روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

زن دیگری

چهارشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۵۶ ب.ظ
گفت من حالااون زن دیگری هستم...تو تاحالا بودی؟ گفتم نه ولی زن اولی زیاد بودم با چشم های 4 تا شده نگاهم کرد و گفت واقعا؟ بی تفاوت گفتم اره گفت مطمئنی گفتم اره گفت اخه از کجا؟ سرد گفتم واقعا لازمه بگم از کجا؟ گفت ولی همه مردا اینجوری نیستن گفتم یکیشون شوهر داشت...براش حتی یه خونه کرایه کرده بود...شوهره معتاد بود و زنه شغلش این بود...موهاش بلوند بود...اون موقع بافت افریقایی مد شده بود رفته بود بالا شهر موهاشو اون مدلی کرده بود...اونوقت ما... گفت ولی داستان من فرق داره گفتم اره فرق داره گفت بازنش نمیسازن گفتم اره ما هم نمیساختیم...حتما اونم همینا رو میگفته دیگه... گفت اصلا باهم نمیخوابن گفتم فکر میکنی نمیفهمه خیانت میکنه؟کی دلش میخواد با یه مرد هرجایی بخوابه؟ نگاهم کرد و گفت من عاشقشم گفتم یکیشون یه دختر بود همسن پسرم.هم با پسرم بود هم با پدرش...اخرم براش یه گواهی بکارت گرفتن و شوهرش دادن...دختره هم خیلی راضی بود...باورت میشه هربار منو میدید قربون صدقم میرفت؟ با حرص گفت خب چرا جدا نشدی؟ گفتم زیاد فیلم میبینیا...تو فیلماس که فقط مرده رو تهدید میکنن که به زنت میگیم...خوبه بهت بگم چندتاشون مستقیم اومدن به خودم گفتن باشوهرت هستیم؟چکار میکردم؟طلاق؟مگه بابام همین کارا رو نمیکرد؟یبارم رفتم خونه بابام پسم فرستاد...چکار میکردم دوتا بچه داشتم...حالم ازش بهم میخورد ولی این زندگی. رو منم براش زحمت کشیده بودم ولی حالا کدوم قانون از من حمایت میکرد؟قانون طلاقم نمیداد اشکاش سرازیر شد گفت بچه هات میدونن؟دخترت؟ گفتم خره ندونه؟ گفت پسرت؟ گفتم اونم لنگه باباش...با بی تفاوتی نگاهش کردم و گفتم اونا هم مثل تو ...یکی عاشق جیبش شد یکی عاشق ریختش شد یکی عاشق زبونش...ولی اون توخونه من درس خوند..خوش تیپه چون من غذای سالم بهش میدم...خوش تیپه چون من لباساشو اماده میکنم خوش بوه چون من عطراشو میخرم...تو اینارو نمیبینی؟ گفت من عاشقشم...اون همه کاراشو خودش میکنه... گفته میخواد جدا بشه میگه با من به ارامش میرسه...حسی داره که با هیچکس نداشته گفتم واقعا باور میکنی؟ نگاهم کرد گفتم شنیدی میگن یه خانواده گوشت همو بخورن استخون همو دور نمیندازن؟ گفت حالا میگی چکار کنم؟ گفتم خودت میدونی من که از رابطت خبر ندارم ...شایدم واقعا جدا بشه بلند شدم راه بیوفتم دستمو گرفت و پرسید:چجوری تحمل میکنی؟ گفتم ازش بیزارم...از تمام وجودش ...از صدای نفس هاش از همه چیش...ولی این زندگیو من ساختم کنارش...من بچه هامو بزرگ کردم...اینا رو از دست بدم...ول کنم کجا برم؟اینا حاصل عمرمه...این حرفا از من گذشته...عشق خواب و خیاله گفت تو چطوری انقدر سرد شدی؟ نشستم و گفتم چندتا برات بگم همینه؟چندتا بگم مردی که میگفت میمیرم برات ولی رفتن سراغ یکی دیگه؟چندتا بگم مردی که میگفت اگه باتو ازدواج نکنم دیگه ازدواج نمیکنم و فرداش رفت زن گرفت؟چند تا بگم با کلی بدبختی ازدواج کردن ولی چند سال بعد اقا فیلش یاد هندستون کرد؟تو فقط یکیو بگو که عاشق زنش باشه اشکاش سرازیر شد گفتم خوش بحالت که عاشقی...بهترین حس خدارو درک میکنی...من هیچوقت دومی نبودم ولی خیلی دومی ها رو زندگیم خراب شدن...همشونم زندگیای خوبی دارن الان...خدا میدونه چقدر از زندگی من رفته تو حلقوم اونا گفت برو برای خودت با ارامش زندگی کن گفتم حالا؟تو این سن؟من قلبم انقدر سیاهه که دیگه هیچ جوری پاک نمیشه ...تو برو اگه باهات ازدواج کرد عقدش شو گفت ولی همه مردا اینجوری نیستن پوزخندزدم و گفتم از اوضاع تو معلومه...مونده بود تو این سن با زن و بچه تو از راه برسی فقط پی نوشت:فیلم زیر سقف دودی رو دیدین؟یه فیلم عالیه حتما ببینیدش...مریلا زارعی زن اول و بهنوش طباطبایی زن دومه...وقتی ادم فیلمو میبینه همه اسیب دیدن ولی هیچ کس مقصر نیست...مریلا زارعی یه مادر سالخورده که به هزار دلیل خواسته توی زندگیش بمونه و ترک نکنه زندگیشو...بهنوش طباطبایی که زن باسن بالاتر از عرف جامعه مجرد که به هوای عشق و بچه دار شدن همسر دوم شده...و بچه ای که این وسط اسیب دیده...کدوم مادری دلش میخواد بچش اسیب ببینه؟حتما اون مادر فکر میکرده که بودن بچش توی تنش خونه بهتر از بودن توی تنش طلاقه...و همسر دوم...زنی که عشق رو تجربه نکرده دیگه کم کم داره دیر میشه برای مادر شدنش...زنی که موقعیت اجتماعی خوبی داره ولی به هزار دلیل موقعیتی برای زن اول بودن نداشته ولی ارزوی مادر شدن داره و راه سخت دوم و پنهانی بودن رو انتخاب میکنه... تمام ادم های داستان من ادم هایی واقعی ان...ادمهایی که از بین تعداد زیادی از مریض هام جمع شدن و شدن یه داستان...زنی که تن فروشی میکرد چون شوهرش معتاد بود...دختر جوونی که هایپر.س.ک.چ.و.ال بود ولی خونوادش اینو مریضی نمیدونستن و حاضر نبودن روانپزشک برن...فقر و کمبودهای عاطفی کاری با ادم ها میکنه که قضاوتش از توان ما خارجه... هرچند کار بد همیشه بده...شاید
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۲۱
زیرزمینی

نظرات  (۲)

تا وقتی ما زن ها یاد نگیریم که زن دوم نشیم، این داستان ادامه داره!
پاسخ:
میدونی من نمیگم اونی که میمونه کار درستی میکنه یا اونی که دومی شده اشتباه نمیکنه.ولی گاهی وقتا شرایط به همین سادگی نیست...شاید اگه ماهم توی شرایط هرکدوم از اون زن ها بودیم همین راهو انتخاب میکردیم.
من میگم اگه چیزی به اسم س.ک.س وجود نداشت از بیخ و بن(نه برای زن و نه برای مرد) همه چی خوب و عالی بود
من تازگی ها خیلی از زن ها رو دیدم که به همین علت ازدواج کردن و به همین علت موندن و بدبختی و حقارت رو تحمل می کنن
و مرد ها رو که از قبلا تر ها می دونستم به همین دلیل بیچاره اند و خدانکنه گیر زن های نانجیب بیفتن که باید زار و زندگیشون رو ببخشن به زنشون و یه بله قربان گوی کامل بشن و حتی جرات نکنن قایمکی یه سر به مامانشون بزنن.به خدا می شناسم که میگم
پاسخ:
از شانس بد من تا حالا اون مردایی که گیر زن نانجیب افتادنو تا حالا ندیدم.ولی خب اگه روابط خواهر برادری بود پس چجوری بچه دار میشدن و نسل انسان منقرض نمیشد؟البته خب خدا میتونست راه های دیگه ای مثل گرده افشانی رو بذاره خب

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی