روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

۱۲ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۰۲آذر
تمام ابان رو رفتیم درمونگاه پوست...ولی حتی دریغ از یه کیس جالب ....به تنها نتیجه ای که رسیدم و تنها چیزی که از بخش پوست یاد گرفتم این بود که هیچوقت نمیتونم تحمل کنم که برم و پوست رو بخونم...تقریبا اکثر مراجعه کننده های پوست کسایی بودن که بیمار نبودن و فقط برای زیبایی مراجعه میکردن و واسه من خیلی سخته که این افراد رو بیمار ببینم بیشتر اینا رو کسایی تصور میکنم که اعتماد به نفس پایینی دارن یا درجاتی از اضطراب و افسردگی رو همراه خودشون دارن فقط یه روز که اتندمون نیومده بود رفتیم با یکی از دکترای پوست مرکز که اتند نیستن...دکتر مردی که تازه فارغ التحصیل شده بود...خیلی شخصیت جالبی داشت 5-6 سالی بیشتر از خودمون بزرگتر نبود...یه مرد قد بلند و چاق و عینکی که فوق العاده سوسول حرف میزد...منم که طبق معمول صندلیمو چسبونده بودم به صندلی استاد...مریض اول که ویزیت شد وقتی دفترچشو داد دستش به مریض گفت مراقب خودتون باشین!!!! ...من که نزدیک بود پقی بزنم زیر خنده سریع رومو برگردندوندم که یه دفه مریض هم برگشت به اقای دکترگفت شما هم مراقب خودتون باشید...دیگه هیچ کس نتونست تحمل کنه و همه زدن زیر خنده...استاد هم با ناز و عشوه فراوون فرمودند چرا میخندیییییین؟مریض بعدی که میخواست از در بره بیرون بهش گفت....قربونتون برم مراقب خودتون باشین....دوباره همه زدن زیر خندهبین مریض ها به استاد گفتم اقای دکتر ما از صبح اینجا منتظر استاد بودیم که نیومد حالا بعد از کلی معطلی مارو فرستادن پیش شما-الهی بمیرم براتون....خسته شدین-خدا نکنه اقای دکتر و دوبار ههمه زدن زیر خنده
زیرزمینی
۰۲آذر
تمام ابان رو رفتیم درمونگاه پوست...ولی حتی دریغ از یه کیس جالب ....به تنها نتیجه ای که رسیدم و تنها چیزی که از بخش پوست یاد گرفتم این بود که هیچوقت نمیتونم تحمل کنم که برم و پوست رو بخونم...تقریبا اکثر مراجعه کننده های پوست کسایی بودن که بیمار نبودن و فقط برای زیبایی مراجعه میکردن و واسه من خیلی سخته که این افراد رو بیمار ببینم بیشتر اینا رو کسایی تصور میکنم که اعتماد به نفس پایینی دارن یا درجاتی از اضطراب و افسردگی رو همراه خودشون دارن فقط یه روز که اتندمون نیومده بود رفتیم با یکی از دکترای پوست مرکز که اتند نیستن...دکتر مردی که تازه فارغ التحصیل شده بود...خیلی شخصیت جالبی داشت 5-6 سالی بیشتر از خودمون بزرگتر نبود...یه مرد قد بلند و چاق و عینکی که فوق العاده سوسول حرف میزد...منم که طبق معمول صندلیمو چسبونده بودم به صندلی استاد...مریض اول که ویزیت شد وقتی دفترچشو داد دستش به مریض گفت مراقب خودتون باشین!!!! ...من که نزدیک بود پقی بزنم زیر خنده سریع رومو برگردندوندم که یه دفه مریض هم برگشت به اقای دکترگفت شما هم مراقب خودتون باشید...دیگه هیچ کس نتونست تحمل کنه و همه زدن زیر خنده...استاد هم با ناز و عشوه فراوون فرمودند چرا میخندیییییین؟مریض بعدی که میخواست از در بره بیرون بهش گفت....قربونتون برم مراقب خودتون باشین....دوباره همه زدن زیر خندهبین مریض ها به استاد گفتم اقای دکتر ما از صبح اینجا منتظر استاد بودیم که نیومد حالا بعد از کلی معطلی مارو فرستادن پیش شما-الهی بمیرم براتون....خسته شدین-خدا نکنه اقای دکتر و دوبار ههمه زدن زیر خنده
زیرزمینی