روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

تو

دوشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۱۴ ب.ظ

1.ادلین روزی که کشیک بودم هم بیمارستانم جدید بود هم رزیدنتام هم سانتر مریضایی که میومد...سال بالایی و سال بالایی...خلاصه از 6 صبح که اورژانش بودم تا 1 شب که برای 1س1ساعت اف شدم همش درحال دویدن بودم...وقتی خسته و ترسیده خزیدم تو پاویون وقتی که سال بالایی شلوغ میکرد تو خواب بیداری خواب عجیبی دیدم...خواب دیدم با مردی که روزگاری عاشقش بودم و اون الان ازدواج کرده ازدواج کردم و تو یکی از همون خونه هایی که دوس دارم داریم زندگی میکنیم...یادم نیس دیگه چه اتفاقایی افتاد تو خوابم ولی خوابم جالب بود...وقتی برای دماغ عملی گفتم گفتم مغزت تو اوج خستگی یاد چیزی افتاده که بیشتر از هرچیزی تو زندگی هم ارومت کرد هم ازارت داد...حرفش برام جالب بود

2.بعضی مریضا و همراهاشون خیلی خوبن مثلا خانمی که با کاهش سطح هوشیاری اومده بود و ما درمان گذاشتیم و خوب شدِ...چقدر همراهاش دل سوزوندن برای من که هلاک شدی تو اورژانس ماهی میبینیم تو هستی حتی ندیدیم بری اب بخوری و بهم خوراکی تعارف میکردن...وقتی مریض و همراهش ازت تشکر میکنن خیلی لذت بخشه...انگار حالا درست سرجای خودتی

3.امروز یه مریض داشتم که وقتی اینترنم داشت شرح حالشو میگرفت خیلی پرخاشگر بود و کلی دری وری به اینترن گف که شما بیسوادین و فلان و بیسارید ...و من فقط با استادتون حرف میزنم...تخت جفتی هم مریض من بود که با حال خیلی بد اومده بود و حالا خوب شده بود...همراهش خیلی جلوی اونا تشکر کرد و بهم گفت که تا من هستم مطمئنه کهر مریضش انجام میشه و غیره...اونا هم با تعجب زل زده بودن به ما...وقتی من دیدم مریضم هوشیار شده و ازمایشاش بهتره کلی ذوق مرگ شدم...مریض جالبیه یه اقای78ساله که سکته مغزی کرده و تنش فلجه...صبحا برادرزادش و عصرا پسرش میان...چقدر به این ادم فلج و مصیبت محبت میکنن و چقدر میخوان زنده بمونه خدا میدونه...مخصوصا خواهرزادش که کلی ازش مراقبت میکنه...چون ما خیلی از مریضا رو میبینیم که خونوادشون ترجیح میدن بمیرن مخصوصا مریضای زمین گیر

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۰۸
زیرزمینی

نظرات  (۳)

سلام، خسته نباشید خانم دکتر 

من ازتون یه راهنمایی میخوام، من یه مدت که شدیدا دچار ضطرابم (اجتماعی) و هم اینکه فکر میکنم دچار وسواس فکری هستم(خودم دانشجوی روانشناسیم)، من خیلی از مصرف داروهای روانپزشکی میترسم خواستم بدونم نظرتون چیه؟ فکر میکنم عوارض داروهای روانپزشکی خیلی زیاده و هم اینکه دید مردم خیلی بده میترسم کسی بفهمه...از طرفیم از این وضعیت خسته شدم داره فلج میشه زندگیم چون دیدم شما هم یه مدت دارو مصرف میکردین خواستم راهنماییم کنید

و میخوام بدونم روانپزشک ها ایا غیر از تجویز دارو مشاوره و رواندرمانی هم انجام میدن؟

پاسخ:
سلام بله رواندرمانی هم انجام میدن

ممنون خانم دکتر

میشه در مورد عوارض داروهای روانپزشکی بگین؟ من خیلی میترسم، برای شما مشکل حادی بوجود نیاورد؟ پشیمون نشدین؟ و اینکه به نظرتون لازمه در کنار مراجعه روانپزشک به روانشناس هم مراجعه کنم؟

پاسخ:
نه هیچ مشکلی نداره و بقیه اش به نظر خودتون و روانپزشکتون بستگی داره
۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۷:۲۳ خیال باف خوش خیال

یک سوال خانم زیرزمینی:

شما دقیقا چه رشته ای درس خوانده اید؟؟؟

ترم چند هستید؟؟

چون متوجه نمیشوم؟؟؟

ساده تر بگویید ما خیال بافها هم متوجه شویم خخخخخ

 

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی