روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

یک زن مثل دیگران

جمعه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۵۴ ق.ظ
وایساد جلوی اینه و رژ قرمزشو محکمتر کشید... قرمز جگری پررنگ... نمیخندید... میدونستم این قرمز پررنگ یعنی چی... گفته بود بریم بیرون... گفت برم دنبالش چون خیلی وقته تفریح نرفته... حالا با ماشین راحتتر بود... برس رژ گونه رو برداشت دوتا سایه پررنگ روی گونه هاش زد... موهاشو ریخت توی صورتش... یه خط چشم کلفت و طولانی کشید... حالش خوب نیست... شاد نیست... معلومه... دختری که انقدر ارایش میکنه میخواد چیزی رو پشت لب های قرمزش و خط چشم سیاهش مخفی کنه... لباسشو عوض میکنه... _بریم؟ _بریم سوار اسانسور که میخوایم بشیم مرد جوان همسایه رو میبینیم...لبخند بزرگی میزنه و خیلی صمیمی تر از همیشه شروع به خوش و بش میکنه...مرد تعجب میکنه ولی جواب میده...مدام شال قرمزشو بازتر میکنه و موهای تازه رنگ کردش و گردنشو بیشتر در معرض دید میذاره...با لوندی خداحافظی میکنه و میریم سمت ماشین من..باز میشه همون ادم ساکت و اخمو-این کی بود میشناختیش؟-اره مردیه که خونه طبقه بالا رو اجاره کرده برای الواطی هاش -هوم...کجا برم؟-کافه لب اب خوبه؟میخوام سیگار بکشم...سر راهم یه جا وایسا سیگار بگیرم-باشه...یه جای تازه باز شده تو فضای ازاد...بد نیست...راحتم میشه سیگار کشیدمیدونم قبل ازدواج به شوهرش قول داده بود دیگه نکشه...ولی نمیپرسم چیزی و بسته سیگار خودم که تقریبا کامله بهش میدم...کافه دور نیست...تب دارم...دیدن اینهمه مریض ...روزانه داشتن چندتا دعوا...ترس من از مردهای مریض که مبادا کتکم بزنن و همکارایی که اذیتم میکنن...کنارش حرص خوردنای مداوم من باعث میشه مدام سرما بخورم و تب کنممیرسیم...ماشینو پارک میکنم...دورترین میز  از بقیه رو انتخاب میکنه ...میشینیم...هنوز کامل ننشستیم که سیگارشو روشن میکنه...منو رو میارن...قهوه و وافل سفارش میدیم...داره چاق میشه...دیگه خیلی نگران هیکلش نیست...-تعریف میکنی؟حرفای دیشبت عجیب غریب بود...یه پک عمیق تا ته سیگار یه اه بلند و خاموش کردن سیگار و روشن کردن بعدی...-به بابام گفتم...گفتم تو خونه خودم تو تخت خودم با یه زن دیگه بوده...خبرشو ف بهم رسوند...دستش رو شده بود...جای انکار نداشت...با کارمند خودش...هزار جای دیگه هم اینکارو کرده بودن...باور میشه؟مثل حیوونا حتی توی راه پله...دختره 18 سالشه...احمق...هم دلم میسوزه که بخاطر کار این کارارورکرده هم احساس میکنم یه ادم هرزه است...خودمم نمیفهمم...-خب بابات چی گفت؟-یه دو روزی ناراحت بود....اومد معذرت خواست گفت منو دوس داره...گفت تقصیر منه که انقدر شیفت میدم...فکر کن...تقصیر من...صد بار اینا رو بهش گفته بودم...گفته بودم تا درسم تموم نشه کارم زیاده و چیزی دست خودم نیست...گفته بودم شاید خیلی وقتا نباشم...نتونم فعلا بچه دار شم...شاید خیلی وقتا خسته باشم...حالا اشکاش سرازیر میشه...-فکر کن...تقصیره منه که خسته میشم...تقصیر منه که اون میره سراغ یکی دیگه بدون اینکه حتی قبلش بهم بگه چی ازم میخواد...باورم نمیشه...منو چی فرض کرده یه ادم احمق...رخساره...چقدر احمق بودم...چرا انقدر راحت حرفاشو باور کردم...من که توی اینهمه سال حرف هیچ مردیو باور نکردم یهو چرا حرفاشو باور کردم...احمقانه باور کردم دوسم داره...من که دوسش نداشتم...چرا زنش شدم؟نمیدونم چی بگم...میشینم روی صندلی کنارش...دستشو میگیرم...اشکاشو پاک میکنه و سیگار بعدی رو روشن میکنه...-خب بابات چیگفت؟-حدس بزنحدسم اینه که گفته جدا شو هنوز بچه ای درکارنیست...تازه سی سالش شده و کار وزندگی موفقی داره مشکل مالی نداره و داره دوره تخصصش رو میگذرونه...حتما گفته جدا شو...ولی بازم چیزی ننمیگم و میگم نمیدونم-گفت بابا حالا یه اشتباهی کرد تو گذشت کن...دیگه تکرار نمیکنهچشمام چهار تا میشه...-خب داداشت چی گفت-گفت ادم باید یه جاهایی چشماشوببنده...زندگیو که نمیشه همینقدر راحت خراب کرد...فکر کن...خراب...انگار من این زندگیو خراب کردم...رخساره...باورم نمیشه...یعنی این ادم فقط س..ک..س تو زندگی ما براش مهمه؟...روز اول بهش گفتم کاری نکن که بشه پیرهن عثمون و ابروی منو ببری...مگه کم دیده بودم مردای اینجوری؟بهش گفتم ابرومو نبر...برد...تحقیرم کرد...چی میخواست ازاون دختر که من نداشتم؟فقط خوشگلی؟فقط هیکل خوب؟فقط س..ک..س؟من که هر سازی زد رقصیدم...گفتم فقط کارم...هیچی ازش نخواستم جر کارم...خودش گفت کار کن درس بخون...خودش بیشتر از همه اصرا داشت...حالا هم بهم میگن بمون و باهاش زندگی کن...از ف متنفرم...چرا به من گفت...حالا دونستنش چیو عوض کرد مگه؟جز اینکه این حجم تحقیرو به من داد؟چی میگن تو این فیلما که مردا رو از ابرو میترسونن ومیرن به زنشون میگن؟همش کشکه...-خب تو چکار کردی؟باز اشکاک سرازیر میشه و میگه هیچی عین احمقا برگشتم خونش...گفت دیگه از این غلطانمیکنه...بهش گفتم حتی نگاهمم حق نداری بکنی...دستت نباید به من بخوره...دیگه هم هیچوقت تو اتاق من نمیای...با تمام وجودم ازت متنفرم و هرگز این نفرت از دلم بیرون نمیره...بهش گفتم اگه من جای تو ازاین غلطا میکردم چی...بازم قصه همین بود؟گفت اره منم چشمامو میبستم و میگفتم اشتباه کردی...اره ارواح خیکش...خودشو جر وا جر میکردوا میرم...این اسمش متاهل بودنه؟تعهده؟زندگیه؟-خیلی احمقم نشستم اینجا و بخاطر اون احمق گریه میکنم...من چقدر خرم...سیگارشو خاموش میکنه...بسته خالی سیگار و له میکنه و فندکمو پس میده...-من میرم حساب کنم...هنوز بهت زدم...از پشت شیشه میبینمش که با پسر جوونی که پشت پیشخوان ایستاده چقدر خوش و بش میکنه و بلند بلند میخنده...یادم به اوایل اشناییشون میوفته...چقدرشوهرش کارای هیجان انگیز میکرد که بهش بگه خیلی دوسش داره...چقدر همه بهش میگفتن این پسر خیلی دوست داره...چقدر خود من بهش حسودی کردم...هنوز دوسالم نشده...چجوری اینهمه دروغ گفته؟چرا پدر وبرادرش بهش گفتن این کارو کنه؟البته با این وضعیت طلاق میگرفت چی به دست میوورد؟جز میشد یه زنه مطلقه تو این جامعه...حالا فوقش بعدشم باز گیر یه مرد دیگه میوفتاد اونم لنگه شوهرشمیاد سمتم...میگه بریم ارایشگاه؟-ارایشگاه!-اره میخوام موهاموپسرنو بزنمشوهرش عاشق موهاش بود...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۱۸
زیرزمینی

نظرات  (۱۷)

۱۸ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۳۵ تبادل لینک رایگان
. همان طور که باید بدانید داشتن لینک در صفحاتی با پیج رنک بالا تاثیر بسیار زیادی در رتبه و سئوی شما در گوگل خواهد شد ، این وب سایت با تمامی وب سایت ها و وبلاگ ها با هر پیج رنک و رتبه ای ، تبادل لینک میکند ،، این سیستم کاملا اتوماتیک بوده و شما به راحتی و در کمترین زمان میتوانید با ما تبادل لینک داشته باشید و لینک تون رو ثبت و مشاهده کنید
مردا چقد کثیف بودن نمی دونستم صد سال سیا ام نمیخوام متاهل شم والا
پاسخ:
چی بگم... شایدم نشه همه رو به یه چوب زد
براش متاسفم. ولی همه ی مردا اینجوری نیستند. حداقل توی فامیل خودم چنین مردایی نداشتیم. جامعه ی ما مشکل داره. جامعه ای که فرهنگ و اخلاقیات حرف آخر رو توش میزنه. جامعه ای که مردها و زن هاش تربیت نشدن. جامعه ای که اونقدر به ظاهر زنان و پوشاندنشان اهمیت داده که برای مردها زن صرفا با ظاهرش شناخته میشه. جامعه ای که آمار جراحی های زیباییش سر به فلک میذاره. زنانش یاد نگرفتند خودشون رو باور کنند و دائما به دنبال تغییر قیافه هستند. زنانی که وقتشان را با سالن های زیبایی و آخرین متد زیبایی و ... پرمیکنند و کتابخوانی و ورزش جایی در زندگیشان ندارد. جامعه ای که مردان فقط به دنبال کسب درامد بیشتر و تقویت قوای جنسی خود هستند تا ثابت کنند میتوانند از پس چندین زن بر بیایند. مردانی که به ایشان اجازه داده شده ببینند و متلک بگویند و هرزگی کنند درحالیکه صرفا زنان باید خود را بپوشانند. جامعه ای که روحانیش بر منبر میگوید زن برود برای شوهرش برقصد و دلبری کند که یک وقت خدای نکرده مرد سراغ دیگری نرود. وقتی فرهنگ جامعه ای بر کمر به پایین مردها تاکید کند و روسری زن ها، دیگر از آن جامعه چه انتظاری میتوان داشت. صد افسوس.
ولی همه مردها را به یک چشم نبینیم. بعضی هایشان در این جامعه بیشتر از ما عذاب میکشند.
پاسخ:
سلام رافایل عزیزم چه نظر خوب و کاملی. مرسی که وقت گذاشتی... رافایل جالبیش اینجاس وقتی با مردهای اطرافم درمورد خیانت حرف میزنم انقدر براشون روتین و عادی شده که انگار اگه غیر از این باشه عجیبه... و در اخر خیلیم راحت برمیگردن میگن خب با یکی دیگه گرفتنش خب که چی مگه ادم سر این زندگیشو بهم میزنه؟ طلاق بگیره که چی بشه؟ بشه انگشت نما و بدبخت مجبور بشه با یه پیرمرد یا مردی که عیبای خیلی بزرگی داره ازدواج کنه؟ یعنی اون مرده این کارا رو نمیکنه؟ خب معلومه که میکنه پس بهتره بمونه و زندگی کنه... وقتی دید خودشون از همجنساشون اینه چرا دید من بد نباشه؟!
متاسفانه داستان زندگی خیلیاست هرچند کلی هم زنای بد داریم
پاسخ:
فقط من نمیدونم زن بدا رو چرا من نمیبینم فقط مرد بدا داستانشون به گوش من میزسه
۱۹ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۵۴ آواز باران در مه
سلام.
این داستان واقعی بود یا زاییده ی تخیلات تون؟ در هر صورت حیف! چرا باید اینطور بشه؟!!!
۱۹ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۵۴ آواز باران در مه
سلام.
این داستان واقعی بود یا زاییده ی تخیلات تون؟ در هر صورت حیف! چرا باید اینطور بشه؟!!!
پاسخ:
یه داستان کاملا واقعی
عه چقدر زود جواب دادید.
پاسخ:
اتفاقی بود به دل نگیر
فقط می تونم بگم خاااااااااک عالم ... :/
پاسخ:
واقعا
احتمالا تو اون محیط و جامعه بخاطر مردسالاری، حق زیادی تو اجتماع به مردها داده میشه که حتی اگه خیانت هم بکنند اشکالی نداره. اما تو خیلی از شهرها اینطور نیست و خیانت مرد قبح زیادی داره.
امیدوارم سرنوشت دوستت ختم به خیر شه و هر چی براش بهتره پیش بیاد
دلم گرفت از حسی که تو این لحظه داره و این حجم از تنهایی و بی پشت و پناهی رو داره تجربه میکنه
پاسخ:
نمیدونم یعنی فقط تو شهر ما اینجوریه؟جاهای دیگه مردا اینجوری حرف نمیزنن وعمل نمیکنن؟حس تنهایی به کنار ادم از این همه حجم حقامت پدر و برادرش تعجب میکنه...شایدم اونا هم سنگ خودشونو به سینه میزدن
داستان تلخی بود اما اینا حرفای دوستتونه باید حرفای شوهرش رو هم شنید تا بشه قضاوت کرد .
البته خیانت کار بسیار زشتیه و پسندیده نیست و.......
در ضمن همه ی آدما چ مرد و چ زنش مثل هم نیستن
پاسخ:
خیانت به نظرت جایی برای شنیدن حرف میذاره؟هر دلیلی هم بیاره میتونه توجیه کننه باشه؟توجیه کننده س.ک.س؟نه نمیتونه البته نباید همه رو با یه دید دید
۲۲ فروردين ۹۶ ، ۰۶:۴۵ سیدمحمدجواد
به هیچ وجه توجیه نمیشه ولی دلیلش مشخص میشه
متاسفانه
متاسفانه
متاسفانه
مردا تنوع طلبن و معمولا دلیلش اینه
پاسخ:
اگه برعکس بود چی؟ اگه زنه این کارو میکرد انقدر راحت کنار میومدین با تنوع طلب بودنش. سرشو بخوره تنوع طلبیش
اتفاقا من تا دلت بخواد زن ناجور دور و برم دیدم.. گاهی اوقات دلم به حال بعضی مردها میسوزه.. زن خیانتکار.. دیدم که دارم میگم.. حالا زن بساز و خوب کم پیداست.. همانطور که مرد خوب کم پیداست.. جنسیت مهم نیست.. منش طرف مهمه..
پاسخ:
گاهی منم دلم میخواد جای مرد ناجورزن ناجور ببینم... البته که جنسیت مهم نیس
چ قد وبتون ضد مرد خانوم دکتر :/ هر چند عقیده دارم همه ی مردا همینطورن :|
پاسخ:
خب چیزایی که توی اطرافم اتفاق میوفته باعث میشه به این باور برسم
پس خانم دکتر باحوصله
نه نه حرفمو پس میگیرم همون خانم دکتر بی حوصله
نه کامنت میذارم:)))))
یه سئوال: شما چرا اصلا ایموجی نمیذارین؟ آدم نمیفهمه در جواب به کامنتا چه حالی هستین
نه کامنت میذارم:)))))
یه سئوال: شما چرا اصلا ایموجی نمیذارین؟ آدم نمیفهمه در جواب به کامنتا چه حالی هستین
پاسخ:
چون همیشه باگوشی میام. بذارمم دیده نمیشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی