روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

این شباهت های متفاوت هر روز اشکارتر میشود

دوشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۳۱ ق.ظ
توجه:نوشته هایی که برچسب داستان های یک پزشک میخورن یعنی کل ماجرا داستانه باقسمت هایی از واقعیت.لزوما زندگی من نیستند.لزوما برای کسی اتفاق نیوفتادند.معمولا من داستان هامو با ایده از زندگی اطرافیانم مینویسم.داستان زیر که میخونین داستانیه حاصل مخلوطی از سه زندگیه واقعی و تخیلی.که من خودمو جای شخصیت اصلی داستان گذاشتم و مینویسم که بدونم بودن در شرایط مشابه چه حسی میتونه داشته باشه و شاید اینجوری ادم های اطرافمونو با مهربونیه بیشتری قضاوت کنیم انقدر کامنتای عجیب و غریب گرفتم سر این نوشته که مجبور شدم توضیح بدم گفت حالا از بین شما کی از همه نازدار تره؟ خندیدم و گفتم در برخورد با پسرا یا کلا؟ خندید و گفت کی از همه پسر تره؟ گفتم من ترجیحم اینه که اینجوری باشم ...اینجوری راضی ترم گفت کی ماجراهای عاشقانش بیشتره؟ گفتم کی از هم دعوا بکن تره و خندیدم گفت تو خیلی جذابی برای پسرا بیخیال نگاهش کردم و گفتم برعکس میگن که گفت تو قشر خاصی از پسرا عاشقت میشن...پسرایی که تو یک نگاه عاشق نمیشن...پسرایی که دنبال یه ادم قوی ان گفتم پسرایی که دنبال یکی ان که خرجشونو بده؟ گفت نه پسرایی که بعد از 12 سال یادشون نمیوفته باید برن سراغ یکی دیگه ...گفت پسری که عاشق تو میشه...مدیونه خودشه واسه همین نمیذاره بره...نمیتونه بره خندیدم و سری تکون دادم که یعنی برام مهم نیست و گفتم من اتفاقا خیلی دختر ضعیفیم فقط ادای قوی ها رو در میارم گفت پسرا یه دختری میخوان که تو سختی کنارشون باشه...بار زندگی رو با هم به دوش بکشن حتی اگه بشکنن...تو میگی ضعیفی چون درون خودتو میبینی...حس ترست تو سختیا...ولی تو پای همه چی می ایستی و زندگیتو میسازی بدون اینکه کمک بخوای...همه ادما یه جایی کم میارن و میزنن زیر گریه ولی یکی کمک میخواد و ادامه نمیده یکی مثل تو گریه اشو تو تنهایی میکنه و باز پا میشه ادای خنگا رو درمیارم و میگم مجبورم اخه هیچکس منو نمیخواد نمیفهمم چرا این حرفا رو میزنه و میگم من همون دختریم که شبیه دخترا نیس...همون مردیم که ادای دخترارو در میاره...همون دختری که هیچ مردی عاشقش نمیشه... میخنده و میگه...من مردم...بذار تو این چیزا من نظر بدم...کی این حرفا رو بهت زده؟اره تو اون دختری نیستی که پسرا تو نگاه اول غرق قیافه و ناز و عشوه اشون بشن...تو اون دختری هستی که پسرا...ده درصد پسرا...وقتی شناختنت میشی زن رویا هاشون...همون دختری که نمیشه فراموشش کرد... نمیدونم داره حرف جوونیای خودمونو میزنه یا من زیادی خوش بینم...نمیتونم ازش بپرسم...نمیگم کسی که زد زیر همه چیز تو بودی...کسی که ادعای عاشقی داشت تو بودی...کسی که میگفت عشقش ابدیه تو بودی...کسی که ازدواج کرد تو بودی...کسی که تو بغلت گریه کرد من بودم...کسی که دوباره سرجاش ایستاد من بودم...کسی که یاد گرفت تو تنهایی اشکاشو پاک کنه من بودم...نگفتم حالا که برگشتی ...برگشتی که چی اصلا...نگفتم که من و تو حالا دیگه هیچ شانسی نداریم... دستمو گرفت و گفت احمق بودم که اون سال ها کاری کردم که از دستت بدم...من به خودم مدیونم که الان ندارمت... گفتم میشه دستمو ول کنی؟ نگفتم که چندشم میشه از اینکه بهم دست میزنی...نگفتم که نمیخوام باشی دستمو فشار داد و اروم ول کرد...سرشو پایین انداخت و گفت من مقصرم اروم گفتم تو اون اتفاق هیچکس مقصر نبود
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۰۱
زیرزمینی

نظرات  (۴)

چقدر دردناک
به آخر نوشته ات که رسیدم تمام موهای تنم سیخ شد.تمام وجودم غرق حسرت شد انگاری زیادی رفته بودم جای تو.نمی دونم اسمش همذات پنداری یا همزاد پنداری؟؟همون حال رو داشتم.
اصولا من زیاد و راحت میرم تو حس آدما.چون با تمام وجودم می خونمون (تو وبلاگ).باتمام وجودم گوش میشم برای آدمها (تو دنیای واقعی منظورم نه وبلاگ)
الان هم اشکم پشت چشمم اومد ولی نداشتم بیرون بیاد چون نمی دونستم جواب بچه مو که غرق خندیدن هست و بازی چی بدم
پاسخ:
انقدر دردناک بود؟ببخشید ناراحتتون کرد.ولی خب سرنوشت هر کسی یه جوری نوشته میشه
۰۲ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۴۸ بلند پرواز
سلام خانم دکتر
متن قشنگیه.اولین باره دارم وبلاگو میخانم.خیلی جالب بود.
بقیه متن ها را هم بمرور میخانم.
بنظر من:
واقعا عاشق باشی اما ندانی عاشق چی هستی خیلی سخته!
معشوق باشی و ندانی معشوق کی هستی باز سخت تر!
تو فاز عشق باشی و کسی حرفتو نفهمه از همه سخت تر!
پس همان بهتر که تو این دنیای بی رحم عشق را در وجودمان پنهان کنیم تا لااقل عشقمان را از ما نگیرند.
بجز همین عشق و شور درونی دیگر چیزی برای ما نمانده.
پاسخ:
سلام.ممنون که نظر دادید
شرمنده من خیلی رک و راستم، و زبونم تلخه!! البته نه تا این حد که اینجا می نویسم،
پیشاپیش از کلمات بدی که استفاده میکنم معذرت میخوام، ولی میخوام که بهت بر بخوره!!! و به خودت بیای!
شما خیلی کار بدی کردی که کسی که قبلا شما را رها کرده رفتی بیرون!!
من کار ندارم که اون با حرف هاش سعی در خر کردن شما داره!!!
اما من از این مایع میشم که شما اعتماد به نفس نداری!! نمیدونم دکتر چی هستی؟ اما تقریبا مطمئنم تو زندگی،زیاد خودت برای خودت تصمیم نگرفتی، همیشه ترس داشتی که کار درستی می کنی یا نه!
اما با این کارت که با کسی که قبلا خرابت کرده و رهات کرده( به قول خودمون بهت ریده!!) قرار گذاشتی، به ضمیر ناخود آگاه خودت ثابت کردی که برای خودت شخصیت قائل نیستی! به خودت و زندگیت احترام بذار، نذار این آدم های بی وفا خرابش کنند!
پاسخ:
سلام.مرسی که نظر گذاشتید هرچند باید مودبانه تر میبود. احتمالا شما تازه شروع کردید به خوندن من ولی نوشته های اینجا لزوما اتفاقات واقعی نیستن.یعنی فکر نمیکنم کسی بیاد و زندگی واقعی خودش رو جار بزنه توی دنیای مجازی با جزییات.البته به جز یه سری خاطرات یا درددل ها که مینویسم و لزوما برای خودمه و اروم شدن خودم. درمورد این نوشته. و سایر نوشته هایی که برچسب داستان های یک پزشک میخورن.یعنی ماجرای اصلی داستانی است برگرفته از زندگی ادم هایی که توی این دنیا زندگی میکنن.داستان هایی مثل همه داستان کوتاه هایی که خوندید یا شایدم نخوندید.فکر نمیکنم داستان ها لزوما داستان واقعیه نویسنده هاشون باشن.خب من همینجا بحث رو مودبانه تموم میکنم
ببخشید ولی بره گمشو . بعضیا خودخواهیاشون رو پشت حرفای قشنگ پنهون میکنن
پاسخ:
نمیشه برعکس فکر کرد؟دست شرنوشت؟سن کم؟خانواده ها و خیلی چیزای دیگه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی