روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

لبخند بزن

پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۳۰ ق.ظ
گفتم:این همیشه عادت من بوده نگران بقیه باشم...تو اولین نفری هستی که بدون اینکه از دغدغه هات بگی فقط نگران منیگفت:من میخوام تو همیشه تو بخندی...خنده هاو دوست دارمگفتم:این خواسته زیادیه...برای تویی که میتونم باهات خود واقعیم باشم و نگم که خوبم و نخندمگفت:نه زیاد نیست...خنده هات قشنگنگفتم:یکم از خودت بگو...از مشکلاتت ...از زندگیت...بذار منم باور کنم که میتونم برات یه دوست باشمگفت:چی بگم اخهگفتم:هر چیگفت:پول میخوام...ندارم...کار میخوام...ندارم...زندگی من خلاصه شده توی نداشتن ها...چی بگم اخهگفتم:خب دیگه؟گفت:اوج دلداری دادنت همینه؟گفتم:راس میگی ...ببخشید...من یه احمقم...اخه هیچوقت از اینا گله نکردیگفت:نمیخوام برات بار اضافه باشم...تو عزیز دلمی...فقط بیشتر بخندگفتم:واقعا برات دوست نیستمگفت:تو مهربونیگفتم:تو منو یاد خودم میندازی...میدونم چرا میخوای حال یکی رو خوب کنی...میدونم چطور میتونی انقدر مهربونی کنی وقت بذاری و اهمیت بدی...به کسی که شاید هیچ چیزی برات ندارهگفت:تو هرچی هم بگی من میگم مهربونیگفتم:میخوام قرصامو شبا بخورم جای صبح...شاید اوضاع رو بهتر کنهگفت:چرا؟گفتم:شاید اینجوری عقلم سرجاش بمونهگفت:یه باار دلمونو خوش کردی کوفتش نکن دیگهگریه کردمگفت:گریه داره؟گفتم:ارهگفت:خب هرچی تو دلته بگو...سکوت کنی که من چیزی نمیفهممگفتم:اشکای من ربطی به تو ندارن...مال این قرصای کوفتیهگفت:من نمیخوام به دردات اضافه کنمگفتم:خدا بزرگه تو هم کار پیدا میکنیگفت:خدا با بزرگیش حال تورو خوب کنهگفتم:یادت رفته؟...به قول دوستمون من که چیزیم نیست فقط خوشی زده زیر دلمگفت:منم اولاش فکر میکردم ادا درمیاری...ولی حالا میبینم واقعا حالت بده...داره جدی تر هم میشهگفتم:کاش یکی مثل خودت داشتیگفت:یه بدبخت مثل خودمگفتم:یه دوست خوب مثل خودتگفت:توخوبیگفتم:من ویروونت میکنمگفت:چرا فکر میکنی غیرقابل تحملی؟گفتم:چون میدونم ادمایی مثل من توی ایندشون چه اتفاقایی میوفته...چقدر بقیه رو خسته میکنن...چقدر سیاهن...این سیاهی مسری روح تو رو هم میگیره...باید از من دور بمونی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۲۸
زیرزمینی

نظرات  (۲۱)

۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۸:۱۲ دکتر آقای ح
انگار تنها کسی که فکر می کنه آینده خانوم دکتر سیاهه.خودشه

پاسخ:
شاید...شایدم چون من یکم بیشتر میدونم
۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۸:۲۲ دکتر آقای ح
منی که بالای صد تا از پستای خانوم دکتر خوندم می دونم مهربونه و دلسوز
پاسخ:
شما هم لطف داری
شاید بیشتر می دونی شایدم دیدت یکم منفی تره و مثل ما سفید نمی بینی..آینده ای که هنوز معلوم نیست نمیشه در مقابلش جبهه گرفت
پاسخ:
شایدم شما درست میگی
۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۸:۳۲ دکتر آقای ح
با عشق آنسوی خطر جائی برای ترس نیست

در انتهای موعظه دیگر مجال درس نیست

کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود

چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود


آدم وقتی یه نفر دوست داشته باشه منتظر معجزه هم می مونه
پاسخ:
من اگه کسی رو دوس داشته باشم منتظر معجزه نمیمونم...خودم اگه معجزه رو نتونم بسازم پس انتظار بی فایدست
قدر خودتو نمی دونی دکتر :)
پاسخ:
شما بدون خب
درد مشترک

۲۸ آبان ۹۴ ، ۲۳:۱۶ معلوم الحال
نبینیم خانوم دکتر بازم ناراحته.
ایشالا همیشه شاد باشین و طر آرامش و کنار اونی که دوست دارین باهاش باشین! کسی که وجودش بهتون آرامش میده
پاسخ:
انقدر ناراحتیم معلوم بود تو این متن؟اخه اونقدرا هم نبود
خوبی رخساره؟
پاسخ:
ممنون شماخوبی
رخساره!!!!
من سوال دارم ازت...بپرسم؟
پاسخ:
سلام سودا.. شما جون بخواه...سوالتو خوندم...جوابش یکم طولانیه....سرفرصت جوابشو مینویسم برات
۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۰:۲۲ جامعه شناس!
چه فکر می کنی
که بادبان شکسته، زورق به گل نشسته ای است زندگی
که در این خراب ریخته
که رنگ عافیت از او گریخته
به بن رسیده، راه بسته ایست زندگی؟

چه سهمناک بود، سیل حادثه
که همچو اژدها، دهان گشود
زمین و آسمان، ز هم گسیخت
ستاره، خوشه خوشه ریخت
و آفتاب، در کبود دره های آب غرق شد.

هوا بد است
تو با کدام باد می روی؟
چه ابر تیره ای گرفته سینه ی تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود.

تو از هزاره های دور آمدی
در این درازنای خون فشان
به هر قدم نشان نقش پای توست
در این درشت نای دیو لاخ
ز هر طرف، طنین گام های ره گشای توست
بلند و پست این گشاده دامگاه ِ ننگ و نام
به خون نوشته، نامه وفای توست
به گوش بیستون هنوز
صدای تیشه های توست.

چه تازیانه ها که با تن تو، تاب عشق آزمود
چه دارها که از تو گشت سربلند
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند.

نگاه کن، هنوز آن بلند دور
آن سپیده، آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست؛
سپیده ای که جان آدمی، هماره در هوای اوست
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فرار.

چه فکر می کنی؟
جهان، چو آبگینه شکسته ایست
که سرو راست هم درو
شکسته می نمایدت
چنان نشسته کوه
در کمین دره های این غروب تنگ
که راه
بسته می نمایدت؛
زمان بی کرانه را با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی ست این درنگ درد و رنج
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند
رونده باش؛

امید هیچ معجزی، ز مرده نیست؛

زنده باش.

ابتهاج
پاسخ:
ممنون شعر قشنگی بود
انقدر بد بین نباش ... به نظر من تو بد ترین شرایطم باید نسبت به آینده امیدوار بود
و فقط همینه ک تو سختیا به آدم نیرو میده واسه تلاش
اگه انرژی مثبت داشته باشی اونوقت میبینی ک دنیا هم اونقدرا سخت نیست
دنیا قشنگه اگه دوستش داشته باشی و هر قدمو با امید برداری
و این جمله حقیقت خالصه : این نیز بگذرزد
شرایط هیچوقت ثابت نمیمونه... نگران نباش
خدا با ماست :)
پاسخ:
تمام حرفاتو قبول دارم.ممنون
به قول مرحوم دکتر امین پور:
لبخند تو خلاصه همه خوبی هاست
لختی بخند خنده گل زیباست
پاسخ:
ممنون
ما که یه دکتر رخساره بیشتر نداریم میایم نوشته هاشو میخونیم و لذت میبریم ولی مخصوصا پاراگراف آخر متن خیلی آدمو نگرانت میکرد شاید بد نباشه یه وقتایی از دلخوشیهاتم بنویسی :)
پاسخ:
چشم سعی میکنم
خلاصه یکم لبختد بزن به روی بیننده هات
پاسخ:
چشم
۰۳ آذر ۹۴ ، ۰۹:۱۱ دکتر آقای ح
سلام به همه

خانوم دکتر که حوصله ندارهبیایم خودمون بازی کنیم اینجاا..شلوغ کاری کنیم
تو چته دختر؟ چرا انقدر نالانی؟ سرزنش نیست فقط سئواله.
سئوالای منم فکر کنم مسخره است چون نوشته هات همه چیو میگه.
تو چته دختر؟ چرا انقدر نالانی؟ سرزنش نیست فقط سئواله.
سئوالای منم فکر کنم مسخره است چون نوشته هات همه چیو میگه.
پاسخ:
هیچی. هیچ دردی. قبول دارم خیلی غر میزنم. این هم از یه سری هرمونای مسخره است که توی مغزم بالا پایین میشن. خب نخون چیزای بدو. من برای ارامش خودم مینویسم نه خوندن بقیه یا ازار بقیه. همیشه یادت باشه اینجا مال منه
عصبانی شدین از دستم؟
به جان خودم قصد ناراحت کردنتونو نداشتم.
اینجا مال خودته قبول. ولی یه چیزی: اگه فقط واسه خودت می نویسی خب چکاریه رو کاغذ پیاده کن تا کسی نخونه. حالا دلت خواسته اینجا بنویسی هر جور مایلید، ولی دختر خوب یادت باشه خودتون گفتین به اینجا سر میزنید به امید اینکه یکی کامنت گذاشته باشه.
پاسخ:
اره به شرطی که قضاوت نشم و توهین نشنومم. کسی مجبور نیس اینجا رو بخونه. مخصوصا اگه چیزی ازارش میده اینجا
آخرشم قضیه هورمونو نفهمیدم
پاسخ:
چیزای پزشکیه. مااحساسات ادمو با مسایل فیزیولوژیک توجیه میکنیم
میخونمت چون مثل تو درد دارم. میخونمت چون دوست دارم.
خانم دکتر ما متوجه نشدیم این آره ای که گفتین واسه چی بود؟ اینکه از دستم عصبانی هستین؟ یا اینکه کامنت بذارم؟ فکر کنم واسه دومی بود.
پاسخ:
فکرت ورست بود
بابت اون کامنت بالایی عذر میخوام.
ببخشید که ناراحت تون کردم!
پاسخ:
خواهش میکنم لبخند

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی