تشخیص
پنجشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۰۶ ق.ظ
استاد رادیولوژیمون میگفت شماها تا دانشجو و جوون هستیم و کم تجربه با دیدن بیمار تشخیص نت میذارین ولی ما هرچی بیشتر مریض میبینیم تشخیص افتراقی هایی که میذاریم بیشتر میشه و برای گذاشتن تشخیص نت خیلی دست به عصا راه میریم...مدتی میگذره...یه روز که تو مطب بابا نشته بودم و سعی میکردم از ویزیت هاش چیزی یاد بگیرم...خانم سو چند ساله ای اومد و روبه روی بابا نشست...گفت چشمام زرد شده...سابقه زردی توی یکی از اشناهاش چندماه پیش میداد...و میگفت اونم بازردی چشماش شروع شد...بابا شرح حال که میگیره علامت دیگه ای رو ذکر نمیکنه...اسکرا رو میبینه و میگه زرد نیستی نگران نباش ازمایش هم برات مینویسم واسه اطمینان...خانم دکتر بیا و شماهم یه معاینه بکن که خانم مطمین بشه...من که اعتماد به نفس گرفتم میام نزدیک بیمار و اسکرا رو میبینم...به نظر من زرده... میگم همیشه فکر میکنید زرده؟میگه نه گاهی بیشتر میشه و گاهی نیس...بش میگم با استرس و صبح ها بیشتر نیس...میگه نمیدونم دقت نکردم...بش میگم نگران نباشید طبیعیه احتمالن توی استرس یا با روزه داری زرد میشه که توی خانم ها طبیعیه...تشخیص ژیلبرت گذاشتم...مطمینم که مریض ژیلبرت داره...مریض که میره با بابا بحث میکنم که حتما ژیلبرته و بابا هنوز هم میگفت که اسکرا طبیعی بوده...با بابا میرم توی اتاق تزریقات برای رگ گرفتم از مردی که تزریقاتی نتونسته ازش رگ بگیره رگ میگیریم و با دارم از مریض زیر سرم شرح حال میگیرم وبا تزریقات چی صحبت میکنم که مرد تخت کناری که بالا ی سر پدرش در حال تزریق بود سرش رو میذاره لبه تخت و کم کم کم کم پخش زمین تزریقات میشه...زنش شروع به جیغ زدن میکنه من فقط با تعجب نگاه زن میکنم و پای مرد رو میگیرم بالا و نمیفهمم مگه غش کردن جیغ زدن داره...بابا میاد توی تزریقات و از مریض ها کمک میخواد که مرد رو بذارن روی تخت... زیر پاهتش صندلی میذاره و زن رو از تزریقات بیرون میکنه و دنبال ابمیوه میفرسته...مطب غوغا میشه و من نمیفمم شوک وازوواگال مگه انقدر هول شدن داره به دقیقه نمیرسه که مرد به هوش نیاد و شروع میکنه به حرف زدن...پدر پیرش که روی تخت کناری خوابیده حالش رو میپرسه زنش گریه کنون با ابمیوه میاد توی تزریقات...بابام داره زن رو امروم میکنه که ناراحت پدرش شده وسابقه داشته یا نه از صبح تا الان چیزی خورده یا نه سابقه صرع داره یانه...بابا سعی میکنه زودتر زن و مرد و پیرمرد رو مرخص کنه تا اوضاع مطب اروم بشه...وقتی اوضاع اروم تر شد بش میگم مگه یه شوک وازواگال انقدر ترس داره که مردم اینجوری میکنن؟میگه تو اینو یه شوک وازوواگال ساده میبینی مردم مرد جوونی رو میبینن که تو ی مطب یه دکتر از هوش میره و حتما مقصر پزشک بوده که درست درمان نکرده یا اشتباهی کرده که مریض از هوش رفته...فکر که میکنم میبینم راس میگه قضیه اینجوری خیلی ترسناک به نظر میاد
۹۳/۱۲/۱۴