روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

نگاه

سه شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۵۸ ب.ظ

هیچوقت اون نگاهش یادم نمیره...چشمای زیادی باز شده و گرد شده...پوست تیره...عرق روی پیشونیش ...ناتوانیش توی حرف زدن و لرزش بی اختیار بدنش...زخم بستر استیج 4...هیچوقت اون نگاه از خاطرم نمیره

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۲۹
زیرزمینی

نظرات  (۲)

آره دیگه 
ما رو سر کار می ذاری که بعدش بگی زخم بستر استبج ۴
من که خندیدن رو دوست دارم
پاسخ:
سرکار نذاشتم که...مریضم بود خوب
مرد ؟!
پاسخ:
تا وقتی که مریض من بود نه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی