روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

خواب

چهارشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ۰۴:۰۲ ق.ظ
اگر فکر کردین حالا که سر کار نمیرم صبح ها موقع بیدار شدم به خودم و دنیا بد و بیراه نمیگم سخت در اشتباهین...چون واقعا تمام روز خوابم میاد...راه های مقابله ام هم خیلی ضعیف عمل میکنه تازه شاید باورش سخت باشه ولی تو کتابخونه یه چشممو میبندم با اون یکی چشمم درس میخونم.چون همیشه یه چشمم بیشتر خوابش میاد...من میِگم هوای بد شهر زادگاه مزید برعلته وگرنه من از این مشکلات کمتر داشتم تو شهر غریب یه وقت فکر نکنین کم میخوابما...نه...روزانه 8_9ساعت میخوابم
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۲۱
زیرزمینی

نظرات  (۱۰)

منم جدیدا زیاد با این معضل روبروهستم.. همش خابم میاد.
پاسخ:
بیا و راه حل بگو
سلام. راه حل ازدواجه.
پاسخ:
سلام.خب پس زودتر کارو تموم کن.البته یه راه حلم برای من پیشنهاد بده.انقدر خوابم میاد که حس میکنم از بیخوابی میخوام بمیرم
سلام
انشالله که یه همسر خوب گیرت بیاد و قدرتو بدونه.
و اینکه خوابت میاد بخاطر اینه که هدفت زیاد برات مهم نیست چون اگه مصمم باشی مطمین باش که کمتر میخوابی و تموم فکر و ذهنت تخصص میشه. من خودم ریاضی خوندم و ارشد برق خوندم و میدونم که دکتری رفتن بی فایدس. ‌‌ولی مسیر شما هم روشنه. شاید تو دوره تخصص همسر مورد علاقتون رو دیدید. ببخشید که طولانی شد.
اندازه و قسمت حقیقی غصه هاتون منفی باشه.
یاعلی
پاسخ:
سلام.نمیدونم الان که به تنها چیزی که فکر نمیکنم ازدواجه و به نظرم وقتش نیس.مجردی راحتتره
سلام.
پیر میشی که اینطوری. نمیخوای بچه ها تو ببینی؟ دوتا پسر و یه دخترتو.
خداقل تو پیری تنها نیستی.
پایدار باشی.
پاسخ:
اون سلام اول تیکه اخر کامنتات منو کشته
سلام.
سلام کردن ثواب داره و تیکه آخرم واسه دکتر مملکتمه.
نمایی محبتتون دو طرفه متقارن و واگرا باشه...
یاعلی
پاسخ:
سلام.یاعلی
راه حلش خابه فقط!!
پاسخ:
وقتش نیس الان
خب تو وبلاگم نمیتونم واضح و با جزییات بنویسم....کلیدواژه میزنم برای یاداوری بعده ها . ده روزی بعد اون اتفاق خیلی جدی و سرسنگین شدیم جفتمون . خیلی هم بداخلاق و دور از هم.
دیشب باز وقت شد همدیگه رو بغل کنیم . یه همچین ادم های مثبتی هستیم ما , فقط بغل یه جایی هم گردنشو خوردم چند ثانیه که بلافاصله گفتم عه شوره جفتمون زدیم زیر خنده
اقای دکتر = رییس =بابالنگ دراز = مردی که موهای سینه اش دلبری می کرد:))
منم این حالت رو زیاد داشتم
بعدن ویتامین دی اینا که خوردم کسالت و خوابالودگیم بهتر شد
پاسخ:
بش فکر نکرده بودم.مرسی
ببین خیلی اتفاقای دیگه هم افتاد که من دیگه نمیتونم تو وبم بنویسم !!!! حتی مرورش برای خودمم یواشکی ِ از بس خصوصیه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی