روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

شاید بغض

سه شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۲۰ ق.ظ
دوست دارم همین جا و همین الان جواب بدم به مردی که یه ساعته داره داد میزنه:تهران...تهران الان...تهران فوری-من یه بلیط میخوام ...بعد برم سوار اتوبوس بشم وبرم تهران ...برم و اونجا از ترس بمیرم که من اینجا چکار میکنم؟...احمقانه زنگ بزنم به دو نفری که تهران میشناسمو منتظرم نیستن ...احمقانه تر بلند بخندم و الکی بگم اومدم خوشحالت کنم و احمقانه تر باور کنم خوشحال شدهبعد که بهم گفتن نمیتونن بیان و ببیننم...دلم تنگ بشه برای یه ارامش عمیق...دلم بشکنه از خریت خودم...احمقانه ترس خودم رو قایم کنم از این شهر و برم توچال...انقدر برم بالا تا از سرما و ترس تمام بدنم به لرزه بیوفته...فکر کنم که مدیر گروه این بخشمو حذف میکنه...بمیرم از ترس که فردا کشیکمو ولی تهرانم...بمیرم از ترس که تهران چه غلطی کنم...عین احمقا تنها بمونم و ندونم چکار باید بکنم و شب کجا باید بمونم...برم ارژانتین و یه بلیط رشت بگیرم و تمام شب تو اتوبوس فکر کنم دارم چه غلطی میکنم...تنهایی یه دختر چکار میتونه بکنه...برسم رشت و تازه بمونم تو خریت خودم...بزنم زیر گریه وبه این فکر کنم چقدر دلم میخواد اروم باشم و یکی باشه بغلم کنه و بهم بگه بیخیال بابا...چقدر دلم میخواد...چقدر دلم میخواد
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۱/۲۵
زیرزمینی

نظرات  (۹)

بعضی وقتا منم دلم یه کارای یهویی میخاد
البته مسافرت یهویی لذت بخشه ولی یه کارای لذت بخش تر هم هست
مثلا کوبیدن پرونده تو دماغ رزیدنت غر غرو
پاسخ:
دکتر چه اگرسیو برخورد میکنی...حالا خوبه اون رزیدنته...ماکه پرستارازور بهمون میگن
"شاید بغض"
امروز که وبلاگتون رو دیدم و این پست رو خوندم احساس کردم دیگه اون خانم دکتر پرتلاش خستگی ناپذیر شبها کشیک بده پشت این نوشته نیست، بلکه یک اندوهی هست که ردپاش توی نوشته های شما تازگی داره. امیدوارم دلیلش هرچه هست زود بگذره و یه عارضه موقتی باشه و به قول خودتون زود برگردی توی بخش و مدیر گروه هم بخشتو حذف نکن و مهمتر اینکه بهترین کسی که لیاقت شمارو داره بغلت کنه و آروم بشین.
این حالتها در این سن جوانی طبیعیه و میگذره، نگران نباشین.
پاسخ:
مرسی که سر زدید...بله همه روزا میگذرن...روزای خوب و بد...شایدم همین کشیکا زیادی خستم کردن
سلام عزیز انتظار زیادی ازتون ندارم فقط دلم میخواد بهم سر بزنید و نطرتون را بگین ...منتظرم
منم دلم میخواد همین جوری که داری ترسون ترسون پرسون پرسون! دور میشی یهو پلیس بگیرتت به جرم اینکه یه دختر تک و تنها اون وقت شب تو شهر غریب چه میکنه! بعد ببرتت زندان ویژه ی زنان! بعد تو از اونجا فرار کنی بعد از سالها! وقتی میای بیرون ببینی کسی منتظرت نیست! تصمیم بگیری از همه انتقام بگیری! بعد بشی یه هلافکار! کم کم یه خلافکار بین المللی بشی ولی هیچ وقت هیچ مدرکی علیه ت نباشه! معروف بشی ! چیک چیک همه جا ازت عکس بگیرن!!
... بعد یادت بیاد فردا باید بری کشیک! از توهم در بیای!!
اینا برگرفته از داستان شاید فردا بیاید از سیدنی شلدون بود!!!
پاسخ:
خیلیییییی خوب بود سودا....تو هم دم امتحانی خوب ذهنت فعال میشه ها...دمت گرم دختر
صبر کن حالا چندماه از اینترنی بگذره بعد تیریپ افسردگی و خستگی بردار...
از این کارای یهویی هم انجام بده. خیلی حال میده.یهو دو روز مرخصی بگیر برو حال و هوایی عوض کن.
راستی هنوزم دوست داری رزیدنت داخلی تهران بشی؟؟؟
پاسخ:
اره هنوزم دوست دارم رزیدنت داخلی دانشگاه تهران بشم...باهمه سختی و کوفتیش...قضیه این نوشته حرص خوردن زیاد این چند روزم بود
خانوم دکتر حتی از فکر این چیزا هم می ترسه و بدنش به لرزه می افته وای به حال انجامش و اتفاق افتادنش

نمیشه بلیط بندر بگیری؟ مسافت بیشتره و فرصت برا فکر کردن بیشتر داریا
پاسخ:
اون لحظه بلیط بندرنبود بعدم بندر گرمه
بیخیال بابا(
پاسخ:
قربون دست که گفتی
البته شدنیه ها
شما بزارین برین سفر بعد به یکی بسپارین کشیک رو به جاتون وایسه . راستی مظنه ی قیمت هر کشیک اونجا چنده؟
پاسخ:
ما مرامی جای هم میمونیم نه پولی...بچه های دولتی پولی می ایستن که من در جریان نیستم
سلام

کارای یهویی؟!دوبار همچین گردن کلفتشو انجام دادم.دوتا کاری که تو یه شب تصمصم گرفتم و انجام دادم...سفر نبود اما واقعا ته خطر بود.الانم دارم جور یکی از این کارا رو میکشم،یعنی تا آخر عمرم جورشو میکشم...اما ارزششو داشت.البته اصلا شبیه به این چیزایی که گفتی نبود.نمیتونی به جای بقیه فکر کنی که خوشحال میشن یا نه...
شاد باشی رخساره عزیز
پاسخ:
ادما وقتی زیادی عاقل باشن ازکارای یهویی پشیمون میشن...ولی گاهی لازمه...گاهی ترسیدن لازمه...گاهی سفر لازمه...بیشترازهمه گاهی اشتباه کردن لازمه....همین که ارزششو داشت خوبه دیگه...یه روز یه جایی فراموشش میکنی و دیگه لازم نیست جورشو بکشی یه روزی که خودتو ببخشی و فراموش کنی جای بقیه فکر نمیکنم ولی حس توی دل خودمو نمیتونم تغییربدم