روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

خاطرات پرت و پلا

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۴۲ ق.ظ
1_دارم تبدیل میشم به عروس خوش قدم...انقدر که اطرافیانم یا دارن زن میگیرن یا حامله میشن یا شوهر میکنن یا به بزرگترین ارزوی زندگیشون میرسن...اونوقت خودم هنوز موندم بین اینکه من پزشک خوبی میشم اگه هدفم رزیدنت شدن باشه یا درمان درد ادمها موندم 2_خوره گرفتم برم تهران لباس بخرم...حالا نخریدمم نخریدم...ولی برم وسط اون همه وسایل بچرخم و کلی ادم ببینم...بعد دست بندازم تو دست دوست یا عاشق خیالیم راه بیوفتم خیابون سربالایی گاندی رو برم تابرسم به باقلوا فروشی روشه دوکیلو باقلوا بخرم. .. بعدم سوار مترو بشم برم تجریش تو خیابونای اطرافش قدم بزنیم و هی فحش بدم به دوست خیالیم که خدا خیرت نده این سربالایی من چاقالو رو اوردی که چی...بعد بریم دربند...کت و بال و جیگر بزنیم به بدن 3_داستان من و بدم اومدن از جنس مذکر بدجوری داره بیخ پیدا میکنه...با هرمذکر مجردی دعوام شده...دعوا که نه ولی یه کینه ای ازشون به دل گرفتم...پسرای بیمارستان ما سر جمع15تا هم نیستن ولی من به هیچکودومشون سلام علیک ندارم بس که بدم میاد ازشون...انقدر که وقتی چیف گند زدو بخشای منو از دوستام جدا کرد غرورم اجازه نداد برم و باهاش حرف بزنم 4_وقتی همگروهیم شوهر کرد انقدرماجرا از شوهر و ازدواجش داشت که حد نداره بزرگترینش اینکه وقتی حاج اقا سر عقد گفته دوشیزه محترمه مکرمه عروس اولین کسی بوده که پقی زده زیر خنده...تا قربون صدقه های صدتا یه غازی که جلوی ما برای شوهرش میره و واسه خودشیرینی جلو استاد هر از گاهی میاد و مریضای منو ری اردر میکنه و مریضای جدیدو میندازه به من 5_مریضم یه پسر جوون لات و لوت با درد بالای شکم بود. علایم همه به سنگ صفرا میخورد...گفتم ناهار چی خوردی گفت سوسیس به زنی که کنارش ایستاده بود نگاه نکردم وگفتم چرب بود؟شما پختی؟زن گفت اره گفتم زنشی...گفت نه مادرشم 6_مریض پیر زن چاقالویی بود با تنگی نفس...انقدر اعصابم خرد بود که حتی حوصله نداشتم کانولای مصرف شده رو بندازم دور...گذاشتمش روی فیلتر اکسیژن و یکی دیگه باز کردم...از اونجایی که پرستار خانم نبود ده دقه بعد مجبور شدم مریضو خودم ببرم و رو تخت احیا ازش نوار بگیرم...به همراهش گفتم ببرینش زیر اکسیژن دوباره...گفتم بلدی بذاری گف اره...یکم بعد دوباره رفتم بالا سرش دیدم صدا فیس فیس اکسیژن میاد ولی کانولا تو دماغشه گفتم حالت چطور؟گفت خدا خیرت بده مادر نفسم جا اومد...نگاه کردم و دیدم سر کانولا رو زمینه نه به اکسیژن!!!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۲۴
زیرزمینی

نظرات  (۱۲)

خیلی دوست دارم تبادل لینک داشته باشم.بهم سر بزن اگه خوشت اومد تبادل انجام بده
مرسی بابت پستای جدیدت
مورد یک رو موافقم.
مورد دوم رو امیدوارم سریعتر انجام بدی
مورد سوم واقعا!!فک کنم تعدادی استثنا داره
مورد چار چندشه طرف
مورد پنج رو خوبه برعکس نگفتی
مورد شیشمم جالبه
پاسخ:
شیشمی خنده داربود نه جالب
منم یه نظر بذارم مدل ایمان ;-)
1.عزیز دلم من مطمئنم خیلییی دکتر خوبی میشی.این همه مهربونی یه جایی که انتظارشو نداری،یه اتفاق خیلی خوب واست رقم میزنه.شک نکن.
2.بنظرم برو.تنوع خیلی خوبیه.
3.قطعا استثنا نداره!!خدایی منم اگه بودم غرورم اجازه نمیداد از کسی خواهش کنم.
4.:-\ من واقعا حرفی ندارم..
5.واقعا شانس اوردی برعکس نگفتی.کلی هم اعتماد ب نفس دادی ب مادرش :-)
6.به اینم میگن اثر تلقین!و ادمای مسنی که کلا ب دکتر رفتن علاقه ی خاصی دارن.حتی اگه چیز خاصی نباشه :-!
پاسخ:
خداییش تلقین بهتروبیشترازهرچی جواب میده
سلام
تنها وبلاگی بصورت عجیبی روم تاثیر میذاره وبلاگ شماست
چیزایی که مینویسین عجیبو قشنگن و افکارتونو خیلی جالب بازگو میکنین :)
پاسخ:
سلام ممنونم شما لطف دارین
بازم یه دست به سر من بکش دکتر

بختم باز بشه
پاسخ:
تو خیلی بختت بستس دیگه
به نظر من این اثر تلقین خیلی جالبه و اینکه ادمای تنها زودتر تسلیم میشن شاید به دلیل این تلفینم باشه و بیخود نیست پزشکا اثر پلاسیبو رو در نظر میگیرن
پاسخ:
خب دیگه ما ادمیمم و یه چیزی به اسم روح داریم
این قدر که خانوم دکتر تهران رو دوست داره خود تهرانی ها ندارن
پاسخ:
شایدم شما راس میگی...شایدم من بیشترامکاناتی که اونا دارن و ما تو. شهرغریب و زادگاه نداریم رو بیشتر درک میکنم
گنه کرد در بلخ اهنگری

تو وبلاگ زدند سر دیگری

ما هم مذکریم اون طوری نیستیم که

یکم شاید کمالات داشته باشیم
پاسخ:
اینم نگاه بدبینانه ایه که من دارم متاسفانه
یعنی دوشیزه مکرمه محترمه نبوده؟
پاسخ:
حتما نبوده که خندش گرفته
آره تلقین جواب میده..

یا وقتی ببینی یکی به فکرته و داره ازت مراقبت میکنه
حالت خوب میشه

محبت هم معجره میکنه
پاسخ:
البته شما درست میگی
اون حاج خانومه که نفسش حال اومد بدون اکسیژن خیلی جالب بود
چقدر جریان حس خوب و محبتت روش تاثیر گذاشته خدا میدونه....
عجب حکایاتی دارن این مریضا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی