اخرش می آن سراغم
پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۹ ق.ظ
از سیامک گلشیری و نشر چشمه بعید بود...این کتابو از نمایشگاه کتاب امسال خریدم...ترکیب اسم ناشر و نویسنده تردیدی برای خریدنش باقی نمیذاشت...ولی ببخشید اقای گلشیری و نشر چشمه...ولی واقعا مزخرف بود...ولی انگار نوسنده قصد داشته یه خاطره دردناک رو که کسی براش نقل کره با یه لحن داش مشتی تعریف کنه...عین چیزی که ادم توی داستان های رادیویی میشنوه...150 صفحه رو تندتندخوندم شاید به جاهای خوب کتاب برسم ولی جای خوب نداشت...داستان بی سر و تهی که چند تا بچه دبیرستانی گرفتارش میشن...و اخرش یکی کشته میشه و یکی شاهد قتله...داستانی که هیچ منطقی پشتش نیست
۹۴/۰۴/۱۸