روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

غیر قابل درک

جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۵۹ ب.ظ
نفر اولدومین باریه که میبینمش و دفه اول جلو مامانم خیلی نتونستیم حرف بزنیم...حالا مادر من کنار خواهر اون نشسته و ما روی میز کناری....ده دقیقه از شروع دومین مکالمه ما نگذشته که میگه-شما ظرف هم میشورین؟چشمام اندازه وزغ میشه و صورتم گر میگیره...میخوام کیفمو بلند کنم و بکوبم تو صورتش-شما فکر کردین این چند سال توی شهر غریب کی کارای خونه منو کرده؟-اخه دخترای الان خیلی کار خونه نمیکنناز عصبانیت میخوام منفجر بشم-یعنی شما ظرفای خونتون انقدر در اولویته که توی دومین دیدار بپرسی؟ببخشید سوالتون یکم مورد داره...مخصوصا واسه یه مرد سی ساله...اولا توی این دوره زمونه که ماشین ظرفشویی هست...دوما شما هم میتونی ظرفای خونتو بشوری...سوما ببخشید ولی من نمیتونم وقتی از سرکار برمیگردم و مریض زیر دستم مرده نگران ظرفای نشسته خونه شما باشمبرمیگردم خونه و دارم از عصبانیت منقجر میشم...انقدر داد میزنم...مردک حتی بلد نیست حرف بزنه...به من میگه تو ظرف میشوری؟بیچاره تنها نگرانی زندگی سی سالش ظرفای نشستشه...جای اینکه بخواد منو بشناسه از ظرفاش حرف میزنه...بابا بخدا باید چنان بلایی سرش بیارم تا دیگه جرات نکنه اینجوری بامن حرف بزنه...بابا سعی میکنه ارومم کنه ...بهم میگه من از قصد خواستم تو با این ادم حرف بزنی تا بفهمی مردم جامعه ما نمیفهمن یه زن میتونه بیشتر از یه زن تو خونه باشه...نمیفهمن مسئولیت یه پزشک چقدره و شغلش چجوره...تو هم دیگه بیخیال این ادم بشو...خودم فردا بهش میگم جوابت منفی...ادمی ک توی سی سالگی اولین فکرش ظرفای نشستشه دیگه معلومه سطح فکرش چقدره-نه خودم باید بش بگم...دفه بعد تنها میبینمش و بهش میگم ما به درد هم نمیخوریم...-چرا-چون از نظر من ظرفای خونه ادم انقدر مهم نیستن که ادم توی یک ساعت اول که داره با یه دختر حرف میزنه بپرسه...البته شایدم مهم باشه ولی نه برای زنی مثل من...من اینهمه درس نخوندم که بعد بخوام بشینم تو خونه...من 5ساله توی شهر غریب دارم توی یه خونه تنها زندگی میکنم و تمام کارای خونمو خودم انجام میدم...هیچ مشکلی هم با کارخونه ندارم ولی پرسیدنش احمقانه بود...یکم فکر میکردی خودت میفهمیدی من چجوری دارم 5سال تنها زندگی میکنمنفر دوم -عجب رسمی شده یعنی منتظر بودی بگم دارم ازدواج میکنم؟-سلام.چی؟؟؟؟؟؟-چرا چند روزه سر سنگین شدی پیامامو جواب نمیدی؟-چند روزه؟نه فقط دوروزه ...گفتم که کشیکم-میتونستی حداقل پیام بدیمیخوام سرمو بکوبم تو دیوار...چقدر بضیا نمیفهمن...یا خودشونو میزنن به نفهمی...میگم-تا حالا شده مریض زیر دستت بمیره؟تاحالا شده مریض زیر دستت تشنج کنه و ندونی باید چکار کنی؟تا حالا شده انقدر مریض تو بخش ببینی که حتی تخت ها پر باشن و مریض ها کف بخش خوابیده باشن؟تا حالا شده مسولیت یه بخش با تو باشه و ندونی باید چکار کنی؟ازهمه طرفم دکتر و پرستارا باهات دعوا کنن؟ببخشید برای من تا حالا پیش نیومده بود...نمیتونستم وسط این همه هیر و ویر نگران این باشم که وقتی ازم میپرسی دستم بنده مریض درحال مرگ رو ول کنم به شما پیام بدم ای وای عزیزم گور بابای این ادمی که داره میمیره وقت من مال توه خب دیگه چه خبرگر گرفتم و تمام این حرفا رو میزنم...درکمال...درکمال نمیدونم چی جوابم میده-من دیگه هیچی برام مهم نیست حتی اگه یه ادمم هیمن الان جلو چشمم بمیره و فقط من باشم فقط وایمیستم و بالا سرش سیگار میکشم-متاسم ولی من نمیتونم انقدر نسبت به جون ادم ها بی تفاوت باشم...اگه میتونستم نسبت به مرگ بی تفاوت باشم هیچوقت دکتر نمیشدم-اها باز شروع شد...دوباره دکتر بودنت رو به رخم بکش...دوباره بگو تو باسوادی و من بزم...بهت گفتم دخترا رو خیلی خوب میشناسم...از روز اول میشناختم ولی نخواستم به روت بیارم-تو خودت خودت رو بز فرض کردی...یکم احترام برای خودت و من قایل باش...تو چی رو از روز اول میدونستی؟بازم شروع شد...تواصلا معلوم هست معیار قضاوتت چیه؟-از همه کارایی که کردی خبر دارم...هیچوقت نمیبخشمت...حالا هم خیلی راحت از کنارم رد شو برو-واقعا متاسفم...ولی من وجدانم راحته نه کار اشتباهی کردم نه کار غلطی که تو بخوای منو ببخشی یا نه...حواست به حرفات باشه...این دختری که داری اینجوری درموردش حرف میزدی روزها ادعای دوست داشتنش رو داشتی-اصلا شما دکتر من بز خوبه؟شما کار درست من نفهم خوبه؟دیگه طاقتم تموم میشه...این ادمی که داره مدام به من و خودش توهین میکنه رو اصلا نمیتونم درکش کنم...هیچوقت نتونستم بفهمم منطقش چیه یا چی میگه و چی میخواد...نمیتونه بفهمه یه شب تنهایی تو یه اورژانس شلوغ بودن با 50-60 تا مریضی که نه میدونی چه خاکی تو سر اونا کنی و چه خاکی تو سر خودت یعنی چی...توضیح دادنشم بی فایدس چون نمیفهمه...این ادم تصورش از زن یه زن اشپز یا خیاط همیشه بیکار و همیشه تو خونس...درکشم نمیتونه بیشتر ازاین کنه...قید همه چی رو میزنم...دیگه جوابش نمیدم...شمارشو و همه چیزشو پاک میکنم...قبلا به خواهراش همه حرفامو گفتم تا همین جاشم الکی کشش دادمهنوزم که یادم میوفته میخوام از عصبانیت منفجر بشمرفتارش دقیقا منو یاد مریضی میندازه که مواد مصرف کرده و هرچی بهش میگم اگه بره خطر مرگ ایست قلبی و تشنج براش داره به زور میخواد رضایت بده و بره و ما رو متهم میکنه که مثل سریال مهران مدیری فقط برای پول نگهش داشتیم...وهمین که تمام کارای رضایتش رو انجام میده ومیخواد از تختش بلند بشه چنان تشنجی میکنه که با وجود امپول دیازپام و 4 تا مردی که گرفتنش که از تخت نیوفته بازم نمیتونیم تشنجش رو کنترل کنیماگه قرار طبق خواسته این دوتا ادم رفتار کنم ماجرا اینشکلی میشد...میریضی که داره به سمت تشنج استاتوس میره ومن:ای وای شرمنده من الان شوهر میاد خونه باید برم ظرفاموبشورم...اکسیژن و دیازپام مریض به من ربط نداره ظرفا مهم تره...مریض دچارضایعه مغزی بشه طوری نیست من باید برم ظرفاموبشورم اون مهمترهیاایوای مریض حالا تشنج استاتوس کرد که کرد من باید جواب عزیز دلو بدم...بشم بگم عجقم مریضم داره تشنج میکنه ممکنه هران از تخت بیوفته و ضربه مغزی بشه ولی به درک عجقم مسلما پیام دادن به تو از ضایعه مغزی و مرگ مریض مهمتره
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۱/۲۸
زیرزمینی

نظرات  (۱۳)

سلام عزیزم وبلاگ خیلی قشنگی دارید آیا دوست داری وبلاگت را به هزاران کاربر اینترنت معرفی کنید

همین امروز لینک خود را ثبت کنید تا 1000 بازدید رایگان فقط تا آخر سال دریافت کنید
دختره از من پرسید ظرف می شوری منم خواستم نشون بدم اهل زن و زندگی هستم.گفتم اره گاهی خودم ظرف می شورم مرد باید کمک کنه اینااحتی گاهی غذا هم درست کنه..گفت من مرد زن ذلیل دوست ندارم..
پاسخ:
والا این دخترا خلن
باید قبول کرد ساختن با ورزشکارهای حرفه ای و دکترها کار هر کسی نیست..کسی که میاد جلو باید قبول کنه این ادما که گفتم وقت چندانی ندارن در روز برای کارهای متفرقه

من طرفدار سریال مدیری هستمااابه نظرم خیلی خوبه..واقعا باید پزشکا رو نقد کرد.تا حواسشون بیشتر جمع بشه.ولی خوب مردم ما جنبه ندارن مسخره می گیرن.فکر میکنن طنز یعنی مسخره بازی.
پاسخ:
فیلم هوس یا گری اناتومی امریکا رو ببین اونجوری باید فیلم بسازن که همه جنبه های مثبت و منفی این جامعه رو بفهمن نه بند کنن به چیزای منفی فقط
سلام
همیشه بین کار و زندگی تعادل برقرار کردن سخته،من که هیچوقت نتونستم متعادل باشم و همیشه کارم رو جدی گرفتم...امیدوارم پشیمون نشم

شاد باشید
پاسخ:
سلام چشم ممنون
مطلب جدید ندارید خانوم دکتر؟
پاسخ:
نه فعلا کشیکام زیاد شدن
درود .
خوب هستی ؟
آپم
ایام ب کام .
ادما با همو تنهان...هر کدوم یه جور معمان...
می بینم که خانوم دکتر بچه درسخون شدهچشم نخوری
پاسخ:
درس خون نشدم همش کشیکم
بابا خب شما همش سرتون تو درس و کتابه اون بیچاره فکر کرده خانم دکترا احتمالا ظرف شستن براشون یه پدیده عجیب غریبه. هر چند که نباید میپرسید خب یه وقتایی آدم عقلش نمیرسه یه چیزی بی منظور میگه دیگه.
میگم مگه بده عشق حسین (ع) تو دل کسی باشه؟ هرچند که ما اونقدرم که شما فکر میکنید نیستیم متاسفانه.
پاسخ:
والا به نظر من یکم هوش و ذکاوت. یکم شعور داشته باشه میفهمید چی بگه. ادمی که تو سی سالگی عقلش نرسه هیچوقت نمیرسه نه بد نیس خیلیم خوبه
بابا خب شما همش سرتون تو درس و کتابه اون بیچاره فکر کرده خانم دکترا احتمالا ظرف شستن براشون یه پدیده عجیب غریبه. هر چند که نباید میپرسید خب یه وقتایی آدم عقلش نمیرسه یه چیزی بی منظور میگه دیگه.
میگم مگه بده عشق حسین (ع) تو دل کسی باشه؟ هرچند که ما اونقدرم که شما فکر میکنید نیستیم متاسفانه.
نظری ندارین بگین؟
پاسخ:
نظرمو گفتم
بنظر شما چرا دخترا خلن؟ در جواب یکی از کامنتا گفتین.
پاسخ:
بخاطر پروژسترون
تخصصی جواب میدینا
پاسخ:
تخصصی بحث میکنی