روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

...

جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۰۳ ق.ظ
یه تیکه چوب از توی پارک برداشتم که ببرم برای تکیه گاه گیاهم ازش استفاده کنم...گفت بده برات تمییزش کنم...با ابزار نوی ماشینش شاخه های اضافشو برام زد و صاف دادش دستم...شیرینیش از تمام کارایی که برام کرده بود بیشتر بود...یعنی خودش میدونست با همین کار ساده چقدررررررر خوشحالم کرده پی نوشت:کوتاه نگار ها معمولا خاطرات یا فکرهایی هستن که یهو به مغزم هجوم میارن و برای اینکه از ذهنم خارجشون کنم اینجا مینویسمشون
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۲۱
زیرزمینی

نظرات  (۱)

این دقت به جزیی ترین علاقه ها خیلی می چسبه
پاسخ:
خودمم نمیدونستم انقدر برام مهم ممکنه باشه...چون برادر و پدرم از این کارا نمیکنن حتما برام مهم و دلچسب بوده