روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

چیزی اینجا اغاز نمیشود

سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۳۵ ق.ظ
حقیقت دارد تورادوست دارم دراین باران میخواستم تو درانتهای خیابان نشسته باشی من عبور کنم سلام کنم لبخند تورا درباران میخواستم دوستت دارم و پنهان کردن اسمان پشت میله های قفس اسان نیست توماه را بیشتر از همه دوست میداشتی وحالا ماه هرشب تورابه یاد من می اورد میخواهم فراموشت کنم اما این ماه باهیچ دستمالی از گنجره ها پاک نمیشود خوشبختی رامن همیشه به پایان هفته به پایان ماه و پایان سال موکول میکردم هفته پایان می یافت ماه پایان میافت هنوز در استانه ی در درکوچه بودیم، پیوستگاه ساعت رانگاه میکردم که کسی خوشبختی و جامه ای نو به ارمغان بیاورد ادم هابه همان خونسردی که امده اند چمدان شان را میبندند وناپدید میشوند یکی درمه یکی درغبار یکی درباران یکی درباد و بیرحم ترینشان در برف ای کاشف اتش دراسمان دلم توده برفی است که به لبخندهای تو دل بسته است عکس پنهان کارت بیش از این نم پس نمیدهد ورو نمیکند غمی را که پشت ارایشی ملایم پنهان کرده ای اما نگاه بی پرده ات به من که سالهامشق چشم های تورانوشته ام میگوید دران سوی دنیا و دور از دست های من رسیده تر از سیبی شده ای که حوا به دست ادم داد عشق شکل های بسیاردل انگیزی دارد مثل گل سرخ دردست دختری زیبا مثل ماه بالای کلبه ای برفی اما من گوش بریده ونسان ونگوگم شکل تلخی از عشق کفش و کلاه کردن ازتو خنده به لب اوردنت از من برای کنف کردن این غروب وخنداندن تو حاضرم درنور نیون های یک سینما مثل چارلی چاپلین راه بروم و به احترام لبخندت هربار کلاه از سر برمیدارم یک نفر مراچون سیگاری برلب گذاشته تا اخرین ذره دود کرده است دیگرباید قول دهی که به خواب من نیایی دیگرنمیخواهم در فرودگاه از پله بالارفتن مرا نظاره کنی ومن درهواپیما تامقصد دوچشمان گریان تورا باخودحمل کنم برای ستایش تو همین کلمات روزمره کافی است همین که کجا میروی، دلتنگم نه به خاطر شعر نه به خاطر جور دیگر زیستن خانه ی من برای دونفر کوچک بود به همین خاطر تنها ماندم از من مپرس که چرا دوستت دارم من تو همچون شعری که هرچه دروغ میگویی زیباتر میشوی غمگین مشو عزیزدلم مثل هوا کنارتوام نه جای کسی راتنگ میکنم نه کسی مرا میبیند نه صدایم را میشنود دوری مکن توخواهی بود من اگر نباشم دراین سن و سال اما فقط میتوانم دستت را که هنوز بوی سیب میدهد بگیرم وباز گردانمت به صبح افرینش از پروردگاربخواهم به جای خاک و گل و دنده گمشده من اینبار قلم مو به دست بگیرد وتورابه شکل اب بکشد جهان جای عجیبی است اینجا هرکس شکلیک میکند خودش کشته میشود
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۱۷
زیرزمینی

نظرات  (۲)

I'm not sure exactly why but this blog is loading very slow for me.
Is anyone else having this issue or is it a problem on my end?

I'll check back later on and see if the problem still exists.
شعر از خودتونه؟
پاسخ:
مسلما نه این اسم کتابشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی