روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

دلم شعر میخواهد

جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۰۸ ق.ظ
چقدر دلم برای صدایت تنگ شده است...دلم میخواهم بیایی و برایم شعر بخوانی...دست سنگینت را روی شانه ام بگذاری...دستم رابگیری و از همان عاشقانه های تلخت برایم زمزمه کنی...چشمانم را ببندم و به صدایت گوش دهم...به عاشقانه هایت لبخند بزنم و پنهان کنم غمم را...بپرسی حالت چطور است... جواب دهم خوبم...لبخند بزنم دستت را فشار دهم و بپرسم حال تو چطور است؟...بگویی زندگی است دیگر...دستم را فشار دهی و بگویی عشق از لابلای انگشتان به وجود انسان جاری میشود... این روزها مدام خواب هستم...داروهای جدید...اتفاقات جدیدی در پی دارن...خواب الودگی طولانی...هذیان...درخواب هایم مدام حرف میزنم...خسته میشوم از این خواب الودگی های طولانی... البته بیداریم هم با خواب فرقی ندارد...روی تخت دراز میکشم تمام روز و به این سیاهی فکر میکنم...دلم میخواهد روزها بخوابم...فراموش کنم...فکر نکنم...نگران نباشم چشم هایم را میبندم و خیره میشوم به تاریکی...فکر میکنم به این سیاهی...به این بغض لعنتی که هر روز بزرگتر میشود...خفه ام میکند...اما نمیترکد...فکر میکنم به بیماری ام...به بیمارانی که هرروز میبطنم...فکر میکنم به ترس هرروزه ام...به امید بیمارانم...فکر میکنم به خودم...به این بیماری....فکر میکنم به پنهان کردنش...باید مدام بخندم...تا فراموش کنم...تا نگران نباشم...خسته نباشم از روزها...وقتی دیگران بجای تو میپرسند حالت چطور است...بغض میکنم میخندم و میگویم خوبم دلم نمیخواهد فکر کنم چقدر تلخ است این بیماری...چقدر مصری است... و چقدر طاقت فرسا برای پنهان کردن...اگر دیگران بفهمند شاید تحقیرامیز نگاهم کنند...شاید برایم دل بسوزانند...شاید هم مرا منع کنند از طبابت... چقدر دلم میخواهد بیایی دستم رابگیری...برایم شعر بخوانی...لبخند بزنی و حالم را بپرسی...لبخند بزنم... چشمانم را ببندم و به ساهی خیره شوم وبگویم خوبم...محکم دراغوشم بگیری و بگویی میدانم که خوب نیستی...بگویی که نگرانم هستی...بگویی که میتوانی درکنارم باشی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۲۲
زیرزمینی

نظرات  (۲۰)

۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۳:۳۰ رادیو موزیک
با سلام همکار عزیز وبسایت بسیار جالب و مطالب خوبی دیدم متن های زیبایی داره اگه امکانش هست میخوای تبادل لینک کنیم منو با عنوان رادیو موزیک داخل وب خودت لینک کن بعد بیا تو بخش نظرات بهم بگو تا تو رو داخل سایتم لینک کنم منتظرم ممنون این هم سایت من برای لینک www.radiomusics.com
۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۳:۳۰ رادیو موزیک
با سلام همکار عزیز وبسایت بسیار جالب و مطالب خوبی دیدم متن های زیبایی داره اگه امکانش هست میخوای تبادل لینک کنیم منو با عنوان رادیو موزیک داخل وب خودت لینک کن بعد بیا تو بخش نظرات بهم بگو تا تو رو داخل سایتم لینک کنم منتظرم ممنون این هم سایت من برای لینک www.radiomusics.com
When the rain
Is blowing in your face
And the whole world Is on your case
I could offer you a warm embrace
To make you feel my love

When the evening shadows
And the stars appear
And there is no - one there
To dry your tears
I could hold you
For a million years
To make you feel my love

I know you
Haven't made Your mind up yet
But I would never
Do you wrong
I've known it
From the moment that we met
No doubt in my mind
Where you belong
my-love-lyrics.html ]
I'd go hungry
I'd go black and blue
I'd go crawling down the avenue
Know there's nothing that I wouldn't do
To make you feel my love

The storms are raging on the rolling sea
And on the highway of regret the winds of change
Are blowing wild and free
You ain't seen nothing Like me yet

I could make you happy
Make your dreams come true
Nothing that I wouldn't do
Go to the ends of the Earth for you
To make you feel my love,
To make you feel my love

اون وقتیکه بارون
توی صورتت میخوره
و تموم دنیا رو در روی تو ایستادن
من می تونم، آغوش گرممو به روت باز کنم
تا بتونی عشق منو احساس کنی

اون وقتیکه سایه های شب
و ستارها نمایان میشن
و هیچکس نیست
که اشکهاتو پاک کنه
من می تونم ترو در آغوشم نگهدارم
برای یک میلیون سال
تا بتونی عشق منو احساس کنی

میدونم که تو
هنوز نتونستی تصمیمتو بگیری
ولی من هیچگاه
کاری برخلاف میلت نمیکنم
من اینو میدونستم
از همون لحظه ایکه همدیگرو دیدیم
توی ذهنم اصلا شک نداشتم
که به کجا تعلق داری

حاضرم گرسنگی بکشم
حاضرم کتک بخورم
حاضرم طول خیابان رو سینه خیز برم
اینرو بدون، چیزی نیست که حاضر نباشم انجام بدم
تا بتونی عشق منو احساس کنی

توفانها درحال تاختن در دریای مواج هسن
و بادهای دگرگونی در شاهراه حسرت
وحشیانه در تاخت و تاز هسن
تو هم مثل من هنوز، هیچ بچشم نمیای

من می تونم ترو خوشبخت کنم
(تموم) آرزوهاتو محقق کنم
دیگه چیزی نمونده که نکرده باشم
(حاضرم)تا آخر دنیا رو بخاطر تو برم
تا بتونی عشق منو احساس کنی،
تا بتونی عشق منو احساس کنی
http://www.lyricsty.com/adele-make-you-feel-my-love-lyrics.html

به قول سید علی صالحی: حال همه ما خوب است. ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند.
اما به قول همون سید علی صالحی: حال همه ما خوب است اما تو باور مکن.
پاسخ:
چقدر قشنگ بود...ممنون
امیدوارم در نزدیکترین روزهای بارونی
سنگینی و گرمای دستی رو که بهت آرامش میده حس کنید.
پاسخ:
ممنون
حال ما خوب است اما تو باور نکن
پاسخ:
کاش اسمتونم نوشته بودی
من بودم
۲۲ آبان ۹۴ ، ۲۰:۳۷ معلوم الحال
سلام
انشالله حالتون بهتر بششه و گرمی دستان عشقتون رو توی دستاتون حس کنین. به امید روزی که همه این سختی ها به چشم یه خاطره از جلو چشماتون رد بشه و دیگه فارغ باشین از هر سختی و ناراحتی ای
پاسخ:
سلام...ممنونم
ادما وقتی مریض میشن خیلی عزیز میشن..ما یقین حاصل کنیم خانوم دکتر مریضه کلی براش دل می سوزونیم..
پاسخ:
بعضی مریضیا فقط اطرافیان رو خسته میکنن
دشوار است ... ری‌را
هر چه بیشتر به رهایی بیندیشی
گهواره‌یِ جهان
کوچک‌تر از آن می‌شود که نمی‌دانم چه...
پاسخ:
ممنون
من فقط سکوت میکنم...
پاسخ:
پس منم سکوت میکنم
۲۵ آبان ۹۴ ، ۲۲:۳۴ جامعه شناس
درخت اگر متحرک بُدی به پا و به پر / نه رنج اره کشیدی، نه زخمه های تبر

ور آفتاب نرفتی به پر و پا همه شب / جهان چگونه منور شدی بگاه سحر

ور آب تلخ نرفتی ز بحر سوی افق / کجا حیاتِ گلستان شدی به سیل و مَطَر

چو قطره از وطن خویش رفت و بازآمد / مصادفِ صدف او گشت و شد یکی گوهر

نه یوسفی به سفر رفت از پدر گریان؟ / نه در سفر به سعادت رسید و ملک و ظفر؟

نه مصطفی به سفر رفت جانب یثرب؟ / بیافت سلطنت و گشت شاه صد کشور؟

"""وگر تو پای نداری سفر گزین در خویش / چو کان لعل پذیرا شو از شعاع اثر

ز خویشتن سفری کن به خویش ای خواجه / که از چنین سفری گشت، خاک، معدنِ زر"""

ز تلخی و تُرُشی رو به سوی شیرینی / چنان که رست ز تلخی هزار گونه ثمر

ز شمس، مفخر تبریز، جوی شیرینی / ز آن که هر ثمر از نور شمس، یابد فر

مولانا
پاسخ:
ممنون
بنویس دیگه !
پاسخ:
چشم
۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۹:۳۳ معلوم الحال
راس میگن
بنویسین دیگه
پاسخ:
باشد
چقد کامنتای ایمان کم شده :))))))
پاسخ:
حتما جای دیگه ای رو میخونه و از اینجا دل زده شده
در جواب ... گفتم.
شایدم کامنتای دوستان زیاد شده :)
خانم دکتر میشه سئوال بپرسم؟
پاسخ:
حتما میشه بپرسی اگه بتونم هم جواب میدم
گفتین دلتون شعرمیخواد. اومممممم منم یه شعر همینجوری میگم:
عجب هوایی داری!
هوایت که به سرم میزند،
دیگر در هیچ هوایی نمیتوانم نفس بکشم!
اومممممم همین یادم بود فعلا نوشتم واستون ببخشید اگه بی ربط بود.
پاسخ:
لطف کردی که نوشتی
نوشته هاتون قشنگه ، دوست دارم .
یه جورایی حرفای دلمه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی