روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

اتفاقات

دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۴۸ ق.ظ
داستان سکوت که نوشتم نظرات زیادی براش گذاشته شد...خوب و بد...من نویسنده نیستم فقط احساس خودم...فکرام...ماجراهای اطرافیانم رو با یکم تخیل به عنوان داستان مینویسم...یکی از دلایلشم اینه که داستان باعث میشه شخصیت های داستان شناخته نشن...کنار همه نظراتی که واسه این متن گرفتم یکیش از طرف اسما مدبری عزیز بود...یه اتفاق عجیب...میدونم که اشنا شدن با وبلاگ ها و سرزدن بهشون خیلی اتفاقی معمولا رخ میده ولی وبلاگ این دوست عزیز خیلی خاصه...یه وبلاگی که شاید خیلی هم در تلاش برای پیدا کردن خواننده نباشه...دوست عزیز من دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران...یکی از ارزوهای بزرگ من...فکر میکنم حدودا هم سن من باشه...جز نخبه های دانشگاهه...بازم یکی از ارزو های من...و یه ویژگی دیگه هم داره که البته ارزو کسی نیست ولی ارزوی سوم بزرگ من هم به این مربوط میشه...دوست عزیز من کسی که شرایطش مشابه من و ارزوی منه مبتلا به سرطانه...نمیدونم چه نوع سرطانی ولی ارتباط با این بیماران و درک حسشون و البته معالجشون بودن در سمت یه هماتولوژیست از ارزو های من بوده...برای دوست عزیز و جدیدم دعا میکنم تا به ارزو های قشنگش برسه...دعا میکنم که شاد باشه...خوشحالم از حکمت خدا...خوشحالم از پیدا کردن یه همچین دوست خوبی...غمگینم از درمان نشدن بیماری ها...غمگینم از حال دایی...وبیشتر از همه در عجبم از بازی روزگار
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۱۳
زیرزمینی

نظرات  (۷)

۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۱۶ یه دنیا امید
از تصادف جان سالم به در برده بود و می گفت :
زندگی اش را مدیون ماشین گران قیمتش است ...
و خدا همچنان لبخند می زد ..

سلام
پیش من هم بیاین خوشحال میشم
پاسخ:
سلام
۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۱۷ یه دنیا امید
از تصادف جان سالم به در برده بود و می گفت :
زندگی اش را مدیون ماشین گران قیمتش است ...
و خدا همچنان لبخند می زد ..

سلام
پیش من هم بیاین خوشحال میشم
پاسخ:
سلام
سلام وبلاگ شما را دیدم قالب ومطالب قشنگی داشت برای افزایش بازدید وبلاگت می تونی به آدرس زیر ثبتش کنی تا منم بتونم هر روز بهت سر بزنم محلی که وبلاگتو ثبت می کنی بزرگترین دایرکتوری وبلاگ نویسان است و فوق العاده پر بازدید.
((((*** فرصتی استثنایی برای پولدار شدن ***)))) /_____ کســــب درآمد عالی و تضمین شده با روش نوین فروشگاهی ____\ به همراه کلاس آموزش ترفندهای کسب درآمد مجازی --- جهت کسب اطلاعات دقیقتر به www.ViraData.com/pol مراجعه کنید ******* در خانه میلیونر شویـــــــــــــد ********
۱۵ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۵۵ دوشیزِه مورچــ ــِه
اجی شروع کنی استرست تموم میشه باور کن
مشغله ذهنیت زیاد باشه بدتر نمیتونی پیشرفت کنی
پاسخ:
اره درست میگی مورچه
روزهای زندگی...اتفاقاتش...استرس هاش... گاهی از زندگی بدم میاد...گاهی هم میپذیرمش...
خدایا بر ما سهل بگیر!
پاسخ:
الان مدتیه که دارم فکر میکنم با اینهمه اتفاق بد و اینهمه استرس چطور هنوز زندم
خانوم دکتر ما چرا دوست داره یه بلا سرش بیاد؟؟

زندگی مثل فیلما نیستا تا یکی مریض بشه همه باهاش خوب بشن ومحبوب بشه
پاسخ:
نه اشتباه فهمیدید...من نمیخوام بلا سرم بیاد...داشتم درواقع خدارو شکر میکردم که خیلی چیزایی که میخواستم بهم نداده ولی کلی چیزای خوب بهم داده که گاهی یادم میره بابتش باید خداروشکرکنم