روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

تعبیر خواب

چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۳:۵۶ ق.ظ
دلم گرفت از دست مریضا...دلم تنهایی میخواد...گوشیو برمیدارم و زنگ میزنم بهش -ناهار باهم باشیم؟ -کی و کجا؟ -ساعت 3 کافه زیرزمین -دیر کردی خبرم کن تق دم کافه ایستادم ماشینو پارک میکنه و پیاده میشه میاد سمتم...میخندم -سلام -نخند بچه پررو...انقدر دلبری نکن با اون خندت به پهنای صورتم میخندم و میگم چرا همه همینو میگن؟ دوتا از همکارای اقام صبح به صبح میان میگن خانم دکتر کلی با خندت انرژی میگیریم ...یکی از مریضام بهم گف خانم دکتر چقدر ملوس میخندی...بعد جالبه بیشتر وقتا خنده هام ازخوشحالی نیس از حرصه دستمو محکم فشار میده و میگه...چشم و دلم روشن واسه همکارای اقا هم میخندی؟دلبری میکنی ؟ -لوس نشو دیگه اگه نخندم که انقدری که من تو اون داهات حرص میخورم که باید تاالان میمردم ناهار میخوریم و میزنیم بیرون ...داره میره سمت ماشین که دستشو میگیرم میکشم میگم نه یکم پیاده روی کنیم -دختر تو جون پیاده روی هم داری؟ -اتفاقا خیلی خستم ....سردرد وحشتناکیم دارم ...دل درد و حالت تهوعم دارم -تهوع؟عمه من بود همین الان 60 تومن خورد؟ -بدجنس یه غذا رو دوتایی خوردیم ولی تو مثل یه خرس گرسنه بودیا!! جدی میشه...این معده درد هات و تهوعت داره نگرانم میکنه...نمیخوای یه پیگیری کنی؟ میخندم و میگم...-حرف این دکترارو باور نکن...میخوان پول دربیارن میخنده -نگران نباش یه زخم ساده است فقط مجبوری بوی دهنمو تحمل کنی -یعنی درمان نداره زخم معده؟ -چرا باید یه مدت طولانی قرص بخورم کلی مراقب رژیمم باشم حرصم نخورم تا خوب بشه بعد دوباره عود کنه...از سرطان هم نترس مطمئن باش سرطان نیس نه بی اشتهام نه لاغر شدم نه سابقه سرطان تو خونواده داریم...اندوسکوپیم یه کار تشخصیشه نه درمانی...تو رو خدا تو واسه حرف من حداقل تره خرد کن... دستمو فشار میده و میگه مگه واسه خنده های به این شیرینی میشی تره خرد نکرد _خوابمو نشونت بدم؟ -ها؟؟؟ خوابتو نشونم بدی؟ -بریم محله قدیم شهر تا ببینیش؟ میریم سمت ماشین و راه میوفتیم به سمت کوچه پس کوچه های تنگ و پردرخت محله های قدیمی شهر... نزدیک دبیرستان سابقم میشیم. میگم همین جاها پارک کن پیاده میشیم میگم اینه یه خونه بزرگ و سنگ مرمر دوبلکس با یه دیوار بیرونی کوتاه یه بالکن بزرگ برای طبقه بالا... از این خونه قدیمی پولدارا... کلی درخت از بالای دیوار کوتاهش پیداس دستشو فشار میدم این خواب منه.... ارزوی این خونه رو دارم... مال یه ساواکی بوده که پولدار بوده... سنگ مرمر و درو پنجره آلومینیومی دقیقا شبک پولدارای قدیم.... - از کجا میدونی مال یه ساواکی بوده؟ -نمیدونم تخیل کردم میخنده دستممو فشار میده و میگه تخیلتم قویه... میدونی ادمای که بیشتر تخیل دارن باهوش ترن؟ همون موقع در خونه باز میشه و یه پیرزن از خونه میاد بیرون... میریم سمتش -سلام حاج خانم وقتتون بخیر شما صاحب این خونه هستین؟ پیرزن لاغر و قد کوتاه خوش رو و خمیده است -بفرمایید -شنیدم میخواین طبقه بالا رو کرایه بدین درسته؟ -بله ولی هنوز به بنگاه نگفتیم شما از کجا میدونین؟ -میشه یه نگاهی بندازم؟ -بله بفرمایید چرخ خریدشو که دستش بود رو میذاره کنار در و داخل میشیم.... یه حیاط بزرگ.... یه باغچه بزرگ با درختای محلی اینجا.... گل محمدی و یاس و گل کاغذی... ته حیاط هم مرغا تو لونشون صدا میکنن.... نه باغچه مرتبه نه حیاط -شما تنها زندگی میکنید؟ بله بچه هام از این شهر رفتن گفتن طبقه بالا رو به یه زوج جوون اجاره بده تا تنها نباشی به زور قفل در ورودی رو باز میکنه.... مثل خونه های تو فیلما یه سالن کوچیکه با یه راه پله عریض که به طبقه بالا راه داره... شما برو بالا ببین من نمیتونم بیام.... البته خرت و پرتای من هنوز اون بالان از پله ها میرم بالا.... -تو واقعا اینجا رو دوس داری؟ اینجا بیشتر مخروبه است -نه دوس ندارم... من عاشق اینجام. یه کوچولو میشه تعمیرش کرد اگه مجبور بشم تو این شهر زادگاه موندگار بشم دلم میخواد این خونه رو بخریم.... طبقه بالا یه سالن بزرگ داره که تمام دیوار جلویی درو پنجره است که رو به بالکن باز میشه.... یه سری مبل قدیمی و قهوه ای فکستنی... یه قالی پوسیده لاکی طرح شکارگاه.... برمیگردم به راه پله... یه در سمت راسته که بازش میکنم یه راهروی باریک که از یه در میخوره به یه اشپزخونه بزرگ با کابینتای فلزی درب و داغون یه قالی چروکیده کمدای چوبی پوسیده.... ته ته اشپزخونه دوتا پله هست با یه در.... حموم اونجاس... با کف سرامیک قهوه ای... یه دوش پر از رسوب.... به مدل حمومای قدیم هم رختکن داره.... -این خونه قدیمیا پر از سوسکه میتونی تحمل کنی؟ -اره بابا سوسکه دیگه... مگه چیه از اشپزخونه میام بیرون یه در سمت راستمه.... وارد میشم یه اتاق 18متری....با یه تخت جیر جیرو.... دو لایه قالی که معلومه یکی یا پوسیده یا تیکه تیکه شده که اینجوری چیدنش.... یه کمد دیواری بزرگ اون ته وباز هم کلی پنجره و در به سمت بالکن.... با این پرده تور چرکای قدیمی.... میرم به سمت بالکن.... یه بالکن بزرگ با یه میز صندلی دونفره فلزی.... وسط شاخ و برگ درختا که کلی صدای مرغ و پرنده میاد... می ایستم لبه بالکن یه لبخند میزنم چشمامو میبندم یه نفس محکم... دستاشو دورم حلقه میکنه...- - اینجا خیلی قدیمیه مطمینی دووم میاری؟ دستاشو که دورم حلقه شده محکم فشار میدم و میگم امتحانش مجانیه -مادر جان دیدی؟ صدای پیرزنه از پایین میاد میریم پایین. دم پله ها دوباره میگه پسندیدی -اره. حالا باید چکار کنیم،،؟ -پول پیش و کرایه رو شماره پسرمو میدم بهش زنگ بزن بپرس... شوهرت نباید بیاد خونه رو ببینه؟ بچه ندارین؟ دستشو محکم فشار میدم.... دستشو دور بازوهام حلقه میکنه و محکم منو به خودش فشار میده.... میخندم و میگم -من مجردم تنها زندگی میکنم.... پی نوشت:دلم گرفت که از مریضا...بلند شدم دست خودمو گرفتم و بردم یه چیکن استراگانف خودمو مهمون کردم...خدا رو شکر که من کار میکنم و پول در میارم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۰۴
زیرزمینی

نظرات  (۱۱)

نمیدونی با این عکس که گذاشتی اول صبحی و شکم گرسنه با دل من چه کردی
پاسخ:
اگه اینجا بودی باهم میرفتیم
یجوری مینویسی ادم تا اخر حس میکنه واقعیته! دمت گرم!
پاسخ:
شما لطف داری ابانای عزیزم
باور میکنی گریه کردم؟ کاش همیشه این رویاهای قشنگت همراهت باشه ت به حقیقت برسه.. دستشو محکم فشار میده.. میدونی محکم فشار دادن دست هزار معنای قشنگ داره..
Chanta soal
dust dari hamchin kesi too zendegit bashe? montazeri? Ya dust dari faqat khiali bashe?
پاسخ:
دوست خیالیه که یه 7_8سالی هست. تازگی ها خیلی نزدیکتر شده وبه دنیای واقعیم راه پیدا کرده. اینجوری یه سیستم دفاعیه برای اروم کردن خودم مسلما چون زاده تخیلمه یه ادم کاملا ایده اله برام چرا دوس نداشته باشم واقعی بشه
نوش جونت. اما ای کاش خونه واقعی بود و اجاره ش میکردی. من عاشق اینجور خونه ها با اتاق های پر از پنجره و نور هستم. یه تعمیر مختصر کلی به خونه صفا میده
پاسخ:
همچین خونه ای واقعا هست ولی من نمیتونم خونه مجردی داشته باشم تو شهرزادگاه
این یه خیال بود
پاسخ:
ترکیبی از خیال و واقعیت
نوش جونت رخساره جان

حالا کی همراهت بود؟

خونه قدیمیا یه جور خوبی اند
اما من تنهایی میترسم
پاسخ:
خودم و خیالم
سلام رخساره جان
سال نو مبارک .... امیدوارم سال جدید همون جوری که باب میلته پیش بره .... خوشحالی هات تنهایی باشه و بی نیاز به حضور دیگران
پاسخ:
سلام عزیزم. ممنون امیدوارم سال خوبی برای شماهم باشه
A motivating discussion is worth comment. I believe that you need
to write more about this subject, it may not be a taboo subject but usually folks don't speak about
such issues. To the next! Kind regards!!
پاسخ:
سلام. شما کی هستی؟ چرا کامنت انگلیسی؟ اگه میتونی منو بخونی پس چرا کامنت فارسی نمیذاری؟
این واقعی بود یا داستان تخیلی؟
هر چی بود که ما رو هوایی کردی دختر جون. ما هم دلمون معشوقه خواست
این واقعی بود یا داستان تخیلی؟
هر چی بود که ما رو هوایی کردی دختر جون. ما هم دلمون معشوقه خواست
پاسخ:
ترکیبی از هردو

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی