اینجا نرسیده به پل
يكشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۳۳ ق.ظ
عنوان اخرین کتابیه که خوندم...امروز ظهرتمومش کردم.خیلی جالب نبود...روزمرگی های سه تا دختر رو میگه که دواز شخصیاتاش انقدر شبیه هم بودن که من هی یادم میرفت کی به کیه...تنهایی و عشق های دخترهای جوون و اسیب دیده رو میگه...ادمایی که باوجوداینکه کنارهم هستن ولی دارن تنهایی روزگار میگذرونن...ادمایی که یادشون رفته چراباید خدارو شکر کنن...کتاب خیلی خوبی نبود ولی شخصیت هاش نزدیک بود به این روزهای من و خیلی دخترای دیگه...بعدا نوشت:تب دیوونگی من انگار تمومی نداره...ول نمیکنم این کتاب خوندن رو...از دیروز که درمورد داییم فهمیدم انقدراشفتم و هراسون که تا کی میخواد خواب هام تعبیر بشن که فقط کتاب خوندن ارومم میکنه...چشم و گوش به خیر گذشت خدا رادیولوژی پس فرداهم به خیر بگذرونه...تازه تمام زمستان مراگرم کن رو تموم کردم...داستان کوتاه و برنده جایزه گلشیری...ولی اینم دوس نداشتم باوجوداینکه برنده گلشیری بود ولی خب من خیلی کم پیش میاد داستان کوتاه دوست داشته باشم...به قول طاها نقاط سکتش!!!!!زیاد بود
۹۳/۰۵/۱۲