روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

فرشته ی مورتالیته و جیغ سیاه

يكشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۷ ق.ظ
گاهی وقتا حالت بده و از خدا هزار بار میخوای کمکت کنه...خدا هم میگه این بنده بیچاره رو چجوری کمکش کنم...بذار یکی از فرشته هامو به شکله یه ادم بفرستم روی زمین تا بزنه پس گردنشو کمکش کنه...بعد میمونی تو کار خدا...دنیا رنگ میگیره...هی میگی خدایا شکرت ...این فرشته از کجا افتاد تو دامن؟...ولی خودتم میدونی که هیچ جوری نمیتونی قدر دان باشی...تنها کاری که میتونی بکنی اینه که هزار بگی شکر بخاطر دوست به این خوبیدوست عزیزی...با تلاش نمیدونم چجوری این امضا رو تونسته از خانم دکتر طاووسیان نویسنده کتاب مورتالیته و جیغ سیاه برای من گرفته...خیلی خیلی ممنونم از این فرشته مهربون...حالمو خوب کرد...نمیدونم شاید خانم دکتر یه روزی اتفاقی اینجا رو بخونه...خیلی منو تو راهم کمک کردن با کتابش... امیدوارم خدا همیشه حافظشون باشه...مرسی که استاد خوبی برام بودید
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۰۵
زیرزمینی

نظرات  (۲۶)

۰۵ مهر ۹۴ ، ۲۰:۳۴ دکتر آقای ح
مبارکت باشه خانوم دکتر

این نشون میده دکترا هم دست خط خوبی دارن
پاسخ:
فدای شما
اووووو
خوش به حالت
با داشتن همچین دوستانی آدم دیگه غم ها خیلی قابل تحمل تر هستند
پاسخ:
بلههههه
۰۶ مهر ۹۴ ، ۰۳:۲۲ معلوم الحال
قدر همچین دوستی رو بدونید
پاسخ:
چشم سعی میکنم
بابت فرشته خدارو شکر
راستی چ سازی می زنی
پاسخ:
بله خدا رو شکر...من ویولن میزدم...متاسفم نظر قبلیتو نمیتونم تایید کنم
قبلی نظر من بود
۰۷ مهر ۹۴ ، ۱۵:۲۳ دکتر آقای ح
خانوم دکتر ساز می زده؟هنوزم سازشو داره؟

ما با ویولن بیژن مرتضوی و شادمهر بزرگ شدیم..
پاسخ:
بله میزدم...سازمم هنوز دارم...با وجودی که دوساله نزدم ولی پایه نتم رو چند وقت پیش جمع کردم...همین ساز زدنمم والبته رشتم باعث شده تا حالا دوبار دعوت به بازیگری بشم
به به خانم دکتر، ماشالله از هر انگشتت یه هنر میباره
پاسخ:
شمالطف داری
این دعوت شدن به فیلم هم خب نشون میده که صحبتای اون خانم دکتر اشتباه بوده.
پاسخ:
خب والا چی بگم...جو بخش زنان همیشه اینجوری بوده و هیچکس نتونسته تغییرش بده
خوووب بازیگر شووو خوبه کههه

بعد اگه معروف شدی پزشکی ول کن برو سراغ بازیگری
پاسخ:
من با استادم حرف میزنم صد تا تپق میزنم بعد میتونم برم جلو کلی ادم ادا دربیارم؟
اتفاقا چون پزشکی زود معروف میشی ولی خب دنیای بازیگری دنیای خوبی نیست مخصوصا برای انسان های احساساتی مثل تو
پاسخ:
ای بابا..کجام احساساتیه؟حالا مضطرب چرا...خودمم فکر کردم شاید امتحانش کنم ولی دیدم من دوکلمه نمیتونم بدون تپق بگم چه برسه به بازیگری
سلام

ارتباط پزشکی و بازیگری چیه که باعث شده دو بار به بازیگری دعوت بشید ؟!

نکنه کارگردان ها از بیمارا بودن ؟
پاسخ:
سلام...نمیدونم والا...بهم گفتن ادم با تیپ تو میخوایم منم فکر کردم منظورشون بخاطر رشتمه
خب چیزایی که نوشتی تا حدی اینو نشون میده که احساساتی هستی
پاسخ:
چی بگم والا شایدم
ولی کلا هنرمندا نه همشون اما به نظرم بالای پنجاه درصدشون زندگی متلاطمی دارن اصلا کار خوبی کردی قبول نکردی
میشه بپرسیم فیلم کدوم کارگردان حالا؟
پاسخ:
ای بابا چی فکر کردی؟از این تیاتر دانشجویی ها و فیلماشون...حتی کار به اونجا نرسید که از این چیزا بپرسم
اوکی.
حالا از همین جاها شروع میشه
دکتر ما منتظر پست بعد هستیما.
پاسخ:
سعی میکنم بنویسم
ممنون. شما آخر هفته ها تعطیلین یا نه؟
پاسخ:
معمولا درماه یکی دوتا از جمعه هم کشیک هستیم
اسم کتاب و گفتی کنجکاو شدم و در موردش جستجو کردم و ظاهرا یه وبلاگم داره نویسندش
http://zoya1.blogfa.com/
پاسخ:
دیدمش ولی خب خیلی تو وبلاگش نمینویسه
تلنگری به اسامی درخشان نویسندگان محترم کامنت های شما

گفت از هر کفر زندقه بیزارم و ایمانم آرزوست
گفتم: از جیم و چ و حا بیزارم و خانم آرزوست
گفت: معلوم الحال را رها، پی احسن الحال میروی
گفتم ، منهم آنچه را یافت می نشود، آنم آرزوست.

پاسخ:
امیدوارم دوستان. اینجا از شعر شما ناراحت نشن
نه چرا ناراحت شیم
پاسخ:
خب خدارو شکر
یه سندرمم هست که یه سری وبسایتا و وبلاگا رو که میخونی رفرش می کنی که شاید تغییری کرده باشه یا نویسنده محترم به روزآوری کرده باشه و خیلی بده!
پاسخ:
اگه اینجارم نداشتم تا حالا حتما کارم به بستری کشیده بود
۲۷ آذر ۹۴ ، ۱۴:۲۲ فاطمه و زهرا
سلام.
ما دخترای خانم دکتر طاوسیانیم.خیلی خوشحال شدیم که می بینیم اینطوری کتاب مادرمون بهتون کمک کرده.راستی ما نوشتتون رو برای مادرمون خوندیم
پاسخ:
سلام خیلی خیلی خوشحال شدم که شما اینجارو خوندید...خیلی خیلی خوشحال شدم که خانم دکتر هم از اینجا با خبر شدن...سلام گرم منو به خانم دکتر برسونید...امیدوارم شما هم مثل مادرتون قوی و موفق باشد...خیلی زیاد به مادرتون مدیونم...شاید منم روزی بتونم خاطراتمو بنویسم
الان خیلی شاید دیر باشه اینو میبینم. ولی تبریک. ظاهرا اونی که باید میدید پستت رو، دید.
پاسخ:
اوووه بعدازاینهمه وقت این متنو دوباره خوندی؟
بعله خب. بعضی وقتی بد نیس یه مروری بر گذشته ها داشته باشی
پاسخ:
شمالطف داری
ولی خداییش خیلی خوب مینویسی، مخصوصا جدیدا بهترم مینویسی. امشب همینجوری رفتم پستتو خوندم به یاد قدیم.
پاسخ:
ممنون...دکترنشدیم شاید نویسنده بشیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی