اخرین سفر
این سفر اخری رو دارم کاملا زمینی تجربه میکنم...مثل دوران دانشجویی...خیلی برام نوستالژیک و جذابه...سفرم خیلی بد داره پیش میره به علت گرونی بلیط هواپیما سفر زمینی انتخاب شد...بعد که رسیدم شهر غریب معلوم شد جشن چند روز عقب افتاده و من نمیرسم بهش ...بعد که خواهر خواستگار نسبتا محترم زنگ زد...گرمای هوا خیلی برام ازار دهنده بود...کارای اداریم طول کشید...تو این شهر به این بزرگی یه دفتر خدمات پستی پسدا نمیشد...دوستم که مدارکشو برام فرستاده بود نصفه بود و کلی اذیت و عصبی شدم...بعد داداش مغموم بود بعد از امتحان تخصص ...رفتم امامزاده نشستم یه ساعت گریه کردم...کلی تو کارای جشن کمک کردم...حالا دارم میرم برسم تهران...مسیر اتوبوس رو از شهر غریب به تهرانو خیلی دوس دارم...ولی فکر کردن زیاد تو ماشینایی که راننده نیستم وجود داره...فکر و خیال....دلم برای خرگوشم خیلی تنگ شده...کلی با مامان بابا سر سفر و خواستگار بحثم شد...و ادامه سفر با داداش ترسناکه...باید اصلا پارو دمش نذارم...دفه اخری که با هم سفربودیم با وجودی که انقدر اوضاع قاراشمیش نبود دعوای سختی کردیم...و حالا که هرچی گفت نباید جواب بدم...و فردا قراره دوست قدیمی رو ببینم...اینبار هم احتمالا میره تا چند سال دیگه...توی این دیدار اخر خیلی استرس دارم...دفه اخری خیلی گیر کردیم به هم...کاش سفرم به سمت خوبی بره