روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

مادر

شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۳۳ ق.ظ
لوکیشن:قسمت فست اورژانس بیمارستانزمان:2.30 دقیقه بامداد شنبه بعد از 19 ساعت کشیک و سر پا بودنبیمار:خانم 58 ساله با درد قفسه سینهاینترن:منهمراه بیمار:خانم جوان که بعدا معلوم شد عروسه بیمارهپرستار:بازم من-خانم من چکارکنم؟مریضم بدحاله-اول برو اونجا پرونده تشکیل بده تا من بیاممیره و بعد از مدت کوتاهی برمیگرده-بفرماییدمیرم بالا سر مریض...خستم میشینم کنار مریض روی صندلی همراه و شروع میکنم شرح حال گرفتن-چند سالشه؟نگاه دفترچه میکنه و با لبخند میگه اخه دقیق نمیدونم-58 سالمه-چی شده بود؟-یک ساعت پیش حالم بد شده...نفسم گرفت ضعف کردم...سینم درد گرفت-عرق سرد؟-نه-سابقه مشکل قلبی؟-بله چند سال پیش بهم گفتن سکته کردی-فشار خون؟-بله دارم-دیگه چی داری؟-همه چی دارممیخندم و میگم همه چی؟لبخند میزنهرو به دختر جوون میپرسم دارو چی میخوره؟-من نمیدونم اخه من عروسشونمخود مریض هم اسم دارو هاشو به یاد نمیاره...با شک به سکته خودم میرم و نوار قلب رو میگیرم...کشیک بدی رو گذروندم...نتونستم یک لحظه بخوابم و هم کشیکای بدی داشتم که حداکثر اذیت رو کردن...کلی امروز بد اخلاق بودم ولی چهره اروم این زن خوش اخلاقم میکنه...میخندم و حین کار میگم:-چی شده حاج خانم؟بحثی چیزی داشتی اعصابت خورد بشه؟؟-نه-پس حتما این عروست اذیتت میکنهعروس و مادر شوهر فقط میخندن-دخترام پرستارن تو بیمارستان...-پس چی شده اونجا رو ول کردی اومدی اینجا حاج خانم؟-اخه اینجا پرسنلش مهربونن...میخندم ...نوار قلب مشکوک به بلوکه ...به عروسش میگم فعلا باید بمونید...دکتر دستور ازمایش میده و داوطلبانه از پرستار میخوام که من خون بگیرم...ترسم از هر کار اینویزیوی رو پشت خنده و شوخی هام پنهان میکنم...ترسم از مریض ها رو پشت داوطلبانه شرح حال گرفتن از مریضا قایم میکنم...ترسم از خون و بخیه و جراحی و پشت مدام و مدام خودم رو تو این موقعیت ها قرار دادن پنهان میکنم...عروسش میاد سمتم و میگه...اروم لطفا ازش خون بگیرید...اذیت نشهمیخندم میرم سمت زن مسن و میگم...اذیت و شما کردی دیگه که مادر شوهرت بدحال شده...با یه خون گرفتن که اذیت نمیشههرسه میخندیم...زن میگه:نه عروسم خوبه...هرچند هنوز عروسم نشده-نامزدیم-حاج خانم عروستم همه چی داره؟-نه هیچی نداره فقط یه چیزی که باید داشته باشه رو داره...و چشماشو میبندهنمیخوام فضولی کرده باشم و بحث خصوصی بشه...میگم-اره دیگه دل پسرتو داره چی مهم تر از این...حالا پسرت کجاست؟-پسرشم اومد...ایناهاشپسر جوان باقیافه هپلی و چشمای قرمز و خوابالو میاد طرف ما-دیگه زن گرفتی و مادرتو یادت رفت؟-من دوشب سر کارم و نخوابیدم...مادر و پدر و زن و همه رو یادم رفته-حاج خانم فایده نداره استینت بالا نمیره مانتو رو باید در بیاریپسر میخنده و میگه پرده رو بکشم کسی دست مامانم رو نبینهمیخندم و میگم...-اینم غیرت مرد ایرانی ...اونوقت که مامانت حالش بد بود کجا بودی؟...دخترات کجان حاج خانم؟-دیر بود مزاحم اونا نشدم-اینم بچه بزرگ کردن...وقتی که باید باشن نیستن...خودم ماتم میبره یهو...ادامه میدم-منم پیش مامانم نیستم...ایشالا مامان منم عروس دار بشه-ایشالا که مادرت همیشه سلامت باشه دخترمصداش تو گوشم زنگ میزنهخون میگیرم و میفرستم برای ازمایش...از تایم کشیک من نیم ساعت هم گذشته ولی هنوز اینترن بعدی نیومده...بحث میکنم با دکتر تا میذاره من برم...دلم میخواد برم اول سر به زن بزنم و بعد برم ولی میدونم اگه برگردم دکتر نمیذاره برم...میدونم که احتمال اینکه تا صبح تو اورژانس بمونه و صبح بتونم سرش بزنم کمه...ولی انقدر خستم که نمیتونم روی پاهام بایستم...راهم رو به سمت پاویون ادامه میدمبی ربط نوشت:از اون وقتای دلتنگیه...از اونوقتایی که میدونم باید زنگ بزنم به یکی تا حالم بهتر بشه ولی نمیزنم...از اون وقتاییه که میدونم باید یه نفر رو ببینم ولی نمیرم که ببینم...میدونم برم بیرون و باد خنک بخوره تو صورتم بهتر میشم ولی لج کردم باخودم و بیرون نمیرم...لج کردم با خودم...فقط بیمارستاو اورژانس و مریض...سرم و گرم کردم به کارم...تا یادم بره چقدر خوشحال نیستم...خودم رو با ترس و اضطراب وحشتناک بیمارستان و مریض ها سرگرم کردم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۰۵
زیرزمینی

نظرات  (۱۵)

سلام

یاد تحویل سالی افتادم که مامانم رو بدیم اورژانس،من و بابا...یاد تمام اورژانس رفتنهام.میتونم یه کتاب از اورژانس بنویسم...

امیدوارم همه ی مامانها سایشون بالا سر بچه هاشون باشه
شاد باشی
پاسخ:
سلام.ایشالا که مامان شماهم همیشه سایش بالا سرتون باشه...ایشالاکه منم زودتر مامان بشم...مامان امیر طاها
سرمو به کار گرم میکنم که یادم بره چقدر خوشحال نیستم...چه قدر...
پاسخ:
سوداااااااا....چقدر خوشحالم کردی اومدی.....توسایه که نیستین اینجا خیلی سوت و کوره....منتظرم ازمونتون رو بدین....اونوقت باید همه چیرو تعریف کنین کلی باید سوال پیچت کنم دختر
من میخواستم پرستاری بخونم اما انصراف دادم آخه میترسیدم از عهده مسئولیتش بر نیام...اما الان پشیمون شدم تصمیم گرفتم دوباره شرکت کنم.با اینکه مدرک مهندسی دارم با این حال همیشه افسوس میخورم چرا دنبال علائقم نرفتم واز ترسم پیروی کردم
پاسخ:
چی بگم والا...ادم گاهی با بعضی از ترس هاش نمیتونه کنار بیاد... گاهیم باید تو روی ترساش بمونه...درهرصورت موفق باشید
سلام
دست پیش گرفتی پس نیافتی؟!خودت میگی شاید شروع آشنایی های تازه باشه،اونوقت از جمله خودت استفاده میکنم تو سریع موضع میگیری!!!بعدش میگم شمارتو بده،نمیدی...حالا کی باید بپرسه اگه الان به هم میرسیدیم چی میشد؟!
از دید من الانم مثل همون موقعی که بار اول آشنا شدیم میشد...
گفتم خودم پیداش میکنم،حتما هم پیداش میکنم
چه طور نامزد پسرش اون موقع شب در دسترس بوده بقیه در دسترس نبودن

این که پرسنل زیاد از حد ازشون کار بکشن احتمال خطا بالا میره
نمی خواد زنگ بزنی برا حالتزنگ بزنمزاحم تلفن بشی کیفش بیشتره روحت شاد میشه

یادش به خیر قدیما..زنگ می زدیم جایی شماره نمی افتاد
پاسخ:
اوووو...ما هر چند وقت یبار دورهم جمع میشیم مزاحمی زنگ میزنیم حالشو میبریم
سلام
اینترن طب اورژانسین؟
پسر بنده خدا اهل کار و تلاش بوده لابد ... منم قیافم بعد کشیک شبیه اونایی میشه که زیر ماشین رفتن
میگم کم کم دارم به آخر نوشته هات میرسم ها.
به نظرشما وقتی یه پسر ازدواج میکنه اگه همسرش اجازه نده باید قید مادرشو بزنه؟
پاسخ:
اجازه؟ اجازه بده یه زن مادرشوهرش باشه یانه؟ مسلما این حرف مسخره ایه ولی یه مرد باید بتونه تعادل ایجادکنه
به نظر شما چند سالمه؟
به نظر شما چند سالمه؟
پاسخ:
18_20
چرا هجده بیست؟
پاسخ:
میخوره
منو ندیدین که
پاسخ:
کامنتاتو خوندم
نه
شایدم درست باشه
خخخخخخخ از اون شب که سنمو نگفتم روز بعدش متوجه شدم بخاطر من هست که آدرس وبتونو عوض میکنید
والا من هنوز نمیدونم دقیقا اهل کدوم شهری هستین.
اگه بخاطر منه که عوض نکنید. حالام دارین همچین کاری میکنید خانم دکتر اگه سئوالی داشتم میتونم با ایمیل ازتون بپرسم؟
پاسخ:
بله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی