روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

همسر

شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۳:۳۵ ق.ظ
خودمم نفهمیدم چی شد که شروع کردم باهاش حرف زدن... باهاش درد دل کردن... انقدر از دست بابا حرص خوردم که داغ دلم تازه شده بود... وقتی نشسته بودیم کنار منقل تا ذغال ها اتیش بگیرن... اون به شوخ طبعیش ادامه میداد و مدام تو مغز من میچرخید که اینجور مردها چجور مردهایی هستن...بهش گفتم خدا خیلی دوست داشته که همچین زن ارومی بهت داده...بهش گفتم این زنا واسه زندگی خیلی خوبن گفتم من و اجی مثل بابا ادمای عجولی هستیم ولی داداش ادم ارومیه...گفتم خب شرایط اون فرق میکنه من همیشه دختر بودم و محدود...اون پسر بود و ازاد هرکاری بکنه کسی چیزی بهش نمیگه...گفتم مردای خانواده هیچوقت به یه زن احترام نذاشتن هیچوقت همسر و همراه نبودن همیشه رئییس و رهبر بودن...فقط فرمون دادن و هر کاری خواستن کردن...بابا همیشه فکر میکنه خودشه که درست میگه خودشه که عملش درسته فکرش درسته...گفتم اجی هم همینجوره...گفتم همیشه از دختر بودنم متنفر بودم...تمام تلاشمو کردم وضعیتمو عوض کنم...عوض شد ولی بازم نه اونقدری که من میخواستم...حالا اروم تر شدم...کمتر منفجر میشم...بیشتر حرص میخورم...یکم که این حرفارو زدم تازه دیدم دارم با یه مرد متاهل که نه سنش نه شغلش نه فکرش نه هیچ چیز دیگه ایش به من نمیخوره درد دل میکنم...دارم تابو میشکنم...دارم کاری میکنم که یه نفر دلش برام بسوزه...یا شایدم منو احمق فرض کنه...یکم دیر شده بود ولی بلند شدم و رفتم...به این فکر نکرده بودم شاید زنش دوست نداره...بس که این مرد سربه زیره و تو هرلحظه بعد از 11 سال هنوزم نشون میده که زنشو دوس داره شاید تونستم باهاش حرف بزنم...مردی دیده بودم که خیانت نمیکنه...خونوادشو به همه چی ترجیح میده...ارومه...حالا میدونست که بهم خوش نمیگذره...حالا بیشتر شوخی میکرد بیشتر سعی میکرد میل منو بپرسه...نمیدونم چقدر از حرفامو فهمید ولی چیزی نگذشت که برگشتم سر خونه اول...این مردم خیانت کرده...این مردم سر و گوشش جنبیده یه جایی شنگیده یه جایی زن و بچشو ازار داده و قلبشون و شکستهوقتی رسیدیم مامان با کلی امید و ارزو شروع کرد درمورد بیماریش حرف زدن...اینکه داره بهتر میشه...وبابا شروع کرد مسخره کردنش که تو هیچوقت خوب نمیشی و بیماریت به سمت بدتر شدن پیش میره...تحقیرش کرد لذت برد از اینکه دلش رو داره میشکنه...بغض کرد مامان و من گریه کردم...اشک هام سرازیر توی دلم...همه مردها همینن خوب و بد ندارن...انگار لذت زندگیشون اینه که یه نفر رو تحقیر کنن...منفجر شدم...شروع کردم سر بابا داد زدن...بهش گفتم مگه این زن دشمن خونیته...بهش گفتم چرا فکر میکنه از یه فوق تخصص بهتر میفهمه...دیگه اینجا منم دکتر سر هرکسو بتونه کلاه بذاره سر منو نمیتونه...بیماره مامان کنترله وداره رو به بهبود میره...بهش گفتم بدجنس ترین ادم دنیاست...و توی دلم بارها و بارها گفتم که ازش متنفرم و زندگی هممون و سیاه کرده و دل هممون رو شکونده...حداقل دل من و مادرمو...زورش به داداش نمیرسه ...اجی هم تا حرف بهش میزنه طلاقشو پیش میکشه و نمیذاره ادامه بده...تحقیرم کرد...بهم توهین کرد...مثل همیشه تهدیدم کرد که بلند میشه و میزنتم...مامان بللند شد و رفت دستشویی و کلی طولش داد و برنگشت...داداش رفت که درس بخونه...ومن نشستم یکم بعد...دوتا الپرازولام دوتا سرترالین ویه لیوان بزرگ شراب...نفهمیدم کدوم وری بیهوش شدم...وصبح طبق معمول همیشه که حرص میخورم با تب و گلو درد از خواب بیدار شدم...انقدر بدنم کوفته بود و داغ بودم که نرفتم مرکز
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۲۱
زیرزمینی

نظرات  (۲۲)


چقدر تلخ و دردناک
پاسخ:
غرغرو وار نبود؟
سلام خانوم دکتر...امیدوارم الان حالت بهتر باشه
مردا همینن فکر میکنن مغز برترن
راستی میتونم رمز رو داشته باشم؟
پاسخ:
سلام ببخشد فقط برای خودم نوشتم... ارزش خوندن نداره
سلام دکتر جان
حتی اگر غر هم زدی کار بسیار خوبی کردی ،گاهی انقدر دیگ صبر ادم لبریز میشه که باید یه عکس العملی انجام بده تا یه کمی سبک بشه
اگه فکر میکنی با نوشتن اینجا ارومتر میشی تا دلت میخواد غر بزن ،شاید کمترین فایده نوشتن همین باشه
به نظرم با خودت خیلی مهربون نیستی ،وجودت و سلامتی روحی و جسمیت احتیاج به محبت و توجه بیشتری داره
روانشناسی میگفت پنج نفر نقش اول و اساسی در زندگی شما ایجاد میکنن که پنج نفر اصلی زندگی شما هستن و باید حداکثر توجه و مراقبت رو به اونها داشته باشین
١-خودت ٢خودت ٣خودت ٤خودت ٥دیگران
هیچ چیز از خودت تو این زندگی مهمتر نیست ،مراقب خودت باش
پاسخ:
سلام سمانه عزیزم. اره اینجا تنها جاییه که بی دغدغه میتونم غررررر بزنم. تو واقعیت انقدر غرغرو نیستم. چه جمله قشنگی هیچی از خودم مهمتر نیست. گاهی وقتا ادمای اطرافم باعث میشن حس وحشتناکی به خودم داشته باشم. وقتی ادما تمام عقده های زندگیشونو سرتو خالی میکنن محکم بودن کار سختیه
ّبرات آرامش آرزو میکنم
خود پدرت هم با این همه خشم و بغض نمیتونه زندگی آرومی داشته باشه...
پاسخ:
منم از خدا صبر میخوام. ممنونم
رخساره جون، باید سعی کنی از نظر مالی خیلی مستقل بشی و بعد مادرت رو برداری و از اون شهر بری. بذار پدرت با خودخواهی و غرورش تنها بمونه. من اگه بودم طرحم که تموم میشد میرفتم یه شهر دیگه برا کار و زندگی، وقتی شرایطم خوب میشد مادرم رو هم همراهم میبردم. یه آشنایی داشتیم که همین شرایط شما رو داشت. سر پیری بچه ها و همسرش ترکش کردند. آخر عمری پشیمون شده بود از کارهاش ولی دیگه کسی دور و برش نبود.
خودت رو ناراحت نکن. ان شاءالله تخصص قبول میشی و مدارج عالی رو طی میکنی و یه روز همین پدرت مجبور میشه به احترامت از جاش بلند بشه و با افتخار بگه این دختر منه. هرچند آدم های مغرور خیلی براشون سخته که به اشتباهاتشون اعتراف کنند.
پاسخ:
سلام رافایل عزیزم... من ادم این کارا نیستم. شاید یکی از دلایلی که خواهرم اول شوهرکرد بعدم از این رفت همینایی که تو گفتی بود. ولی من نمیتونم خونوادمو ترک کنم و برم باخیال راحت زندگیمو ادامه بدم. حرف تو درسته و میدونم برای سلامتی خودم باید اینکارو بکنم ولی از نظر عاطفی من هیچوقت نتونستم دل ببرم. نتونستم کسی یا چیزیو پشت سر بذارم. واسه من ادما تموم نمیشن فقط کمرنگ و پررنگ میشن. مرسی که هستی رافائل عزیزم
به نظرم کلیتش بیشتر دردناک بود
غرغرهاشو خودت احساس کردی
تو متن به چشم نمیومد
رفتار پدر رفتار اون آقا کل فضای متن رو در بر گرفته بود
پاسخ:
مرسی که با اینهمه دقت خوندی. باید با درد ها کنار اومد و با زخم ها سالم زندگی کرد. سعی میکنم کم غربزنم
سلام رخساره جون
چه دل پردردی.... فکر کنم شما هم همون مشکلی رو دارید که من دارم !!!!از دست دادن طاقت برای زندگی اجتماعی!!!به خدا این مردم برای درست شدنشون فقط یه راه هست :منفجر کردن ناخودآگاه جمعیشون !!!
پاسخ:
سلام. کاملا باهات موافقم گاهی باید بعضی جاهارو منفجر کرد تا نسل بعضی ادما ور بیوفته. خدا فقط به هر دوتامون صبر بده که بیشتراز هرچیزی بهش نیاز داریم
منم یه زمانی سرترالین و کلرادیازپوکساید می خوردم . مواظب خودت باش مسموم نشی اوور دوز نکنی خانوم جون آخه شنیدم بنزودیازپین ها نباید با الکلی ها استفاده شن سطح غلظتشون تو خون بالا می ره. حالا نمی دونم درست گفتم یا نه دکتر که نیستم.
پاسخ:
بله هر دو متابولیسم کبدی دارند وسطح همیدیگه رو افزایش میدن و من از عمد باهم خوردم. البته شما از این کارا نکنید بالاخره من بهتر دارو ها رو میشناسم و خطراتشون رو میدونم
داشتم کامنتا رو ورق می زدم دیدم قدیم برام یه کامنت گذاشته بودی گفتم بیام سری بزنم ناراحت شدم دیدم سر دماغ نیستی....
پاسخ:
سلام. ممنون که سرزدید
چقدر صحنه هایی اشنایی واسم بود
پاسخ:
❤️❤️❤️❤️
با سلام
متاسفانه ما مردهای ایرانی اغلب اینجوری هستیم....
پاسخ:
سلام. بله متاسفانه
شوکه شدم!!!
پاسخ:
نشو!!! فقط یکم چیزای بیشتری از من میدونی وگرنه همه ادما ازاین چیزاتو زندگیشون دارن
فقط رخساره
یادت باشه که پزشکی..
همیشه یادت باشه
وقتی که خواستی قرص بخوری و شراب یادت باشه داری به بدنی آسیب میزنی که سوگند خوردی هواشو داشته باشی..یادت باشه..
یادت باشه هوای خودت رو خیلی بیشتر باید داشته باشی..
و به یاد تمام بیمارانی که با دستای تو شفا گرفتن..و با حرفای تو آروم شدن..
دلت آروم عزیزم..
پاسخ:
سلام عزیز دلم... اگه همین فکراهم نبود که تموم میشدم... نگران نباش عزیزم قرصا همیشه هم ضرر ندارن شرابم همینطور فقط سیگاره که همیشه ضرر داری ممنون عزیزدلم با این ارزوی قشنگت
من ...
حس میکنم ...زندگی اینده ی من ...زندگی مادر و پدرتھ...
خیلی بابات ..ب علے شبیهه ...
ولی همیشه ب این فکر میکردم ک اگه ازدواج کنیم ...در اینده بچه هامون لااقل خوشبخت خواهند بود و ب این افتخار میکنن ک پدرشون پزشکه ...
و هیچ اشکالی نداره ک هزار بار خوردم کنه و غرورم بشکنه ...
اشتباه میکنم ؟نه
پاسخ:
سلام عزیزم... نمیدونم بهت بگم اشتباه میکنی یا نه... نباید غرورتو بشکنه.... باید بهت محبت کنه... روزی صد بار بغلت کنه... تو و بچه ها شو دوست داشته باشه و خودخواه نباشه... باید خیلی. خیلی محکم باشی تا از نظر روانی سالم باقی بمونی و مثل مادر من نشی عزیز دلم ارامشو از خدا برات میخوام و یه دنیا عشق
سلام رخساره جان...امیدوارم الان دیگه حالت کاملا خوب خوب باشه
عیدت مبارک....انشالله توی سال جدید لبخند از لبت محو نشه:)
پاسخ:
سلام لیموی عزیزم عید توهم مبارک امیدوارم به هرچی خیره برات و دلت میخواد برسی
۰۳ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۰۵ ربولی حسن کور
سلام
فقط میتونم بگم متاسفم
پاسخ:
سلام
درکت میکنم. فک کنم همه ادما تجربش کردن سخته ولی مطمئن باش یه روزی میاد. که همه اینا جبران میشه می تونی تمرکزت رو از رو مردا و رفتاراشون برداری. رو چیزایی نمرکز کن که به مردا ربطی نداشته باشه و دوستشون داری در ضمن. در مورد خیانت مردها به زناشون فک می کنم ما زنا خودمون یکی از دلایلشیم مردهایی هستند که قلبشون مریضه و با دیدن زن هایی که پوشش مناسب ندارن تحریک میشن این خودش یکی از دلایلی که پایه های خانواده هارو سست کرده و خب ما زن هاا یه جوری داریم به هم حیانت میکنیم. و چوب این خیانت به ما هم میخوره
دختر جون تو هم خوشبختی. کی گفته فقط با شوهر قراره خوشبخت بشی. حالا یه شوهر مثه من باشه یه چیزی وگرنه کلا سعی کن خودتو با چیزایی که داری خوشحال کنی.
پاسخ:
واقعا از حرفام این برداشتو کردی؟ متاسف شدم برای خودم
سلام خانم دکتر.
خوب هستین? من اینترن سابق هستم که قبلا سایتتون رو دنبال میکردم و گاهی ب اسم اینترن کامنت میزاشتم. مدت زیادی وقت نکرده بودم بیام.ولی تو دوره ی اینترنی گاهی خاطرات و نوشته هاتون برام مرور میشد.مدتیه طرح رو شروع کردم. امروز یاد شما افتادم و اومدم دل نوشته های قشنگتون رو بخونم. این متن رو ک خوندم راستش ناراحت شدم و یاد اون خاطره افتادم ک پدرتون سکته کرده بودن و حال اون وقت شما. میدونید ک همه ی زندگی ها کم و بیش تلخیای خودشونو دارن. امیدوارم الان دوباره آرامش ب سراغتون اومده باشه.
اینترن سابق
پاسخ:
سلام... ممنون که سرزدی... اگه وب داری ادرسشو بذار منم از خاطرات تو بخونم
جدی جدی شراب؟
پاسخ:
بله جدیه جدی
۲۱ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۳۷ آواز باران. نیستان
خانم دکتر میبخشید اینم داستان نیست که ها؟ واقعیته؟
اگه واقعیه و داستان زندگی خودتونه امیدوارم مشکلتون حل شه و به آرامش برسید!!!
پاسخ:
واقعیته ولی زندگی چند نفره نه یک نفر ممنون برای ارزوی خوبتون
پدر نباید ایطور باشه. همسر نباید اینطور باشه اصلا انسان نباید اینطوری باشه! چقدر درناکه.
قدر مادرتونو بدونید!
چی بگم والا!!!
پاسخ:
ایشالا که قدر همه رو بدونم و دست از غرغر بردارم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی