روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

کافی شاپ

شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۵ ق.ظ
دبیرستانی که بودم تازه کافی شاپ مد شده بود...تو دلم مونده بود یکی هم منو ببره کافی شاپ..اون وقتا فکر میکردم کافی شاپ حتما دختر پسری باید رفت واسه همین گیر دادام به داداش تو رو خدا منو ببر کافی شاپ...داداش هم اون موقع ها سن و سالی نداشتی گفت کنکور که دادم میبرمت...کنکور که داد با کلی ذوق  و شوق منو برد کافی شاپ و من انگار بال دراورده بودم...چیزی نگذشت که داداش از ایران رفت و موقع کنکور خودم شد و من افتادم تو درس خوندن...بعدشم که شهر غریب قبول شدم...دوستای دانشگاهیم هیچ کدوم ذوق کافی شاپ و رستوران گردی مثل من و داداش نداشتن...باید با التماس و اینکه مهمونشون کنم میبردمشون کافی شاپ یا رستوران...تا امسال که سال هفتم پزشکی شدمتصمیم گرفتم حالا که کسی پایه من نیست و کسی هم صبحونه باهام نیومد خودم برم...رستووران رفتن تنهایی خیلی سخته ولی کافی شاپ رو شاید بشه تنهایی رفت...امروز کله سحر رفتم بیمارستان تا کلاس رو اماده کنم تا استاد بیاد ..بعدم با استاد زیبا رفتم درمونگاه تا 12 ظهر...12.30 هم که باید میرفتم زایشگاه...دوتا بچه زائوندم توی تایمم...خیلی خوشحال بودم امروز هم تونستم دوتا زایمان رو کامل بگیرم...یکیشون یه پسر تپل و جیگر بود...خیلی ناز بود...از ماما اجازه گرفتم تا بغلش کنم انقدر این جوجه خوشگل بود که میخواستم بخورمش...یه دفه اینترن تایم بعد اومد داخل و گفت وای چقدر بچه بهت میاد...از ذوق داشتم میمردم واین جیگر که تو بغلم اروم شده بود رو دلم نمیومد تحویل پرستار بخش بدم...پرستار که منو دید گفت خانم دکتر چه ذوقی میکنی بهت میاد ده تا بچه بیاری...گفتم از وقتی خواهرزادم دنیا اومده عاشق بچه شدم و دلم بدجوری میخواد بچه دار بشم...بچه و زایشگاهو تحویل دادم و اومدم...وقتی از حیاط بیمارستان رد شدم تا به پاویون برسم دیدم که هوا خیلی خوبه و پاییزه و منم از از نرمی این جیگر طلا از ذوق داشتم میمردم...گفتم "این اخرین مهره از اخرین پاییز"...جسارت کردم و زدم بیرون از بیمارستان...دیدم جای خواب توی تایم استراحتم حیفه این هوا رو از دست بدم و رفتم پیاده روی...زائوندن این جیگر طلا بهم جسارت داد تا فکرمو عملی کنم وبرم کافی شاپ نزدیک خونهوارد شدم و اولین میز کنار در نشستمجای قشنگی بود و اروم بود...فروشنده برام امیوه کوچیکی اورد وخوش امد گفت...اروم شدم که کافی چی یه زنه...منو رو اورد...منم کتابم رو در اوردم و شروع کردم خوندن...چیز کیک و قهوه سفارش دادم و از اونجایی که از دیروز صبح تا امروز عصر چیزی نخورده بودم با ولع خوردم و حدود دوساعتی نشستم و توی کافه خلوت کتاب خوندم...تنها بودن بده ولی اینکه به ارزوهات نرسی بدتره...خب ادم تنها هم حق داره بره کافی شاپ
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۲۵
زیرزمینی

نظرات  (۲۶)

در عین ترس و اضطراب از آینده، خیلی حس خوبی هست که سهمی از به دنیا اومدن یک انسان داشته باشی
پاسخ:
بله قشنگه...ولی بعضی مادرا انقدراین لحظه رو بد میکنن که...
چرا آخرین پاییز؟!
چرا همه با تنهایی شون مشکل دارن؟ ب نظرت این که من با تنهاییم مشکل ندارم مشکل دارم؟؟؟
پاسخ:
چون درسم تموم میشه و از شهر غریب میرم...با تنهاییم مشکلی ندارم فقط تنهایی را دوست دارم به شرط انکه هرازگاهی دوستی بیاید تا درمورد ان باهم گپی بزنیم
۲۵ مهر ۹۴ ، ۲۲:۵۳ معلوم الحال
شادی هاتون مستدام.
یه بوسم تقدیم به خواهرزاده گرامی تون
درکتون میکنم. بعضی وقتا داشتن دوستای تفلون (نچسب) که هرجایی باهات نمیام اما توقع دارن همه جا باهاشون بری آزار دهندست.ولی غمتون نباشه! لذت ببرید. سال آخرتونه.
پاسخ:
ممنون عزیزم...اخ که درد دل منو گفتی
عااااااالی بود
تنها بودن بده ولی نرسیدن به ارزوها بدتره.کاملا درکت میکنم..با قدرت به راهت ادامه بده
پاسخ:
مرسییییییی
پس غیر از ماماها و خانم پزشک وحشی، مامانا هم دردسر دارن.
راستی جالبه سال بعد طرحت شروع میشه و میشی دکتر غریب ورژن 2
پاسخ:
چراورژن 2
چون مکان غربت تغییر می کنه
پاسخ:
بله درسته. .. الان دیگه توشهر خودم یه غریبم
اگه طرحو شهر خودت بیفتی
پاسخ:
میوفتم
خب خوبه که. مزد صبرتو در دوران غربتت می گیری. کنار خانواده بودن وزنه روحی محسوب میشه
پاسخ:
میدونی...من جوونیمو تو شهر غریب گذروندم...بهترین دوران عمرم...19_26سالگی...اینجا ریشه دووندم...دیگه خودمم موندم مطلق به کدوم شهرم
ولی خداییش دوستات بی بخارن
پاسخ:
اره واقعا
۲۸ مهر ۹۴ ، ۰۶:۱۷ دکتر آقای ح
قطعا کسی که رفتن به کافی شاپ با یه خانوم دکتر رو از دست میده یه دیونست
۲۸ مهر ۹۴ ، ۰۶:۲۰ دکتر آقای ح
خدایا در اینده چند تا بچه خوشگل و خوردنی نصیب خانوم دکتر بکن
پاسخ:
مرسیییییییی
۲۸ مهر ۹۴ ، ۰۶:۲۲ دکتر آقای ح
شما از دیروز صبح تا عصر روز بعدش چیزی نخورده بودی؟
نکن این طور با خودت
پاسخ:
خب میلم به غذا نمیرفت...وقتی هم نداشتم برا غذا خوردن...غذای بیمارستان اشغاله...نخوردی که بدونی...ایشالا نخوری هیچوقت
حسی که خانوم دکتر توی اماده کردن کلاس داشته منم داشتم

سال های دور می رفتم گچ و تخته پاکن می اوردم سر کلاس

چند تایی هم گچ می ذاشتم جیبم
پاسخ:
نمیدونم ولی خب الان مسیولیتش خیلی بیشتره
۲۸ مهر ۹۴ ، ۰۶:۳۳ دکتر آقای ح
خانوم دکتر چه تصویری از خواننده ها وبلاگت داری؟؟
اصلا کنجکاو نیستی بدونی کی وبلاگت می خونه؟
اکثر کسایی که می نویسن
دوست دارن یه تصویری از شخصی که کامنت می زاره داشته باشن

من عکسم رو برات می فرستم الان.
.
اصلا همه عکسشون بفرستن برا خانوم دکتر

هر کی خوشتیپ تر بود
میره با خانوم دکتر صبحانه بخوره
قبوووله؟
پاسخ:
نظر شما محترم...ولی همونجوری که من دوست ندارم کسی از شخصیت واقعیم خبر دار بشه شاید خواننده ها هم دوست نداشته باشن...منم هرکدوم از خواننده هامو یه شکلی تصور میکنم مرسی بابت عکسی که فرستادید...واقعا با تصوراتم فاصله داشت... واسه بیرون رفتن هم باید شما شهر زادگاه یا شهر غریب رو بدونید کجاست که نمیدونید
ولی برخلاف دوستای تو منو دوستام کلا تو کافی شاپا پخش بودیم!! یادش بخیر! خوشال بودیم میرفتیم کافی،شاپ! ناراحتم بودیم میرفتیم کافی،شاپ!:-D
پاسخ:
ای بابا دوستای من فقط پولاشونو خرج لباس و ارایش میکنن
سلام

خوشحالم که حس قشنگ و شیرینی رو تجربه کردی

بچه هایی که به دنیا میان کم پیش میاد اینقدر خوشگل باشن ... معمولا رنگ پوستشون یه جوری ِ... این گونه نادر بوده

منم از وقتی برادر زاده ام به دنیا اومده ٬ بچه ها رو خیلی بیشتر دوست دارم :-)
پاسخ:
سلام...اره معمولا سیاه و چربن بچه ها... حس خوبی داره نوزاد
به هوس انداختی دست آقای همسرو بگیرم بریم کافی شاپ . البته اگه درسامون اجازه بده
پاسخ:
اجازه میده اجازه میده
اصلا میخوای یه کمپبن بذار هرکی یه عکس از خودش تو کافی شاپ و در حالی که تنها نشسته بگیره و به بهترین عکس یه حایزه داده بشه
پاسخ:
چی بگم والا...ایده جالبیه
به شرطی که خودتم بذاری ؛)
پاسخ:
قراره عکستونو برام ایمیل کنید من چجوری عکسمو بذارم
چه کنیم دیگه خوشتیپی دردسر داره

اگه تنها شرکت کننده منم من رو برنده اعلام کن
پاسخ:
حالا یکم دیگه صبر کن
۲۹ مهر ۹۴ ، ۱۴:۴۱ دکتر آقای ح
وقتی میشه خانوم دکتر رو خوشحال کرد چرا ادم انجامش نده
امیدوارم بقیه دوستان هم شرکتت کنن
البته امیدوارم خودم خوشتیپ تر باشم
پاسخ:
شما لطف داری
من که عکسمو فرستادم به پزشک معتمد :D
میشه اسم اکانت اینستا گرام تان را بدید
پاسخ:
خب من سعی میکنم هویتم اشکار نشه
میبینم جوی افتاده همه دوس دارن عکس همو ببیننو... کلا جامعه مجازیتش برداشته میشه
سلام من گلبرگم و 18 سالمه امسال پیش دانشگاهی هستم و رشتمم تجربیه
دارم تلاشمو میکنم واسه پزشکی.. برام دعا کنین پزشکی شیراز با رتبه عالی بیارم
نوشته هاتو واقعا فوق العاده هستن ... معلومه کتاب زیاد میخونین و واقعا بلدین اصولی بنویسین
تو چن تا وبلاگ دیگه هم رفته بودم و دنبال میکردم که خاطرات دانشجوی پزشکی بودن ولی نوشته های شما کاملا متفاوت هستن و میشه حستونو لمس کرد:)
پاسخ:
سلام خوشبختم...مرسی شما لطف دارین نسبت به نوشته های من...امیدوارم هرچی که به صلاحتونو اتفاق بیوفته
خیلی کافی شاپ و رستوران دوست داری مثل اینکه.
من نه. کلا دوسه بارم نرفتم.
بچه هم زیاد دوست دارین؟
پاسخ:
بله بچه هم زیاد دوس دارم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی