من یک پزشک طرحی
سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۰۶ ق.ظ
شروع به کار یعنی شروع به مریض دیدن...عملافقط ذیدن میشه...جایی که من هستم یه مرکز 4پزشکه است که با دوتا پزشک و بدون هیچ امکاناتی سرپرستی میشه...درروز حداقل 80_100مریض میبینم...میبینم یعنی فقط میبینم...درمان و تشخیصی درکار نیست....هرمریض نیاز به یه مترجم داره تا حرفامونو برای هم ترجمه کنه...ترس ها دوباره برگشته...ولی خوشحالم که حداقل دارم یه کار مفید انجام میدم...دارم مریض میبینم و سعی میکنم به فقر و فلاکت این مردم کمک کنم...چیزی به اسم بهداشت اینجا وجود نداره...توی تمام کوچه ها و تنها خیابون اصلی فقط زباله و فاضلاب هست...هر روز کلی دعوا میشه که به خاطر اینکه زبونشونو نمیفهمم نمیدونم چه فحشایی میخورم...بهمون گفتن فقط تا جایی جلوی مریض وایسید که کتک نخورید....من تا حالا چند بار تا مرز کتک خوردن رفتم...
ظهر که میرسم خونه انقدر خستم که فقط میخوابم...عصر بلند میشم و کارای خونه و خودم و مامان رو انجام میدم...شب هم نمیفهمم چجوری بیهوش میشم...بیماری هایی اینجا هست که توی هفت سالی که توی شهر غریب بودم حتی یکبارم ندیدم...ادامه دارد
پی نوشت:کامنتا رو بعد جواب میدم ببخشید
۹۵/۰۸/۲۵