روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

نخواه که به زبان بیاورم

شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۹ ب.ظ
اپیزود اول:فکر میکردم حرفایی رو که غیر مستقیم زدم فهمیده...وقتی همون موقع که پر از بغض و خشم حرفامو بهش زدم فکر کردم منظورمو فهمیده...ولی... شایدم فهمیده بود ولی حالا میخواست دوباره بشنوه...اینبار مستقیم...بغضی قسمتای زندگی ادم پراز حقارته...نخواه دوباره بشنوی...اینجور وقتا فقط بغلم کن...بدون که راست میگم...توهمات ذهن مرضم نیست...بخشایی از زندگیمه ایزود دوم:پرسید میتونی دوسم داشته باشی؟ فکر میکردم اینجوری بهش کمک میکنم و گفتم نه سالها بعد...دستشو نگرفتم...بغلش نکردم...نگفتم هیچوقت اجازه نداشتم دوسش داشته باشم...پرسیدم دوسم داری؟ خندید و گفت تو که میدونی؟ خندیدم پر از بغض و گفتم خیلی دوسش داشتی؟ خندید پر از بغض ...سرشو انداخت پایین و گفت...تو که بهتر میدونی نگفتم چقدر دلم تنگ شده واسه بستنی خوردنامون...واسه جسارتی که اون وقتا نداشتیم...واسه حسی که هیچوقت اجازه نداشتیم داشته باشیم اپیزود سوم:پرسیدم هنوز عروس خوش قدمم؟ گفت هنوزم خوشقدمی خندیدم و گفتم یعنی انقدر؟ گفت دقیقا همونجوری که خودت میگفتی پرسیدم یعنی چجوری؟ گفت یعنی وقتی به تو فکر کردم از ناکجا اباد اومد تو زندگیم گفتم این یعنی عمر من تموم شده گفت ما دوستای خوبی هستیم گفتم بودیم و حالا تو باید خوشبخت باشی اپیزود بعد از اخر:تموم شدن دوستایی که باید تموم بشن هم سخته هم شیرین...ولی واسه من تاحالا سخت بوده فقط پی نوشت:به زودی میرم بیان.باید وقت کنم نوشته هامو جابجا کنم
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۲۴
زیرزمینی

نظرات  (۶)

سلام...
خوشحالم که تصمیم گرفتی به بیان بیای.
زندگیتون به دور از " یه بلا و دو بلا" باشه...
یاعلی
پاسخ:
سلام یا حسین
نمی دونم خنگ بودم یا خنگ شدم یا خنگ تر
من هیچی متوجه نشدم
به جز یه سرخوردگی یه دلشکستگی
پاسخ:
هیچکدوم عزیز دلم.من فقط خیلی کوتاه نوشتم فقط چون تو ذهنم رژه میرفتن این لحظات.سرخوردگی و دلشکستگی نیس.ولی خب هر دوستی یه جایی تموم میشه
سلام...
این سوال خیلی وقته که تو ذهنم، بچه کجایی؟
این شبا تکیه و اینا میری؟
نمودار بود زندگیتون پایدار باشه.
یاحسین
پاسخ:
سلام.اهل ایران یا حسن
۲۶ شهریور ۹۷ ، ۰۰:۴۸ معلوم الحال
سلاااااااااااام
خونه نو مبارک :) 
پاسخ:
ممنون.یکم گیجم.تا یاد بگیرم چجوری کار میکنه
عههههه چه خوب شد اومدی اینجا 😍😍😍 وب نو مبارک 😘 چه جالب که ارشیو همه وباتو تونستی جا به جا کنی..
پاسخ:
توخیلی بلاشدیا...اسمای قشنگ قشنگ هی میذاری

مبارک باشه خونه جدید وبلاگیت

انشالا همیشه از اخبار و اتفاقات شیرین برای خودت و عزیزانت بنویسی

پاسخ:
سلام عزیزم ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی