علم
اپیزود اول:
مریض که شرح حال داد گفتم باید بری هماتولوژیت ...میگه رفتم پیش دکتر(معروفترین دکتر شهر)گفته فلان کارو کن فلان دارو رو بخور...میگه حالا اومدم شما بگی این دارو ها خوبه من بخورم یا نخورم؟
من غش کرده بودم از خنده
اپیزود دوم:
میگه مریض فلان مشکل رو داشته رفته پیش دکتر (مهروف ترین نفرولوژیست شهر)تشخیص نداده من تشخیص دادم
غش غش میخندم بهش که فلانی تشخیص نداده تو دادی...میگه تشخیص داده ولی مریض مطمئن نبوده و اومده دوباره از من پرسیده بود
نتیجه:این دوتا ماجرا اصل یه اتفاق هستن ولی تعریف کردن من با تعریف کردن پزشک دوم چقدر فرق داره...خب لامصب اینهمه اعتماد بنفسو از کجات میاری؟قیافه میخوای بیای برو برا کسی که از پزشکی چیزی نمیدونه قیافه بیا نه برا من...
خدایا یا منو نابود کن یا این جماعتو دون رو به جاهای بلند نرسون...یا به قول دوستمون خدایا بیا منو بخور