطوری بشه چکار کنم که به این نتیجه رسیدم که من شاید باهوش ترم و موفق ترم از نظر خودم ولی نه شادم نه راضی ولی اون هم شاده هم راضی...پس احتمالا بهتره که بچمون مثل دندون موشی بشه

 

\ی نوشت:امروز تولد ۳۳ سالگیه منه...به دندون موشی گفتم هیچی نخره چون اوضاع مالی بدجوری خرابه...اونم عوضش اینجوری هم عصبانیم کرد هم اشکمو در اورد

پی نوشت ۲:حالا هم باهام قهر کرده...تولد متفاوت

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲/۰۳/۱۰
زیرزمینی

نظرات  (۶)

ای خداااا تبریک میگم 

از اون‌موقع ها ک دانشجو پزشکی بودی دنبالت میکردم و با علاقه میخوندمت تا همین الان که داری مامان میشی ...

مبارک باشه 😍

پاسخ:
مرسی که میخونی
۱۲ خرداد ۰۲ ، ۱۴:۰۳ فتل فتلیان

سلام امیدوارم که خوب باشید 

مورداولو کمی تا قسمتی درک میکنم 

اخ ولی مورد دومو با پوست و استخون میفهمم دائما حرص می خورم و واقعا درک نمیکنم که چرا اینجورن یا فلان کارو میکنن یا یه چیز ساده رو نمیفهمن یا سوالای مسخره میپرسن اخه

نی نی دار شدن  و مامان شدنو بهتون تبریک میگم و امیدوارم روزهای باقی رو به سلامت پشت سر بزارید ، میگن بچه ها خیر و برکتشونو با خودشون میارن و امیدوارم قدمش پر خیر و برکت باشه براتون 

و در اخر تولد متفاوتتون مبارک😁

پاسخ:
بنظرم بهتره زیاد حرص نخوریم و تفاوت ها رو بپذیریم

سلام.تولدتون مبارک.قدم نو رسیده مبارک .همه اتفاقات خوب زندگی مبارکتون باشه و به شادی لذتش رو ببرید.

این مودی بودن تو حاملگی هم طبیعیه.خودتون رو اذیت نکنید.

پاسخ:
میدونم و ممنونم که بازم گفتی

اول که تولدت مبارک خانوم دکتر دوست داشتنی

بعدم که مامان شدنت مبارک.خدا نگهدار خودت و جوجه دوست داشتنی قشنگی که  مثل خودته باشه.

 

اولش بعضی ها آره یه کم وزن کم می کنند ولی درست میشه.به مرور این حالت های استفراغ  و ویار که خوب شد وزن هم اضافه می کنی.در ضمن جوجه خودش وزنش رو می گیره و رشدش رو داره حتی اگه تو خوب وزن نگیری

خب دندون موشی طفلی خواسته یه کار مفید کنه ولی بیشتر از اون بلد نبوده.یاد می گیره 

اجازه بدی هم محبت می کنه و هم از دلت درمیاره خانوم خوشگله.

ببشخیدش لدفا بابای  جوجه رو

پاسخ:
بابای جوجه عشق منه بیشتر من اذیتش میکنم و اون باید منو ببخشه

چققققدر عالیه که هنوزم مینویسین و وبلاگتون به روزه به شخصه عاشق وبلاگ خوندنم و هیچی جاشو نمیگیره خیلی خیلی خوبه نوشته هاتون😍😘

پاسخ:
ممنون که میخونی

اگه بدونی چقدر ذوق کردم... حد نداره

مبارکه

پاسخ:
ممنون عزیزم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی