روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

دست نیافتنی

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۱۷ ق.ظ
پاس رو رد میکنم و سریع راه میوفتم به سمت بابا...میرم تو مطب و میگم بهش زنگ بزن بگو دارم میرم پیشش...میگه نه این خیلی لاس میزنه خودم باهات میام...اولین باره که اینو میگه میگم...اخه کی با من لاس میزنه؟تو دلم میگم با این قیافه هپلی بدون ارایش ابرو های دراومده صورت اصلاح نشده هیچ مردی نگاهمم نمیکنه چه برسه لاس زدن... وارد که میشیم من و بابا رو میبره تو دفترش...احوال پرسی معمولی بعدم شروع میکنه حرف زدن و همزمان کار منو انجام میده...چیزی نمیگذره که به بابا زنگ میزنن و مجبور میشه بره...شروع میکنه باهام حرف زدن...چکار میکنی خانم دکتر ؟برنامت چیه؟ -فعلا که کار میکنم -این گوشی که خریدی خیلی بی کیفیته -میدونم ولی با حقوقی که من میگیرم بیشتر از این نمیتونستم بخرم -بابا شما که رو گنج قارون نشستی...از موقعیت بابا استفاده کن -پول بابا مال خودشه ولی به من ربطی نداره -اخرش که چی؟ میدونم منظورش چیه و میگم:اومدیم و فردا تمام اموالشو بابا بخشید...به منم هیچی نمیتونه برسی -یعنی شما هیچ اعتراضی نمیکنی؟ -نه پول خودشه...میل خودشه چجوری خرجش کنه به من ربطی نداره -این مناعت طبع شما رو میرسونه ولی هیچ برنامه ای نداری برا ایندت برا سرمایه گذاری؟بابا موقعیت خوبیه...دیگه حداقل جوونیتو نذاری -من دخترم خیلی تو فکر بیشتر کار کردن یا سرمایه گذاری نیستم...داداش یه فکرایی داره و از این کارا میکنه -خب کار نکن ولی از بابا پول بگیر و با حقوق خودت سرمایه گذاری کن -سرمایه گذاری یه مغز اقتصادی قوی میخواد که من ندارم -تو فکر ازدواج نیستی؟ میخندم و میگم بابا رو اینجوری نبینید خیلی سختگیرتر از این حرفاس -میگه تو همه چی داری خانواده متول کار درس الان بهترین گزینه برای ازدواج واسه یه پسری... -بلندتر میخندم و میگم شغل ما یکم سخت تر از اون چیزیه که شما فکر میکنید همین باعث میشه کمتر کسی بیاد سمتم -یعنی دخترای مجرد دکتر زیاد ترن؟ -اره بیشتر از نرمال جامعه -مطلقه یا مجرد؟ -هردو -یعنی بعد از ازدواج بین شوهر و کار بازم کارو انتخاب میکنن؟ -لزوما نه ولی مرد سنتی ایرانی همیشه یه زن دکترو بالاتر از خودش میبینه خیلی وقتا این باعث جداییشون میشه -خب پس پزشک میخوای؟ -نه اصلا با مردای پزشک ابم تو یه جوب نمیره -پس چرا انقدر دس دس میکنی؟ بلند میخندم و میگم بابا همه رو رد میکنه بس که سخت میگیره به من ربطی نداره...از مرحله بابا رد نمیشن که به من برسن -پس خودت کسیو خواستیو بابا نذاشته؟ میخندم بازم -مگه میشه؟تویه خط صافم که بری و بیای حتما کسی بهت پیشنهاد داده و بهت علاقه مند شده...من همیشه فکر میکردم شما بهترین گزینه برای ازدواج با یه پسرید بلند میشم...تمام حس های مسخره دنیا ...دردهای دلم و پشت لبخندهای گنده و قهقهه های بلند پنهون میکنم و میگم نه من یه دختر ترشیدم که هیچ کس بهم پیشنهاد نداده شما یکیو پیدا کن من قول میدم نگم نه بهت زده و گیج نگاهم میکنه... خداحافظی میکنم و میزنم بیرون... میرسیم خونه سر میز ناهار که اینارو تعریف میکنم مامان میگه:ماسخت میگیریم؟چرا انقدر خودتو دست کم میگیری؟ میگم شما درو رو خودتون بستید با هیچ کس رفت و امد نمیکنید فقط خودتونو میبینید خودتونو خیلی دست بالا میگیرید... همه میدونن اگه کسی به بحث ادامه بده دعوا میشه...فقط یه نگاه تحقیر امیز و عاقل اندر سحیف و خاک تو سر بدبختت کنن به من میکنن به غذا خوردنشون ادامه میدن بعدا نوشت:یکی از دوستان یه نظر خصوصی درمورد کلمه ترشیده مه من اینجا استفاذه کردم گذاشتن و منو شماتت کردن... نمیدونم شاید من بد نوشتم... من این کلمه رو برای اون ادم اندازه فرهنگش وبا حالت طنز بیان کردم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۱۷
زیرزمینی

نظرات  (۹)

چقدر سخت و چقدر تلخ احساس همدردی منو پذیرا باشید نمی دونم چی بگم ولی واقعا همینه همیشه ادما اون جور که ما فکرشو می کنیم زندگی نمی کنن همه مشکل دارن یکی انقدر سطح زندگیشون پایینه و یکی ام مثل شما .
پاسخ:
اره فقط مشکلات به اندازه ادماس... حد تحمل منم به اندازه همینه شاید از نظر خیلیا کوچیک بیاد... من جایی درمورد مشکلاتم با کسی حرف نمیزنم... فقط اینجارو دارم برای نوشتن و خالی کردن خودم
دقیقا منم همین طور چند وقته به این نتیجه رسیدم واقعا تو اطرافیان کسی رو ندارم دردامو بهش بگم منم وب زدم که حرف دلم و بزنم توش فکر می کردم میتونم ازاد از هر فکری هرچی دلم بخواد بنویسم ولی بازم نمیدونم چرا نمی تونم دقیقا بیان کنم نمی تونم اعتماد کنم به دنیای مجازی همش می ترسم یکی از اشناها منو بشناسه البته قبلا وب داشتم ولی موضوع شخصی نبود
تو این چند وقت انقدر دلم شکست که دیگه نمیتونم به کسی دل ببندم و از همه دل بریدم
پاسخ:
به این چیزا فکر نکن. حداقل تو وبت خودت باش. پیداهم کردن کردن
الان خانم دکترا دستنیافتنین یا شوهر برای دکترا
پاسخ:
خخخخ... هردوبرادر
ببخشید منو.. سو تفاهم شد..
پاسخ:
خواهش میکنم شما بودی؟
میگما یه چیز دیگه واسه فکر کردن پیدا کن
مثلا درس خوندن
اقا من الان تو فکر این سربازی بی صاحابم.تموم بشه بریم سراغ درس خوندن تو که عصرا بیکاری بشین درس بخون خب . شوهر رو بیخیال
دلم واسه درس خوندن تنگ شده
پاسخ:
واقعا الان فکزکردی مشکل من شوهره؟ الان حس نمیکنی مشکل من بابامه که نمیذاره خودم تصمیم بگیرم؟ بله شما پسرا چون هیچوقت کسی اقا بالاسرتون نبوده نمیفهمید... حس خیلی بدیه یکی به جات تصمیم بگیره و امرو نهی کنه... واقعا که... مشکل من الان شوهره؟؟؟!!! عصرابیکار نیستم اگه باشم کم کم میخونم
به نظر من کلا دختر بودن سخته!! سخت تر بودن از هر رشته ای و شغلی و هرچیزی!! دلم واسه خودم سوخت
پاسخ:
بله دختر بودن سخته
دست نیافتنی....
پاسخ:
❤️❤️❤️
یکم مثبت باش عزیزم
پاسخ:
چشم. ولی مثبتما! نیستم؟
Superb, what a weblog it is! This weblog provides valuable information to us,
keep it up.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی