روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

مرده ای به کشتن ما می اید 2

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۳ ق.ظ
ومن زیر سایبانی زردبه گیسوی تو می اندیشمان را خواهند بریدو در ادامه داستانتو در اشپزخانه ای دور میان ظرف های کثیف گم میشوی.2پیش تر هابیدار میشدم با صدای بانگ خروس ها.اما حالااس-ام-اس ها بیدارم میکنند.پس تو کی میخواهی بیدارم کنی محبوبم؟دنیا دارد به پایان میرسد.3دانه های اشک ازچشمم بیرون میزنندچون قطار مورچه هااز چشمان مرده.نکند اشک نیستندمورچه اند اینهانکند مرده امدرحسرت تو؟4در کنج کوچه تکیه بر دیوار .ایستاده ام.بروم خانه یا نروم!مادرمدر خانه چشم به راه استتودر کافه غروب.چون ابری هستمدر تردیدببارم یا نبارم...5نمیدانیداین تاکسی کهنه و قراضهچه دختران زیبایی رابه مقصد رسانده.نمیدانیداین تاکسیموزه ی چه رویاهای زیبایی است...6سوار تاکسی میشویتصویرمندر اینه ان.حتما حالاچون نقطه ای شده امنقطه ی سیاهیبرپایان جمله ی عشقمان.7راه که میروممدام برمیگردمپشت سرم را نگاه میکنممدام...!دیوانه نیستممحبوبم را در پشت سر گم کرده ام!8من ابر شدمگفته بودی که خورشیدییادت هستتا زیباتر بتابیچقدر گریستم؟9هرگاه که میاییخانه ام ویران میشودصدای قدم هایتتنها طوفان ها بیدار میکنددیگر نیادوستت نمیدارمماه. پشت درختان کاج میرودوتوبا همین شعر تمام میشوی10پشت نخستین میزی کهبرایم چیده بودیهمه چیز را باختمدیگر. دوستت نخواهم داشتمثل قصه ای که شنیده امشعری که گفته امفراموشت خواهم کردرسول یونانوقتی حالم بده شعر میخونم...گاهی بهتر میشم...نظرات رو میبندم...میخوام سکوت باشه و باور کنم همه شمایی که میخونید یا نمیخونید اینها رو دوست دارید...تنهایی شعر خوندن حالم رو بهتر نمیکنه یا شعر خوندن با کسی که شعر دوست نداره...مرسی که به خواستم احترام میذارید
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۰۹
زیرزمینی