افتخار
دیشب کلی به خودم افتخار کردم...با جنبه های جدیدی از زندگیم اشنا شدم که باعث شد بفهمم قبولی من تو یه رشته ماژور تو شهر زادگاه به هرچیزی ربط داشته باشه به هوش و استعدادم ربط نداره...فهمیدم تو کشورم خیلی راحت میشه دانشجو بهترین رشته تو بهترین شهرا شد...حتی تخصص و فوق تخصصی که با جون ادما در ارتباطه...میشه راحتتر بیشرین حقوق رو داشته باشی...وهمه اینها هیچ ربطی به وجود خودت نداره...همه ربط به پ.ا.ر.ت.ی که داره داره...لازم نیس حتی در حد وزیر و وکیل هم باشه...با پ.ا.رپ.ا.ر.ت.ی.های خیلی ریز تر از این میشه به بهترین جاها رسید...مشیه از بهترین کشورا پذیرش برای اقامت تحصیل یا کار گرفت...درست کردن یه رزومه قلابی مورد تایید اروپا یا امریکا هم کاری نداره...دیشب به خودم افتخار کردم که میتونستم همین الان یه راه مستقیم و راحت به فوق تخصص انتخاب کنم ولی نکردم...حاضر نشدم یکباری که زندگی میکنم رو به دروع و ریا بگذرونم...در ظاهر چیزی باشم که در باطن نیستم...دیشب خیلی خیلی به خودم افتخار کردم...
خدا جون ممنونم که این مدت اتفاقات عجیبی رو سر راهم قرار دادی...هنوزم نمیدونم خدایی هست یا نه ولی من دوس دارم باشه...نمیدونم عادله یا نه...ولی دوست دارم باشه...دوست دارم اون دنیا از کسایی که حق ادمارو خوردن نگذره...یکیش خودمم وقتی برای طرحم افتادم شهری نزدیک خونه...اون موقع انتخاب باید میکردم که ظالم باشم یا مظلوم و هیچ حد درستی این وسط وجود نداشت...من یا با پ.اپ.ا.ر.ت.ی شهرای نزدیک میوفتادم...یا بدون اون و بدون عشوه و بدون استفاده ابزاری از جنسیتم شهرای خیلی دور ...خدا جونم...باش...حق ادمارو بگیر