دست نیافتنی
يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۱۷ ق.ظ
پاس رو رد میکنم و سریع راه میوفتم به سمت بابا...میرم تو مطب و میگم بهش زنگ بزن بگو دارم میرم پیشش...میگه نه این خیلی لاس میزنه خودم باهات میام...اولین باره که اینو میگه میگم...اخه کی با من لاس میزنه؟تو دلم میگم با این قیافه هپلی بدون ارایش ابرو های دراومده صورت اصلاح نشده هیچ مردی نگاهمم نمیکنه چه برسه لاس زدن...
وارد که میشیم من و بابا رو میبره تو دفترش...احوال پرسی معمولی بعدم شروع میکنه حرف زدن و همزمان کار منو انجام میده...چیزی نمیگذره که به بابا زنگ میزنن و مجبور میشه بره...شروع میکنه باهام حرف زدن...چکار میکنی خانم دکتر ؟برنامت چیه؟
-فعلا که کار میکنم
-این گوشی که خریدی خیلی بی کیفیته
-میدونم ولی با حقوقی که من میگیرم بیشتر از این نمیتونستم بخرم
-بابا شما که رو گنج قارون نشستی...از موقعیت بابا استفاده کن
-پول بابا مال خودشه ولی به من ربطی نداره
-اخرش که چی؟
میدونم منظورش چیه و میگم:اومدیم و فردا تمام اموالشو بابا بخشید...به منم هیچی نمیتونه برسی
-یعنی شما هیچ اعتراضی نمیکنی؟
-نه پول خودشه...میل خودشه چجوری خرجش کنه به من ربطی نداره
-این مناعت طبع شما رو میرسونه ولی هیچ برنامه ای نداری برا ایندت برا سرمایه گذاری؟بابا موقعیت خوبیه...دیگه حداقل جوونیتو نذاری
-من دخترم خیلی تو فکر بیشتر کار کردن یا سرمایه گذاری نیستم...داداش یه فکرایی داره و از این کارا میکنه
-خب کار نکن ولی از بابا پول بگیر و با حقوق خودت سرمایه گذاری کن
-سرمایه گذاری یه مغز اقتصادی قوی میخواد که من ندارم
-تو فکر ازدواج نیستی؟
میخندم و میگم بابا رو اینجوری نبینید خیلی سختگیرتر از این حرفاس
-میگه تو همه چی داری خانواده متول کار درس الان بهترین گزینه برای ازدواج واسه یه پسری...
-بلندتر میخندم و میگم شغل ما یکم سخت تر از اون چیزیه که شما فکر میکنید همین باعث میشه کمتر کسی بیاد سمتم
-یعنی دخترای مجرد دکتر زیاد ترن؟
-اره بیشتر از نرمال جامعه
-مطلقه یا مجرد؟
-هردو
-یعنی بعد از ازدواج بین شوهر و کار بازم کارو انتخاب میکنن؟
-لزوما نه ولی مرد سنتی ایرانی همیشه یه زن دکترو بالاتر از خودش میبینه خیلی وقتا این باعث جداییشون میشه
-خب پس پزشک میخوای؟
-نه اصلا با مردای پزشک ابم تو یه جوب نمیره
-پس چرا انقدر دس دس میکنی؟
بلند میخندم و میگم بابا همه رو رد میکنه بس که سخت میگیره به من ربطی نداره...از مرحله بابا رد نمیشن که به من برسن
-پس خودت کسیو خواستیو بابا نذاشته؟
میخندم بازم
-مگه میشه؟تویه خط صافم که بری و بیای حتما کسی بهت پیشنهاد داده و بهت علاقه مند شده...من همیشه فکر میکردم شما بهترین گزینه برای ازدواج با یه پسرید
بلند میشم...تمام حس های مسخره دنیا ...دردهای دلم و پشت لبخندهای گنده و قهقهه های بلند پنهون میکنم و میگم نه من یه دختر ترشیدم که هیچ کس بهم پیشنهاد نداده شما یکیو پیدا کن من قول میدم نگم نه
بهت زده و گیج نگاهم میکنه...
خداحافظی میکنم و میزنم بیرون...
میرسیم خونه سر میز ناهار که اینارو تعریف میکنم مامان میگه:ماسخت میگیریم؟چرا انقدر خودتو دست کم میگیری؟
میگم شما درو رو خودتون بستید با هیچ کس رفت و امد نمیکنید فقط خودتونو میبینید خودتونو خیلی دست بالا میگیرید...
همه میدونن اگه کسی به بحث ادامه بده دعوا میشه...فقط یه نگاه تحقیر امیز و عاقل اندر سحیف و خاک تو سر بدبختت کنن به من میکنن به غذا خوردنشون ادامه میدن
بعدا نوشت:یکی از دوستان یه نظر خصوصی درمورد کلمه ترشیده مه من اینجا استفاذه کردم گذاشتن و منو شماتت کردن... نمیدونم شاید من بد نوشتم... من این کلمه رو برای اون ادم اندازه فرهنگش وبا حالت طنز بیان کردم
۹۵/۱۱/۱۷