روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

دیگری

پنجشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۱۶ ق.ظ
کشیک اطفال بودم...مریض من نبود ...اما اومدن چند نفر از حراست وبعد هم اومدن پلیس توجه من هم به اون مریض جلب شد...رفتار پرخاشگرانه مریضو همراه مریض و وجود پلیس توی اورژانس منو ترسوند...قلبم شروع کرد به زدن...همه اون صحنه ها باز هم داشت برای بار صدم تکرار میشد...مرد همراه مریض شروع کرد به داد ردن...پلیس به زور مرد رو برد به سمت اتاق پلیس و یه پلیس دیگه رفت سراغ زن و شروع کرد چیز هایی روی یه برگه نوشتن..جلوی ترسم رو نمیتونستم بگیرم پس پشتم رو کردم به مریض و رومو کردم به اینترن اورژانس و پرسیدم مریض چه مشکلی داشته؟ -کانسر اند استیج کبد...سی ساله..اونم بچشه -هپاتیت؟ -از پونزده سال پیش -چرا اون طرف اورژانس بستری شده؟ -چون با تروما اومده...شوهرش زدش -شوهرش زدش؟کانسر اند استیج کبد؟ -اره دیگه -حالا چرا شوهره رو پلیس برد؟ -شوهرش نبود که...دوس پسرشه...از دیروز تا حالا مونده کنارش و ازش مراقبت میکنه و کاراشو میکنه قلب من هنوز تند میزنه...هر لحظه اشک توی چشمام جمع میشه و فقط تلاشمو میکنم که این ترس رو قورت بدم...میرم به سمت ایستگاه پرستاری و دنبال قرص میگردم...دوتا قرص میذار زیر زبونم...تلخی قرص حالم رو بد یکنه ولی بهتر از اینه که وسط اورژانس بزنم زیر گریه...یه دفه صدای خفه افتادن چیزی روی زمین رو میشنوم...مریض از روی تخت بلند شده تا بله دنبال مرد ولی با صورت پخش زمین میشه وحشت زده نگاه صحنه میکنم -کانورژنه برمیگردم و نگاهش میکنم...یکی از پرستاراست...نمیدونم این کادر پزشکی تا کی میخوان همه چیز رو تظاهر بدونن...فشار های روحی هم درمان میخوان...پرستارها کمک میکنند و مریض رو دوباره میذارن سرتخت...مریض بسته میشه به تختش...مدام جیغ میزنه که بذارید برم...بچه 7-8 ساله که همراه بیماره میزنه زیر گریه...یکی از بیماربرها بچه رو بخغل میکنه و میبره به ابدارخونه ...مریض یه امپول هالو پریدول دریافت میکنه ولی اروم نمیشهنمیفهمیم چطور چند دقیقه بعد دست هاشو باز میکنه و از تخت میاد پایین...همونطور که جیغ میزنه چهار دست و پا روی زمین راه میوفته...پرستارها میرن و مرد همراهش رو از اتاق پلیس میارن...مرد بلندش میکنه و میبرش روی تختش و ارومش میکنه...من هنوز حالم بده...از صحنه روز میشم ...سعی میکنم خودم رو اروم کنم ...اروم نمیشم...نمیتونم از اورژانس بزنم بیرون...یکم که میگذره در همون حالی که اشکامو قورت میدم...صدا میزنن اینترن اطفال...یه بچه 3-4 ساله رو میبینم که اورژانس شهر اورده و چند تا پرستار افتادن روش و دارن مانیتورش میکنن و بچه در همون حالت داره تشنج میکنه..بچه دیازپام و فنی تویین گرفته و هنوز داره تشنج میکنه...صبر نمیکنم و زنگ میزنم به اتند اطفالوقتی میگم استاتوس سیژر میگه خودم میا...تقریبا یه ساعتی که بالای سر مریض میمونم..یادم میره گریه کنم...یادم میره که بغض کنم..یادم میره که به خودم فکر کنم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۱۱
زیرزمینی

نظرات  (۷)

من که این متن رو خوندم تلخ بود و حالم بد شد شما که اونجا بودید دیگه چقدر براتون سخت بوده
پاسخ:
خوب نیست ادم زیاد به خودش فکر کنه
شنیدنش هم قلبمو به درد آورد. بیچاره اون خانمه، بیچاره دلش..
پاسخ:
تو این مملکت خیلی از زنا وضعشون همینه
میدونی شاید قبولش واست سخت باشه ولی اختلالات کانورژنه و هیستریک خیلی شایع هستن مخصوصا جاهایی که مریضا درک نمیشن چه مرد چه زن
منم دست به هالوپریدولم خوبه ولی پیش اومده که گفتم فلانی هیستریا س ولی نبوده
جایی که ما هستیم مریضای با وضعیت اقتصادی اجتماعی پایین زیادن اونایی که خانواده شون درک نمیکنن افسرگی و حال روحی بد یعنی چی . کاهش سطح هوشیاری و درد میشناسن و تب بقیه چیزا رو بیماری نمیدونن مریض هم گاهی ناخوداگاه و گاهی هم با برنامه این اختلالات کانورژنو پیدا میکنه ولی این مورد شما گمونم یخورده متفاوته
پاسخ:
کسی نگفت هالوپیریدول نگیرن...چرا بگیرن ولی اسم تظاهر روش نذارن...هرچند این مورد اصلا کانورژن نبود...یه کانسر اناستیج کبد که از دست شوهرش کتک خورده مسلما اختلال روانپزشکی داره...اخه از جسمش چی باقی مونده که از روحش باقی مونده باشه
عالی بود دمتون گرم مرسی و خسته نباشید
پاسخ:
ممنون لطف دارید
هر دفعه که پستای با کلمات فارسی شدت رو میخونم به موهای سفیدم اضافه میشه
پاسخ:
اشکال نداره باموهای جوگندمی جذاب تر میشی
۱۲ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۲۱ آلا. 45 ساله از تهران
خانم دکتر عزیز که دست کم در مورد سیگار نقطه اشتراک داریم اون دو تا قرصی که خوردید تا گریه اتون نگیره چی بود؟ بدبختی من اینه که بیست و چهار ساعته گریه می کنم و گریه ام هم بند نمیاد ...ممنون میشه اگر جواب بدید
پاسخ:
این دارو برای بیماری فعلی شما تجویز شده است از تجویز ان در موارد مشابه خودداری فرمایید اگه یه پزشک شما رو ویزیت کنه و درمان براتون شروع کنه بهتره
خوندم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی